سنگ‌هائی از فلاخن: سلسله بحث‌های تئوریک در باب آزادی و دموکراسی – قسمت هشتاد و پنج

 

بازتعریف «گفتمان دموکراسی» در بستر کدامین از دو قرائت متفاوت و متضاد دموکراسی؟

«قرائت لیبرالیستی از دموکراسی؟» یا «قرائت سوسیالیستی از دموکراسی؟»

 

5 - اگر چه در دیسکورس شریعتی در عرصه دموکراسی جامعه‌محور و جنبش‌محور و مستقیم و مشارکتی بر آزادی‌های اجتماعی تکیه محوری دارد، اما هرگز معنای این حرف آن نیست که شریعتی در چارچوب دموکراسی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی، با آزادی‌های فردی مخالف است، بلکه برعکس «شریعتی برای معنا بخشیدن به آزادی‌های فردی در بستر آزادی‌های اجتماعی است که خواهان تحکیم و تعمیق و گسترش دموکراسی از عرصه صرف و تک مؤلفه‌ای سیاسی (آنچنانکه دموکراسی با قرائت لیبرالیستی بر طبل آن می‌کوبند) به عرصه دموکراسی جامع یا سه مؤلفه‌ای می‌باشد»؛ به عبارت دیگر دموکراسی با قرائت سوسیالیستی شریعتی همان دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای است که نه تنها «به حوزه سیاسی صرف محدود و محصور نمی‌شود، بلکه مهمتر از آن اینکه از حوزه اجتماعی شروع می‌کند و پس از عبور از حوزه سیاسی به حوزه اقتصادی یا دموکراسی اقتصادی یا سوسیالیسم می‌رسد»، «برعکس دموکراسی با قرائت لیبرالیستی که هر چند که بر آزادی‌های فردی تاکید می‌کند، اما به دلیل اینکه از دموکراتیزاسیون کامل جامعه وحشت دارد و با تبدیل دموکراسی سیاسی به دموکراسی جامع یا دموکراسی سه مؤلفه‌ای مخالفت می‌ورزد، هرگز نمی‌تواند در جامعه برابری همه شهروندان در عرصه آزادی فردی فراهم نماید.»

