سلسله درس‌هایی از قرآن – سوره شوری – قسمت پانزده

«سوره شوری» تبیین مبانی «عدالت‌محور» و «شوری‌محور» اسلام قرآنی، در بستر جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام بر پایه «وحی نبوی»

«وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَینَکمُ»، «وَ أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَینَهُمْ»

 

باری، از موضوع شان نزول این سوره و موضوع تعیین نام این سوره توسط پیامبر اسلام که بگذریم در تفسیر این سوره «به پنج حرف، از حروف مقطعه سر آغاز این سوره (حم عسق) می‌رسیم که در این خصوص آن چنانکه در سلسله تفاسیر گذشته قرآن در نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی، جنبشی و سیاسی، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) مطرح کرده‌ایم، مراد از طرح این حروف (که همان حروف الفباء عادی زبان عربی می‌باشند) در سر آغاز بعضی از سور قرآن به‌خاطر تکیه و تأکید رسانی به مخاطب قرآن است تا به ما این توجه و آگاهی را بدهد که این قرآن با این عظمت جایگاه تاریخی و اجتماعی و اعتقادی که دارد از همین الفباء عادی زبان عربی شکل گرفته است و چیزی ورای آن نیست.»

البته برای فهم این موضوع و اهمیت آن تنها کافی است که بدانیم، که برای صدها سال بر سر جایگاه کلام قرآن در چارچوب این سؤال که آیا متن قرآن قدیم است یا حادث، دسته‌های مسلمانان همدیگر را می‌کشتند و فتوای کفر و ارتداد صادر می‌کردند و حاکمیت غاصب بن‌ی عباس توسط همین جنگ‌های زرگری و حیدر نعمتی توانستند بیش از پانصد سال بر گرده مسلمانان مظلوم سوار بشوند و از آنها سواری بگیرند. مع الصف، در خصوص تفسیر حروف مقطعه آغازین بعضی از سوره‌های قرآن که در آغاز سوره شوری پنج حرف آن (حم عسق) آمده است باید به تفسیر معلم کبیرمان شریعتی در این باره قناعت کنیم که می‌گوید:

«شگفتا، قرآن خود همین را می‌گوید، دقیقاً با همین حرف آغاز می‌شود، به‌گونه‌ای که انگار برای نخستین‌بار است که می‌شنویم و گوش می‌دهیم، ح، م، ع، س و ق» (م. آ - ج 34 - ص 188).

«کَذَلِکَ یوحِی إِلَیکَ وَإِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ - این چنین خدای عزیز حکیم به‌سوی تو و انبیاء قبل از تو وحی می‌فرستاد». در این آیه که در سرآغاز این سوره قرار دارد، «قرآن مقوله فربه کلامی وحی (آن هم در شکل وحی نبوی پیامبران الهی) را مطرح می‌کند» که البته تا آخر آیات این سوره در مقاطع حساس سوره، موضوع کلامی وحی نبوی پیامبران الهی را مطرح کرده است و با آن اصل نبوت پیامبر اسلام را تبیین کرده است، بنابراین، از اینجا است که می‌توانیم در تفسیر این سوره داوری کنیم که «موضوع وحی نبوی در این سوره به‌لحاظ کلامی (نسبت به دیگر موارد کلامی مطرح شده در این سوره) از جایگاه محوری کلامی برخوردار می‌باشد.»

