سنگ‌هائی از فلاخن: سلسله بحث‌های تئوریک در باب آزادی و دموکراسی – قسمت هشتاد و چهار

بازتعریف «گفتمان دموکراسی» در بستر کدامین از دو قرائت متفاوت و متضاد دموکراسی؟

«قرائت لیبرالیستی از دموکراسی؟» یا «قرائت سوسیالیستی از دموکراسی؟»

 

«به گفتهٔ هایدگر، انسان دارای دو وجود است. یکی وجود اعتباری و مجازی که همه انسان‌ها در این وجود مساوی‌اند؛ و دیگری وجود ذاتی و حقیقی و آن عبارت است از جوهر و اصالت وجودی و من حقیقی که در زیر این رنگ‌های عرضی پنهان است. وجود اولی سازنده‌اش پدر و مادر است. این وجود دومی، وجودی است که فرهنگ در طول تاریخ می‌سازد و می‌آفریند؛ و آن وجود حقیقی و واقعی و انسانی آدم است. در حالات عادی که انسان روزمره زندگی می‌کند، از این من که خویشتن انسانی متعالی وی است، غافل است. عشق، مرگ و شکست، سه ضربهٔ نیرومندند که او را از این غرقاب به در می‌برند و به خود می‌آورند. در این ضربات است که آدمی چشم به درون خویش می‌گشاید و از این طریق به نوعی آگاهی بی‌واسطه دست می‌یابد» (م. آ. ج 2 - ص 153).

«وابستگی سیاسی به قدرت، وابستگی اجتماعی به ثروت را نیز در پی دارد، زیرا قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی دو روی یک سکه‌اند. می‌خواهی بدانی که او چگونه فکر می‌کند؟ اول ببیین که از کجا می‌خورد؟» (م. آ. ج 10 - ص 103).

ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد اینکه:

1 - در یک جمعبندی کلی در طول نزدیک به 150 سال گذشته، «دو قرائت مختلف و متضاد از دموکراسی شده است، یکی قرائت لیبرالیستی از دموکراسی و دیگری قرائت سوسیالیستی از دموکراسی.»

2 - «شریعتی نخستین معمار تئوریک دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (نه سوسیال دموکراسی ادوارد برنشتاینی و کارل کائوتسکی و غیره) یا اجتماعی کردن مؤلفه‌های قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی و از سر سلسله جنبان قرائت سوسیالیستی از دموکراسی می‌باشد.»

3 - مبانی نظری دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی شریعتی (در دو عرصه سلبی و ایجابی یا مبارزه با «زر و زور و تزویر» و مبارزه ضد استثماری و ضد استبدادی و ضد استحماری) عبارتند از:

الف – دموکراسی با قرائت سوسیالیستی شریعتی «جامعه‌محور می‌باشد نه طبقه‌محور» (آنچنانکه کارل مارکس اعتقاد داشت و نه حزب‌محور آنچنانکه در دموکراسی نمایندگی با قرائت لیبرالیستی بر طبل آن می‌کوبند).

ب – دموکراسی با قرائت سوسیالیستی شریعتی «رویکرد جنبشی دارد» که بر پایه جنبش‌ها و یا شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین (هم در جبهه آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری و هم در جبهه برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ کار و زحمت) مادیت پیدا می‌کند.

ج – دموکراسی با قرائت سوسیالیستی شریعتی «یک دموکراسی مشارکتی و مستقیم می‌باشد نه دموکراسی نمایندگی و غیر مستقیم» آنچنانکه دموکراسی با قرائت لیبرالیستی بر طبل آن می‌کوبند. البته آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم «بستر تکوین دموکراسی مشارکتی و غیر مستقیم جنبش‌ها و یا شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین می‌باشد.»

