عاشورا و مکتب حسین بهعنوان نماد همیشگی و جاویدان نبرد تاریخی، جنبشی، آگاهی‌بخش، رهائی‌بخش، عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه جبهه حق با جبهه باطل می‌باشد – قسمت بیست

 

پس «چون امام‌حسین در روزهای دوم محرم تا دهم محرم سال 61 در کربلا دیگر قدرتی نداشته‌است (از نظر صالحی نجف‌آبادی در کتاب شهید جاوید) وظیفه و تکلیف امام‌حسین پرهیز از جنگ و صیانت از خودش و صلح و سازش با یزید و عبیدالله زیاد و عمر بن سعد بوده است» و اینکه «امام‌حسین در روز عاشوری 61 در کربلا با سپاه یزید و بن زیاد و عمر سعد می‌جنگد به‌خاطر وظیفه و تکلیف نبوده بلکه به‌خاطر مسئولیت فردی‌اش بوده است» به‌بیان‌دیگر در رویکرد صالحی نجف‌آبادی «برای امام‌حسین عاشورای مسئولیت با عاشوری فردی نه‌تنها متفاوت می‌باشد بلکه بین آنها دیوار چین هم وجود دارد.»

همچنین برای صالحی نجف‌آبادی «امام‌حسین در روز عاشورا احساس مسئولیت فردی می‌کند که در برابر حکومت بنی‌امیه و سپاهیانش بایستد، ولی چون مردم نمی‌خواستند امام‌حسین احساس وظیفه و احساس تکلیفی برای خود نمی‌کرده، و لذا مردم را هم اجبار به شرکت در جنگ حق باطل در روز عاشورا در کربلا نمی‌کرده است». مع‌الوصف، در این رابطه است که صالحی نجف‌آبادی پروسه پنج ماه و دوازده روز حرکت امام‌حسین در فرایند پسا مرگ معاویه و فرایند پسا امتناع امام‌حسین از بیعت با یزید (از 28 رجب سال 60 تا دهم محرم سال 61) به چهار مرحله تقسیم می‌کند و می‌گوید:

(شهید جاوید ص 227 تا 283 -سطر 14 به‌بعد).

مرحله اول قیام امام‌حسین، مرحله‌ای است که امام به مکه هجرت می‌کند و در مکه به بررسی اوضاع سیاسی و ارزیابی نیروهای خویش می‌پردازد.

مرحله دوم آنجایی بود که چون امام‌حسین در کوفه نیروی کافی داشت، تصمیم می‌گیرد که به آنجا برود و حکومت مستقلی برای نجات اسلام تأسیس نماید. در این مرحله حتی پس از رسیدن خبر قتل مسلم بن عقیل اگرچه امیدواری امام‌حسین به کوفه کمتر می‌شود، ولی باز هم امام‌حسین کوفه را نسبت به مکه و مدینه ترجیح می‌دهد.

مرحله سوم از زمانی شروع می‌شود که امام‌حسین در محاصره سپاه حر بن یزید ریاحی قرار می‌گیرد، زیرا حر به امام‌حسین می‌گوید: «من مأموریت دارم شما را جلب کنم و به کوفه ببرم و تسلیم امیر عراق عبید زیاد بنمایم» در مرحله سوم کوشش امام این بود که با این وضع دیگر به کوفه نرود، لذا از اینجا بود که اقدامات امام به‌صورت دفاع خالص در آمد و دیگر امام فکر تشکیل حکومت در کوفه را نداشت. برنامه مرحله سوم درست به عکس مرحله دوم بود، زیرا امام‌حسین در مرحله دوم همه نیروی خود را به کار برد که هر چه زودتر به کوفه برسد ولی در این مرحله تصمیم دارد همه نیروهای خود را به کار ببرد که به کوفه نرود.

مرحله چهارم از زمانی شروع می‌شود که عمر بن سعد در روز عاشورای 61 در کربلا تیری به‌طرف اردوی امام‌حسین پرتاب می‌کند و با این تیر عمر بن سعد جنگ رسماً شروع می‌شود. شاید همه مدت جنگ بیش از شش ساعت طول نکشید، ولی این مرحله از قیام امام باید مرحله جنگ اضطراری و دفاع خونین نامید.

اشتباه صالحی نجف‌آبادی در این تقسیم بندی این است که «چهار نوع برخورد تاکتیکی امام‌حسین در پروسه پنج ماه دوازده روز عاشورای 60 - 61 را به‌عنوان چهار استراتژی متفاوت امام‌حسین مطرح می‌کند» در صورتی که روش علمی صحیح آن است که «ما به‌جای اینکه برای تعریف استراتژی امام‌حسین بر موضع‌گیری و حرکت‌های تاکتیکی امام‌حسین تکیه بکنیم، ابتدا استراتژی امام‌حسین در پروسه پنج ماه و دوازده روز سال 60 - 61 تعریف بکند و بعد در چارچوب آن استراتژی برخوردهای چهارگانه تاکتیکی امام‌حسین تعریف بکنیم.»