یادمان باشد که جاهلیت حاکم بر شهر مکه در دوران مکی در مبارزه با حرکت رهائی‌بخش پیامبر اسلام، اگرچه سه اصل کلامی محوری قرآن یعنی توحید و نبوت و معاد را به چالش می‌کشیدند، ولی در مقایسه بین آنها اصل کلامی نبوت قرآن را بیشتر از دو اصل توحید و نبوت به چالش می‌کشیدند و دلیل این امر هم آن بود که آنها با به چالش کشیدن اصل نبوت مورد ادعای قرآن، می‌خواستند شخصیت کاریزماتیک پیامبر اسلام که محور اصلی جنبش رهائی‌بخش مسلمانان در آن شرایط بود به چالش بکشند و آن را نفی کنند و قبل از ترور فیزیکی پیامبر اسلام توسط نفی نبوت قرآن به ترور شخصیتی پیامبر اسلام دست پیدا کنند. علی‌هذا، از اینجا است که در این سوره «بر پایه محور کلامی وحی نبوی، قرآن به‌دنبال تائید کلامی نبوت پیامبر اسلام در ادامه سلسله انبیاء الهی می‌باشد» بنابراین «کلمه کذلک در سر آغاز این آیه اشاره به اصل وحی نبوی تمامی انبیاء الهی می‌باشد که آبشخور نبوت پیامبر اسلام نیز می‌باشد»؛ و نبوت پیامبر اسلام توسط همین وحی نبوی در ادامه تسلسل وحی نبوی پیامبران الهی (البته در یک مسیر رو به جلو و تکاملی) قابل تعریف و تبیین می‌باشد و مشروعیت کلامی پیدا می‌کند.

تا آنجا که می‌توانیم داوری کنیم که «نبوت پیامبر اسلام بدون وحی نبوی (در ادامه تکاملی وحی نبوی پیامبران الهی) امری فاقد موضوع می‌شود» لذا از اینجاست که در این آیه در توصیف وحی نبوی پیامبر اسلام، با ذکر «إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ» بر پیوند بین وحی نبوی پیامبر اسلام (که همان قرآن در حال تکوین می‌باشد) با وحی نبوی پیامبران ماقبل پیامبر اسلام به‌عنوان یک امر تسلسلی واحد و رو به تکامل تکیه و تأکید می‌نماید. البته در انتهای این آیه، در پیوند وحی عام نبوی پیامبران الهی با خداوند، دو نام خداوند را مورد تأکید قرار می‌دهد که این دو نام خداوند در انتهای این آیه عبارتند از: عزیز و حکیم.

البته طرح این دو اسامی خداوند، در آیه بعدی توسط سه اسامی دیگر خداوند: «له ما فی السموات و ما فی الارض»، «علی» و «عظیم»، کامل می‌گردد تا توسط این پنج اسامی خداوند «منشأ خداوندی تکوین وحی نبوی پیامبر اسلام و پیامبران ماقبل او را از همه جهت آب بندی کامل و همه جانبه بکند تا مخالفین جنبش رهائی‌بخش پیامبر اسلام دیگر نتوانند منشأ وحی نبوی پیامبر اسلام را به‌غیر خداوند نسبت بدهند» و با نسبت دادن منشأ وحی نبوی پیامبر اسلام به منابع دیگری غیر از خداوند («العزیز، الحکیم، العلی، العظیمی که مالک السماوات و الارض» می‌باشد) مشروعیت وحی نبوی و نبوت و شخصیت نبوی پیامبر اسلام را به چالش بکشند.

«لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ - خدایی که آنچه در آسمان‌ها و در زمین است مخلوق او است و او علی و عظیم است» (سوره شوری – آیه 4) در تفسیر آیه 4 سوره شوری، آن چنانکه فوقا در ضمن تفسیر آیه 3 سوره شوری مطرح کردیم، این آیه تکمیل کننده آیه 3 در خصوص طرح سه اسم دیگر خداوند می‌باشد که این سه اسم خداوند در این آیه عبارتند از:

1 - «لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ»

2 - «علی»

3 - «عظیم» که با توجه به دو اسم دیگر خداوند در آیه 3 سوره شوری مطرح شده‌است، بنابراین، جمع اسامی مطرح شده خداوند در دو آیه 3 و 4 سوره شوری پنج اسم می‌شود که عبارتند از: «عزیز، حکیم، علی، عظیم و مالک» یا همان «لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ» بیافزاییم که قرآن در این دو آیه در راستای تعریف و تبیین و تائید آبشخور الهی وحی نبوی پیامبر اسلام:

اولاً وحی نبوی پیامبر اسلام را امری بالبداهه نمی‌داند بلکه با بیان «إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ» وحی نبوی پیامبر اسلام در ادامه حرکت انبیاء الهی گذشته می‌داند.