د – دموکراسی با قرائت سوسیالیستی شریعتی (برعکس دموکراسی با قرائت لیبرالیستی که تک مؤلفه‌ای می‌باشد و تنها به دنبال نظام سیاسی حاکم می‌باشد) «سه مؤلفه‌ای است که شامل دموکراسی سیاسی و دموکراسی اجتماعی و دموکراسی اقتصادی می‌شود.»

ه – «دموکراسی اقتصادی جامعه‌محور شریعتی همان سوسیالیسم می‌باشد» که در رویکرد شریعتی این سوسیالیسم جامعه‌محور (نه طبقه‌محور) از دل دموکراسی اجتماعی بیرون می‌آید (برعکس سوسیالیسم طبقه‌محور کارل مارکس که از دل قدرت سیاسی و از بالا توسط دیکتاتوری پرولتاریا مادیت پیدا می‌کند).

و – در هیرارشی سه مؤلفه‌ای دموکراسی در رویکرد شریعتی «در پرو سه تکوین دموکراسی، دموکراسی اجتماعی جایگاه تقدم تکوینی بر دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی دارد» (برعکس رویکرد کارل مارکس که بر این باور بود که دموکراسی اجتماعی پس از دموکراسی سیاسی و کسب قدرت سیاسی توسط طبقه پرولتر و یا توسط دیکتاتوری پرولتاریا حاصل می‌شود).

ز - «در رویکرد شریعتی هر گونه سوسیالیستی که از دل دموکراسی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت تکوین پیدا نکند، محکوم به شکست و بن‌بست خواهد بود» و علی هذا در همین رابطه است که شریعتی «عامل شکست مارکسیسم (در اشکال مختلف کلاسیک و دولتی آن) در زایش سوسیالیسم از دل پروسه‌ای غیر دموکراسی و حرکت از بالا می‌داند»؛ بنابراین، از اینجاست که در مقایسه بین سوسیالیسم جامعه‌محور شریعتی با سوسیالیسم طبقه‌محور کارل مارکس می‌توانیم به سه مشخصه اصلی سوسیالیسم شریعتی اشاره کنیم که عبارتند از:

اولاً سوسیالیسم جامعه‌محور شریعتی از دل دموکراسی به عنوان یک سنتز جدید مادیت پیدا می‌کند.

ثانیاً سوسیالیسم جامعه‌محور شریعتی از پائین توسط جنبش‌ها و شوراهای خودجوش مادیت پیدا می‌کند نه از بالا توسط احزاب سیاسی نخبگان.

ثالثاً سوسیالیسم جامعه‌محور شریعتی خودش یک فرایند است نه یک فراورده.