قابل ذکر است که از نظر شریعتی «آزادی فردی برای همه شهروندان جامعه در صورتی می‌تواند معنای واقعی داشته باشد که به نحوی مساوی در میان تمامی شهروندان جامعه توزیع بشود؛ و این مهم هرگز اتفاق نمی‌افتاد، مگر در دموکراسی مستقیم و مشارکتی بر پایه جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین (چه جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه اقشار میانی جامعه و چه در جبهه برابری‌طلبانه اردوگاه کار و زحمت) که خود این موضوع دلالت برعکس رویکرد دموکراسی با قرائت لیبرالیستی می‌باشد». چراکه در دموکراسی با رویکرد لیبرالیستی، با اینکه بر این فرض استوار می‌باشد که «عموم شهروندان جامعه از فرصت‌های مساوی برای ابراز نظر در امور سیاسی برخوردارند، اما این برابری در امکان ابراز نظر و رأی آزاد در جامعه سرمایه‌داری نمی‌تواند هرگز واقعی باشد، زیرا نظام سرمایه‌داری اساساً بر نابرابری واقعی (و البته نه رسمی و قانونی) افراد در جامعه مدنی استوار می‌باشد و تبعیضات سیاسی و طبقاتی و اجتماعی و نژادی و فرهنگی در مناسبات سرمایه‌داری امری فراگیر و طبیعی می‌باشد»، چنانکه این تبعیضات امروز پس از دو قرن در قدیمی‌ترین دموکراسی با قرائت لیبرالیستی جهان در چارچوب سرمایه‌داری، یعنی در کشور ایالات متحده آمریکا سر به فلک کشیده است، به عبارت دیگر برعکس دموکراسی با قرائت سوسیالیستی که «دموکراسی بر اصل برابری در آزادی برای همه شهروندان استوار می‌باشد» در جامعه سرمایه‌داری و در دموکراسی با قرائت لیبرالیستی، هرگز «امکان این برابری در آزادی برای همه شهروندان وجود ندارد». شاید بهتر باشد که بگوئیم «دموکراسی سیاسی در جامعه فقط با اعلام آن از طریق یک قانون (آنچنانکه دموکراسی با قرائت لیبرالیستی بر طبل آن می کو بد) نمی‌تواند مادیت پیدا کند» بلکه برعکس تنها آنچنان که دموکراسی با قرائت سوسیالیستی می‌گوید فقط در صورتی می‌تواند واقعی بشود که «همه شهروندان به صورت علی السویه بتوانند از آن در عمل برخوردار شوند». چراکه در دموکراسی با قرائت سوسیالیستی «دموکراسی جامع یا دموکراسی انتگرال یا دموکراسی سه مؤلفه‌ای، یا دموکراسی مستقیم و مشارکتی تکوین یافته از پائین جایگزین دموکراسی تک مؤلفه‌ای با قرائت لیبرالیستی می‌شود». مع الوصف، در همین رابطه است که از نظر شریعتی «دموکراسی سیاسی در عرصه دموکراسی جامع مسلماً گام بزرگی به پیش در راستای دستیابی به دموکراسی اجتماعی و یا دموکراسی مستقیم و مشارکتی و جنبشی تکوین یافته از پائین می‌باشد، بیافزائیم که در دموکراسی جامع یا دموکراسی انتگرال و یا دموکراسی سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی هر چند که هیرارشی مراتب دموکراسی فرایندهای خودوپژه دارند، اما هرگز نباید فراموش کنیم که روند آنها در پروسه دموکراتیزاسیون کردن جامعه صورتی دیالکتیکی دارند (نه فرایندهای مکانیکی و جدا از هم) بنابراین در این رابطه است که باید بگوئیم که در پروسس دیالکتیکی فرایندهای مختلف سه مؤلفه دموکراسی با قرائت سوسیالیستی برعکس دموکراسی با قرائت لیبرالیستی این فرایندهای سه گانه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی پیوسته همدیگر را کامل می‌نمایند.»

6 - در دموکراسی با قرائت سوسیالیستی شریعتی بدون تردید شکل نهائی آزادی انسان (آزادی اگزیستانسی و یا دموکراسی انسانی) تنها در بستر دموکراسی جامع یا دموکراسی انتگرال و یا دموکراسی مستقیم و مشارکتی قابل حصول می‌باشد.

7 – در دموکراسی جامع و یا دموکراسی انتگرال و مستقیم و مشارکتی و جنبشی و تکوین یافته از پائین و با دموکراسی با قرائت سوسیالیستی یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی شریعتی، «دموکراسی همچون جزئی غیر قابل تفکیک از سوسیالیسم سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی می‌باشد، نه همچون ابزاری برای رسیدن به سوسیالیسم (آنچنانکه مارکسیست‌ها می‌گویند) می‌باشد که پس از نیل به سوسیالیسم بتوانیم یا بخواهیم آن را تعطیل بکنیم و به دور بیاندازیم.»

8 - در دموکراسی با قرائت سوسیالیستی شریعتی (برعکس رویکرد کارل مارکس و فریدریش انگلس که دیکتاتوری پرولتاریا در رویکرد آنها از طریق یک انقلاب قهرآمیز به قدرت می‌رسد) «حاکمیت جنبش‌ها و یا شوراهای خودجوش و خودسازمانده و و خودرهبر تکوین یافته از پائین بر سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، تنها توسط تحول ساختاری سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی تکوین یافته از پائین به وسیله جنبش‌ها و یا شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین امکان‌پذیر می‌باشد.»

