درسهائی از تاریخ – قسمت چهل و نه
28 مرداد 32 «پایان حرکت مصدق» یا «سرفصلی جدید» در حرکت او
چه درسهائی «امروز» میتوانیم از حرکت «دیروز» مصدق برای «فردای» خود بگیریم؟
بنابراین بزرگترین دستاورد اجتماعی حرکت مصدق در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران این بود که او توانست (در چارچوب همبستگی ملی جنبشی تکوین یافته از پائین در عرصه جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران) به جامعه مدنی دست پیدا کند، اما متاسفانه بزرگترین ضعف مصدق در این رابطه آن بود که مصدق نتوانست این جامعه مدنی محصول حرکت خود را در جامعه بزرگ ایران نهادینه نماید؛ و همین ناتوانی مصدق در نهادینه کردن جامعه مدنی بود که باعث گردید تا علاوه بر بازتولید اسلام فقاهتی فقهگرا و تکلیفمحور و تقلیدگرا و تعبدگرا حتی خود احزاب راست و ملی و غیر مذهبی مثل حزب توده و حزب زحمتکشان مظفر بقائی و حسن آیت از این جامعه مدنی جهت گلآلود کردن برای ماهیگیری قدرت یا مشارکت در قدرت استفاده نمایند، به طوری که این جریانهای فرصتطلب قدرت آنچنان جامعه مدنی دهه 20 را سترون و عقیم کردند که در فردای کودتای 28 مرداد 32 (روحانیت – دربار – امپریالیسم آمریکا بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران) اثری از حداقل واکنش این جامعه مدنی و آن جنبشهای خودبنیاد کارگری و دانشجوئی و غیره جامعه بزرگ ایران وجود نداشت.
پر واضح است که مهمترین عاملی که باعث گردید تا مصدق نتواند جامعه مدنی مولود و سنتز همبستگی ملی جنبشی تکوین یافته از پائین خود در جامعه بزرگ ایران نهادینه نماید، غفلت مصدق از فرمول نهادینه کردن جامعه مدنی بود، چراکه مصدق آنچنانکه از فرهنگ انقلاب کبیر فرانسه آگاه بود، نتوانست این واقعیت بزرگ جوامع اروپائی را فهم کند که آنچنانکه هگل میگوید: «جامعه مدنی پسا انقلاب کبیر فرانسه جوامع اروپائی مولود و سنتز سه مؤلفه بودند: الف – پروتستانیسم، ب – رنسانس، ج – انقلاب کبیر فرانسه» و بدون تردید در این رابطه هر چند که جامعه مدنی در جوامع مغرب زمین مولود رنسانسی و روشنگری و انقلاب کبیر فرانسه بود ولی نهادینه شدن جامعه مدنی از پائین یا به عبارت دیگر مردمی شدن جامعه مدنی در جوامع مغرب زمین مولود «پروژه اصلاح دینی پروتستانیسم در جوامع مغرب زمین بود.»
آنچنانکه در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که «اگر پروژه اصلاح دینی پروتستانیسم در کنار دو مؤلفه رنسانس یا روشنگری و انقلاب کبیر فرانسه قرار نمیگرفت اصلاً و ابداً امکان نهادینه کردن جامعه مدنی در مغرب زمین پیدا نمیشد؛ و بدون تردید اگر در جامعه مغرب زمین جامعه مدنی نمیتوانست نهادینه و مردمی بشود، شرایط برای استحاله جامعه مدنی به جامعه سنتی در مغرب زمین که به معنای شکست انقلاب کبیر فرانسه و رنسانس و عصر روشنگری بود، فراهم نمیشد.»
پر پیداست که علت شکست انقلاب اکتبر قرن بیستم روسیه (در مقایسه با پیروزی انقلاب کبیر فرانسه) در این بود که انقلاب اکتبر روسیه تحت رهبری لنین از فرایند قربانی کردن دموکراسی در پای سوسیالیسم و تعیین دیکتاتوری پرولتاریا به عنوان شکل حکومت و نفی مجلس موسسان و محدود کردن حقوق شهروندی به طبقه کارگر و محروم کردن طبقه زحمتکشان و طبقه متوسط شهری روسیه از حقوق دموکراسی و تکیه بر سیاست تک حزبی در چارچوب رویکرد حزب دولت و جایگزین کردن حزب طراز نوین نخبگان به جای طبقه کارگر (که همه و همه توسط خود لنین صورت گرفته و همه اینها باعث ظهور هیولای توتالیتر و فاشیسم استالینی در جامعه روسیه یا شوروی سابق گردید) شروع شد و همه اینها باعث گردید تا «جامعه مدنی در روسیه یا شوروی سابق تشکیل نشود» و همه اینها باعث گردید تا سوسیالیسم حزب – دولت قرن بیستم در دهه آخر قرن بیستم فرو پاشیده شود و انقلاب اکتبر روسیه شکست بخورد و ناتوانی سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا در راستای تحقق دموکراسی که در جزوه مانیفست کمونیستی شعار آن را میداند، آفتابی بشود.