ح – در دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای شریعتی، «خود دموکراسی برای جامعه صورت انتخاب بر پایه آگاهی‌های دموکراسی‌خواهانه دارد، نه صورت جبری مولود مناسبات تولیدی حاکم» (آنچنانکه کارل مارکس بر طبل آن می‌کوبید) لهذا در همین رابطه است که در رویکرد شریعتی «بدون آگاهی و خودآگاهی جامعه ایران در بستر دموکراسی‌خواهی به عنوان یک جنبش دو فرایندی سلبی و ایجابی هرگز امکان تحقق دموکراسی در جامعه ایران وجود ندارد». همچنین برای شریعتی «درد دموکراسی غیر از فهم دموکراسی است» چراکه «درد دموکراسی مولود موضع ضد استبدادی جامعه می‌باشد و تنها جوهری سلبی دارد نه ایجابی، در صورتی که فهم دموکراسی جنبه آگاهی به تئوری دموکراسی است که صورت ایجابی دارد نه سلبی» و البته شریعتی بر این باور است که «بدون فهم دموکراسی و یا بدون داشتن تئوری دموکراسی، هرگز نمی‌توان تنها با درد دموکراسی (مبارزه ضد استبدادی) به دموکراسی پایدار و نهادینه شده سه مؤلفه‌ای جنبشی و مستقیم یا مشارکتی تکوین یافته از پائین دست پیدا کرد». آنچنانکه در این رابطه در جریان ابر جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران شاهد بودیم که به علت اینکه کنش‌گران آن ابر جنبش «تنها از درد دموکراسی یا موضع ضد استبدادی نسبت به رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی برخوردار بودند» و از حداقل آگاهی نسبت به تئوری دموکراسی چه در سطح نخبگان و چه در سطح توده‌ها محروم بودند. در نتیجه همین امر باعث گردید تا همان مردمی که 60 سال قبل از آن شیخ فضل الله نوری، نماد ارتجاع و استبداد و استحمار در میدان توپخانه تهران با دستان خود به دار آویختن، در سال 57 عکس بازتولید شده شیخ فضل الله نوری را بر سطح کره ماه قرار بدهند. شکی نیست که این همه مولود و سنتز خلاء و فقدان تئوری استبداد و دموکراسی در طول بیش از 110 سال گذشته برای نخبگان و مردم ایران بوده است؛ که در تحلیل نهائی پس از اینکه در سال 57 مردم ایران توسط درد دموکراسی (بدون فهم تئوری کنکرت دموکراسی) با مبارزه ضد استبدادی (توسط درد استبداد نه فهم تئوری استبداد) بر علیه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی قیام کردند و ولایت سلطانی هزاران ساله حاکم بر خود را سرنگون کردند. وقتی که به انتخاب آلترناتیو ایجابی ولایت سلطانی پرداختند، ولایت مطلقه فقاهتی را جایگزین ولایت مطلقه سلطانی کردند؛ و هیولای نظریه استبدادساز ولایت فقیه خمینی را جایگزین تئوری دموکراسی در عرصه نهادینه کردن قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی در خدمت خمینی و حواریون او (در فرایند پسا انقلاب ضد استبدادی سال 57) کردند. از اینجا بود که هیولای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، از دل اژدهای استبداد رژیم استبدادی پهلوی زایش کرد. همان هیولائی که در طول 42 سال گذشته تمامی سرمایه‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مردم ایران را در خود بلعیده است.

4 - شریعتی در عرصه تبیین دموکراسی با قرائت سوسیالیستی و مرزبندی آن با دموکراسی با قرائت لیبرالیستی بر این باور است که دموکراسی جامعه‌محور و جنبش‌محور و مستقیم و مشارکتی و تکوین یافته از پائین با قرائت سوسیالیستی یا حاکمیت مردم بر مردم و برای مردم هرگز در جامعه طبقاتی (که طبقه‌ای حاکم و سوار بر قدرت‌های سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی باشند و اردوگاه عظیم کار و زحمت در آن جامعه پیاده و زمین‌گیر باشند) امکان تحقق و مادیت پیدا نمی‌کند. در رویکرد شریعتی «تنها دموکراسی با قرائت لیبرالیستی است که می‌تواند در مناسبات سرمایه‌داری در خدمت حاکمیت طبقه برخوردار بر سه مؤلفه قدرت بشود» ولذا به همین دلیل است که «دموکراسی با قرائت لیبرالیستی و دولت‌های مدرن با تفسیر هابزی و جان لاکی تنها در عصر حاکمیت سرمایه‌داری و در نظام پارلمانتاریستی می‌توانند، خود را مشخص سازند» و البته در همین رابطه بوده است که اصلاً «رویکرد لیبرالیستی به موازات غلبه سرمایه‌داری بر فئودالیسم و نهادینه شدن سرمایه‌داری در اروپا تکوین پیدا کرده است، برعکس رویکرد دموکراسی که از یونان باستان سقراط تا به امروز ادامه دارد». نباید فراموش کنیم که در تحلیل نهائی «هدف دموکراسی با قرائت لیبرالیستی در چارچوب مناسبات سرمایه‌داری و رویکرد پارلمانتاریستی آن است که (در ظاهر با حق رأی همگان) زمینه را برای حق انتخاب ویژه‌گان فراهم نماید.»

ادامه دارد