ثانیاً به‌صورت مشخص اعلام می‌کند که این قرآن و وحی نبوی پیامبر اسلام از طرف خداوند می‌باشد؛ و در خصوص خداوند، در دو آیه 3 و 4 پنج اسم برای خداوند مطرح می‌نماید.

حال سؤالی که در اینجا و در این رابطه قابل طرح است اینکه «چرا در دو آیه 3 و 4 سوره شوری، قرآن در خصوص تعریف جایگاه خداوند، نسبت به صدور وحی نبوی پیامبر اسلام (و پیامبران الهی قبل از پیامبر اسلام) به‌جای یک اسم خداوند بر پنج اسم از خداوند تأکید می‌ورزد؟»

آنچه در این رابطه برای ما قابل فهم است، اینکه لازم است که عنایت داشته باشیم که در دورانی که جاهلیت و بت‌پرستی بر مکه و عربستان حاکم بود و در فرایند 13 ساله مکی حرکت پیامبر اسلام، در نظام جاهلیت حاکم بر عربستان و شهر مکه، «بت‌پرستی به‌عنوان یک نظام اعتقادی جهت مشروعیت بخشیدن به نظام طبقاتی اقتصادی – اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه بوده است» به‌بیان‌دیگر «بت‌پرستی به‌معنای پرستش چند مجسمه به‌عنوان بت توسط مردم آن هم به‌صورت پرستش فردی و مکانیکی و جدای از نظام طبقاتی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی جامعه نبوده است، بلکه برعکس (آن چنانکه فوقا هم مطرح کردیم) بت‌پرستی به‌معنای انعکاس نظام اجتماعی – طبقاتی – اقتصادی – سیاسی از زمین‌بر آسمان‌ها بوده است»؛ که مطابق آن «خداوندان قدرت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در زمین برای مشروعیت بخشیدن به قدرت ظالمانه خودشان در زمین (مانند رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 43 گذشته) این شرک اجتماعی را به آسمان‌ها می‌بردند و در آسمان آن شرک اجتماعی و اقتصادی و طبقاتی زمینی را بدل به شرک عقیدتی و جنگ بین خدایان دست‌ساز خود در آسمان‌ها می‌کردند و از بعد از آن توسط بت‌های مختلف دست‌ساز زمینی خود با نام آن خدایان دست‌ساز آسمانی بر روی زمین جهت کسب مشروعیت در مردم و جهت به تسلیم واداشتن توده‌های نگون‌بخت مردم به استثمار و به استحمار و به استبداد کشیده، آن جنگ ساختگی بین خدایان آسمانی به بت‌های دست‌ساز زمینی خود (که با نام همان خدایان ساختگی آسمانی خودساخته نام‌گذاری شده بود) منتقل می‌کردند و توده‌های مردم را وادار می‌کردند که در پای این بت‌های با نام‌های متعدد به پرستش بپردازند که خودبه‌خود معنای دیگر این پرستش توده‌های مردم تائید و مشروعیت بخشیدن به نظام طبقاتی و سیاسی و اجتماعی موجود بود»؛ که معنای دیگر آن این بود که «همین توده‌ها با پرستش این بت‌ها نظام طبقاتی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ظالمانه حاکم بر خودشان را به‌جای اینکه محصول حاکمیت قدرت‌های زمینی بدانند، دست‌ساز همان خدایان ساختگی آسمانی تعریف می‌کردند که این بت‌ها به‌عنوان نمایندگان آن خدایان در زمین می‌دانستند، لذا هرگز اعتراضی به خدایان زمینی صاحب قدرت و ثروت و اطلاعات زمینی نمی‌کردند، چراکه اعتراض به صاحبان قدرت در زمین حاکم بر خود، اعتراض به خدایان آسمانی و اعتراض به این بت‌ها می‌دانستند.»

ادامه دارد