یادمان باشد که بزرگترین دستاورد حرکت معلمان کبیرمان محمد اقبال لاهوری و شریعتی در این رابطه قابل تعریف میباشد، چراکه هم محمد اقبال و هم شریعتی به ما آموختند که آنچنانکه هگل میگوید: «در جامعه دینی هم راه سعادت و هم راه افول و انحراف آن جامعه از مسیر دین عبور میکند»؛ و باز در همین رابطه بود که هم اقبال و هم شریعتی به ما آموختند که: «در جامعه دینی بدون اصلاح دینی نمیتوان جامعه مدنی را نهادینه کرد» به عبارت دیگر اقبال و شریعتی به ما آموختند که «تنها راه نهادینه کردن جامعه مدنی مسیر اصلاح دینی میباشد.»
به همین دلیل بود که مصدق نتوانست جامعه مدنی به دست آورده از همبستگی ملی جنبشی تکوین یافته از پائین در عرصه جنبش رهائیبخش و جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران را نهادینه نماید؛ و البته همین ناتوانی مصدق در نهادینه کردن جامعه مدنی بود که باعث گردید تا حتی در دوران دولت خودش شرایط برای بازتولید جامعه سنتی فراهم بشود و با بازتولید جامعه سنتی فقهزده و تکلیفمحور و تقلیدگرا بود که روحانیت مرتجع و دگماتیست حوزههای فقاهتی توانستند به خصوص از فرایند پسا قیام سی تیر سال 31 دوباره بر جامعه سنتی بازتولید شده رهبری کنند و همین رهبری ارتجاعی روحانیت در دو شاخه جدا از هم سید ابوالقاسم کاشانی و بروجردی – بهبهانی بود که باعث گردید تا کودتای شکست خورده امپریالیسم آمریکا در 25 مرداد 32 سه روز بعد یعنی در 28 مرداد 32 همان کودتای شکست خورده امپریالیسم آمریکا با رهبری روحانیت مرتجع حوزههای فقاهتی تحت هژمونی کاشانی و بروجردی و بهبهانی به پیروزی برسد.
باری، نکتهای که مصدق حتی تا پایان عمر خود هم نتوانست به آن عنایت پیداکند این بود که سکولاریسم به عنوان بسترساز دموکراسی در جوامع دینی تنها در عرصه سکولاریسم حکومتی میتواند بسترساز دموکراسی و تکوین جامعه مدنی در جوامع دینی بشود اما در عرصه سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم اجتماعی در جوامع دینی نه تنها سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم اجتماعی نمیتواند بسترساز دموکراسی و تشکیل جامعه مدنی و عامل استحاله جامعه مدنی به جامعه سنتی بشود، بلکه شرایط برای نهادینه کردن جامعه مدنی در جامعه دینی دیگر وجود پیدا نمیکند.
بنابراین در این رابطه است که مصدق نتوانست جامعه مدنی محصول جنبش همبستگی ملی جنبشی تکوین یافته از پائین در جامعه دینی آن روز ایران نهادینه نماید. توجه داشته باشیم که به لحاظ ساختاری در زمان مصدق و در دهه 20 بیش از دوم سوم جامعه ایران در روستاها زندگی میکردند و تنها یک سوم جامعه ایران در شهرها بودند که البته معنای این بافت اجتماعی جامعه ایران در دهه 20 نشان دهنده آن است که طبقه متوسط شهری یعنی بزرگترین حافظ جامعه مدنی در جامعه آن روز ایران وضعیتی نامناسب و ضعیف داشته است و البته همین موضوع باعث ناتوانی مصدق جهت نهادینه کردن جامعه مدنی در جامعه بزرگ ایران بشود؛ بنابراین مهمترین درسی که در این رابطه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میتواند از حرکت مصدق در دهه 20 بگیرد اینکه:
اولاً تکوین جامعه مدنی در ایران تنها توسط حرکت جنبشی تکوین یافته از پائین ممکن میباشد نه توسط حرکت دستوری و تزریقی احزاب سیاسی بالائی جامعه؛ و البته در این رابطه مصدق تا پایان عمرش هم اعتقاد داشت که احزاب سیاسی جامعه تنها زمانی میتوانند به عنوان نماینده سیاسی گروههای اجتماعی جامعه باشند که این احزاب در ادامه پروسس جنبشی همان گروههای مختلف اجتماعی تکوین پیدا کرده باشند نه بالعکس و بدین خاطر در این رابطه میباشد که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته حرکت خود در دو فرایند «سازمانی و عمودی آرمان مستضعفین» و فرایند «افقی و جنبشی نشر مستضعفین» پیوسته بر این باور بوده است که احزاب سیاسی باید مانند جوامع اروپائی در ادامه حرکت جنبشی گروههای مختلف اجتماعی تکوین پیدا کنند، نه به صورت دستوری مانند قارچ در وقت انتخابات جهت کسب یا مشارکت قدرت سیاسی از بالا ظهور پیدا نمایند.