یادمان باشد که در عرصه «مبارزه کلاسیک، استراتژی برای نیروی مبارز و انقلابی صورت محوری و ثابت دارد و کنش‌گران حق ندارند در بستر مبارزه، مانند انتخاب تاکتیک، استراتژی خود را هم تغییر بدهند». ولی البته «در چارچوب یک استراتژی نرمش تاکتیکی امری پذیرفتنی می‌باشد». لذا در این رابطه است که صالحی نجف‌آبادی در صفحات 157 - 160 کتاب شهید جاوید، «چهار نوع استراتژی برای امام‌حسین تعریف می‌نماید. یعنی در یک جا استراتژی امام‌حسین را کسب حکومت و خلافت (ارشاد مفید - ص 205) تعریف می‌کند، البته او این استراتژی را مطلوب درجه اول امام‌حسین می‌داند» و در جای دیگر (ص 159 - شهید جاوید) استراتژی امام‌حسین را صلح شرافتمندانه با عبیدالله زیاد و یزید تعریف می‌کند (آن هم برای امام حسینی که از آغاز تا انجام حاضر به بیعت با یزید نشد و حکومت بنی‌امیه را اصلاً به رسمیت نمی‌شناخت و آن را به‌عنوان بزرگ‌ترین فتنه برای جهان اسلام می‌دانست» البته از نظر صالحی نجف‌آبادی استراتژی صلح شرافتمندانه با یزید و عبیدالله زیاد به‌عنوان مطلوب درجه دوم امام‌حسین بوده است و» در جایی دیگر (ص 157) برای صالحی نجف‌آبادی استراتژی امام اصلاً نجات جان خودش بوده نه مبارزه برای عدالت و رهایی و حق‌طلبی»، او شعار امام‌حسین در استراتژی سوم «دعونی انصرف الی مامنی - مرا آزاد بگذارید تا به جایی بروم که امنیت داشته‌باشد». البته صالحی نجف‌آبادی استراتژی نجات جان خود را به‌عنوان مطلوب درجه سوم امام‌حسین مطرح می‌نماید، کشته شدن شرافتمندانه با شعار: «إنّی لا أری المَوتَ إلاّ سَعادَةً - من مرگ را به‌جز سعادت نمی‌بینم» دیگر استراتژی است که امام‌حسین برای خود تعریف می‌نماید.

البته صالحی نجف‌آبادی برای نجات از تناقض در این تعددگرایی هدف و استراتژی به آرایش این اهداف و استراتژی‌های گوناگون می‌پردازد. به این ترتیب که (در صفحه 159 - شهید جاوید) می‌گوید: «آن حضرت اول برای پیروزی نظامی و بعداً برای صلح فعالیت کرد ولی برای کشته شدن هیچ‌گونه فعالیتی نکرد.»

پر پیداست که در این رابطه صالحی نجف‌آبادی «با آرایش تاکتیک‌ها و شعارهای امام‌حسین در شکل استراتژی برای امام‌حسین دچار تناقض شده‌است و نمی‌تواند جوهر واحدی از این شعارهای متفاوت امام‌حسین پیدا کند. چراکه او می‌خواهد از تاکتیک‌های متفاوت برای امام‌حسین استراتژی استنتاج نماید که البته امکان‌پذیر نمی‌باشد». بدیهی است اگر صالحی نجف‌آبادی «ابتدا به استراتژی امام‌حسین که همان رویکرد حق‌طلبانه (در ادامه رویکرد عدالت‌خواهانه امام علی و رویکرد رهائی‌بخش پیامبر اسلام) می‌باشد، تکیه می‌کرد، به‌راحتی می‌توانست در چارچوب استراتژی حق‌طلبانه و تکیه‌بر جنبش‌های خودجوش و تکوین یافته از پایین این تعدد تاکتیکی و تعدد شعارهای امام‌حسین را در شرایط مختلف پروسه پنج ماه دوازده روز عاشورا سال 60 - 61 تبیین نماید.»

البته صالحی نجف‌آبادی به‌صورت ناآگاه و شاید بدون آنکه خودش هم متوجه شده باشد در کتاب شهید جاوید برای امام‌حسین «یک استراتژی واحد تعریف کرده است، که آن استراتژی واحد همان تلاش و مبارزه امام‌حسین برای کسب قدرت سیاسی و دستیابی به حکومت و خلافت می‌باشد». یادآوری می‌کنیم که از نظر صالحی نجف‌آبادی در کتاب شهید جاوید، «خلافت و حکومت علاوه بر اینکه برای امام‌حسین امر الهی بوده، امری سودمندی هم بوده است» چرا که او بر این باور است که «خلافت و حکومت جزئی از امامت ولایت تشریعی امام‌حسین می‌باشد، که در فرایند پسا وفات پیامبر اسلام از طریق مراسم غدیر خم (در آخرین سفر حج پیامبر اسلام) این خلافت و حکومت توسط انتقال ولایت پیامبر اسلام به امام علی و سپس به امام‌حسن، به امام‌حسین انتقال پیدا کرده است» بنابراین، از نظر صالحی نجف‌آبادی، «با وجود امام‌حسین در آن زمان هیچ فرد دیگری مشروعیت برای حکومت و خلافت کردن بر مردم نداشته‌است حتی اگر آن فرد توسط مردم هم انتخاب شده باشد.»

بدون‌تردید این رویکرد صالحی نجف‌آبادی در رابطه با امر حکومت و خلافت طابق النعل بالنعل همان رویکرد خمینی در کتاب «ولایت‌فقیه» می‌باشد. زیرا خمینی در کتاب ولایت‌فقیه هم مانند صالحی نجف‌آبادی در کتاب شهید جاوید بر این باور است که «ختم نبوت پیامبر اسلام به‌معنای ختم ولایت پیامبر اسلام نیست». لذا به همین دلیل بوده است که «پیامبر اسلام (از نظر خمینی و صالحی نجف‌آبادی) در مراسم غدیر خم در آخرین سفر حج‌اش ولایت خودش را به امام علی انتقال داده است» و در چارچوب همین انتقال ولایت از پیامبر به امام علی در مراسم غدیر خم (آخرین حج پیامبر اسلام) بوده است که «پیامبر اسلام در کادر حق ولایت، حق خلافت و حق حکومت هم به امام علی واگذار کرده است لذا از آنجا خلافت و حکومت برای امام‌حسین امر الهی شده‌است.»

ادامه دارد