ثانیاً تا زمانیکه در جامعه دینی ایران (که در طول بیش از هزار سال گذشته تحت حاکمیت اسلام فقاهتی به عنوان گفتمان مسلط روانشناسی اجتماعی تقلیدی و تعبدی و تکلیفی آنها شکل گرفته است) «جامعه سنتی نتواند فرایند گذار خود را به جامعه مدنی طی کند، هرگز و هرگز حتی اگر جامعه مدنی هم از بالا تکوین پیدا کند، آن جامعه مدنی یک جامعه مدنی پایدار نخواهد بود؛ و هر لحظه شرایط برای شکست و عبور از آن جامعه مدنی وجود دارد.»
بنابراین در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 43 سال گذشته حیات خود در دو فاز عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین و فاز افقی و جنبشی نشر مستضعفین) از آنجائیکه دموکراسی سه مؤلفهای یا دموکراسی سوسیالیستی تنها از مسیر دموکراتیک حاصل میشود (و از مسیر غیر دموکراتیک هرگز و هرگز نمیتوان به دموکراسی سوسیالیستی یا دموکراسی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی دست پیدا کرد) در نتیجه همین رویکرد باعث گردیده است تا در چارچوب شعار: «اسلام منهای فقاهت و اسلام منهای روحانیت شریعتی و اقبال»، تنها مسیر گذار (از جامعه سنتی فقهزده و تکلیفمدار و تقلیدگرای امروز ایران به سمت جامعه مدنی حقمدار و قانونگرا و شهروندمحور) بر بستر تکیه بر پروژه اصلاح دینی محمد اقبال و شریعتی توسط بازسازی تطبیقی اسلام در چارچوب اجتهاد در اصول و فروع کل اسلام (جهت دستیابی به اسلام منهای فقاهت و اسلام منهای روحانیت در جامعه ایران از طریق اسلام قرآن پیامبر و اسلام عدالتمحور امام علی در نهجالبلاغه) تعریف کنیم.»
لذا بدین ترتیب است که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تا زمانی که شرایط برای اسلام منهای فقاهتی و منهای روحانیت توسط پروژه اصلاح دینی اقبال و شریعتی حاصل نشود، امکان دستیابی به سکولاریسم حکومتی و پلورالیسم سیاسی و فرهنگی و اجتماعی که بسترساز دموکراسی و تکوین جامعه مدنی جنبشی از پائین میباشد، در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران وجود پیدا نمیکند.
باری، ماحصل اینکه در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در 43 سال گذشته عمر حرکت خود) بزرگترین رسالت پیشگامان در جامعه بزرگ ایران «انتقال جامعه سنتی فقهگرا و تقلیدگرا و تکلیفمحور و تعبدگرای ایران به جامعه مدنی حقمدار و قانونگرا و شهروندمحور میباشد» و لذا در این رابطه است که «بزرگترین کارزار پیشگامان در جامعه ایران (در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) کارزار جامعه سنتی و جامعه مدنی میباشد» و البته باز هم تکرار میکنیم و از این تکرار خود خسته نمیشویم که «در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران این مهم در جامعه دینی ایران تنها توسط اصلاح دینی از مسیر بازسازی کل اسلام طبق رویکرد اقبال و شریعتی ممکن شدنی میباشد»؛ بنابراین بدین ترتیب است که مبانی پروژه اصلاح دینی شریعتی بر چهار پایه استوار میباشد که عبارتند از:
الف – اسلام منهای روحانیت یا اسلام منهای فقاهت.
ب – پروتستانیسم اسلامی یا تودهای کردن اصلاح دینی.
ج – بازسازی تطبیقی اسلام در چارچوب اجتهاد در اصول و فروع کل اسلام.
د - استخراج منابع فرهنگی توسط رویکرد تطبیقی.
فراموش نکنیم که «در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تنها با تکیه بر روایتهای بزرگ است که در جامعه دینی ایران میتوان به تحول فرهنگی دست پیدا کرد.»
ثالثاً تنها از طریق جنبشهای خودبنیاد مطالباتی و سیاسی است که «جامعه مدنی جنبشی از پائین جامعه میتواند به صورت خودسازمانده و خودرهبر و مستقل از جریانهای سیاسی تکوین پیدا کنند»؛ بنابراین در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران هر تلاشی برای دستیابی به جامعه مدنی جز از مسیر تکیه بر جنبشهای افقی خودبنیاد تکوین یافته از پائین به انحراف کشیده میشود.
ادامه دارد