یادمان باشد که در رویکرد کارل مارکس و فریدریش انگلس «دموکراسی یا آنچنانکه آن‌ها تفسیر می‌کنند دیکتاتوری پرولتاریا فقط پس از انقلاب قهرآمیز توسط طبقه پرولتاریای صنعتی از بالا جهت متلاشی کردن نهاد دولت سرمایه‌داری و جایگزینی کردن دیکتاتوری پرولتاریا حاصل می‌شود»؛ و لذا در همین رابطه است که کارل مارکس در مانیفست حزب کمونیست می‌گوید:

«نخستین گام در نبرد دموکراسی، انقلاب طبقه کارگر و ارتقای پرولتاریا به موقعیت طبقه حاکم می‌باشد». بدون تردید منظور مارکس و انگلس از این عبارت این است که «پیروزی در نبرد برای دموکراسی تنها در گرو دست یافتن طبقه کارگر به قدرت سیاسی و حرکت از بالا می‌باشد و سپس چسبیدن طبقه کارگر توسط دیکتاتوری پرولتاریا به قدرت و الغای هر نوع انتخابات می‌باشد». علی هذا، از اینجا است که می‌توانیم در مقایسه بین دو سوسیالیسم شریعتی و کارل مارکس و انگلس داوری کنیم که «از نظر مارکس و انگلس پیروزی در نبرد دموکراسی تنها در گرو یک انقلاب سیاسی از بالا توسط طبقه کارگر می‌باشد»؛ به عبارت دیگر مارکس و انگلس، «دموکراسی را همچون نردبانی در دست طبقه کارگر برای دستیابی به قدرت سیاسی تعریف می‌کنند». برعکس شریعتی که «دموکراسی را تنها در راستای دموکراتیزاسیون جامعه و تحقق دموکراسی اجتماعی و دموکراسی اقتصادی یا سوسیالیسم جنبشی تکوین یافته از پائین تعریف می‌کند.»

9 - سوسیالیسم شریعتی به دلیل اینکه یک سوسیالیسم جامعه‌محور (نه طبقه‌محور آنچنانکه کارل مارکس معتقد بود) و جنبش‌محور و تکوین یافته از پائین (نه تکوین یافته از بالا توسط دیکتاتوری پرولتاریا آنچنانکه کارل مارکس می‌گوید و نه سوسیالیسم حزب – دولت آنچنانکه لنین بر طبل آن می‌کوبد) می‌باشد، بنابراین به همین دلیل «ضرورتاً سوسیالیسم سه مؤلفه‌ای شریعتی (مانند دموکراسی سه مؤلفه‌ای او) یک سوسیالیسم دموکراتیک می‌باشد نه سوسیالیسم دولتی و نه سوسیالیسم حزب – دولت و نه سوسیالیسم دستوری و نه سوسیالیسم طبقه‌ای»، زیرا در تحلیل نهائی در رویکرد شریعتی «سوسیالیسم تنها با حاکمیت جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین (چه در جبهه آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری و چه در جبهه برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ کار و زحمت جامعه ایران) می‌تواند واقعیت پیدا کند.»

10 - در سوسیالیسم شریعتی (برعکس سوسیالیسم مارکسیسم از کارل مارکس تا لنین که صرفاً با براندازی مناسبات سرمایه‌داری تعریف می‌شود) در چارچوب دموکراسی جامع سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای صرفاً از براندازی مناسبات سرمایه‌داری دفاع نمی‌شود، بلکه آنچنانکه در عبارات فوق از شریعتی دیدیم «اساساً او از ضرورت جایگزینی آلترناتیو آگاهانه جامعه به جای مناسبات سرمایه‌داری سخن می‌گوید»؛ و از اینجا است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که «سوسیالیسم سه مؤلفه‌ای شریعتی مانند دموکراسی سه مؤلفه‌ای او و یا مانند دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای‌اش، در تحلیل نهائی پروژه‌ای در راستای دموکراتیزاسیون کردن کل جامعه است» و این کاملاً برعکس رویکرد کارل مارکس می‌باشد چراکه سوسیالیستی که کارل مارکس از آن سخن می‌گوید، «بدون جنبش طبقه کارگر و بدون دستیابی طبقه کارگر به قدرت سیاسی و بدون دیکتاتوری پرولتاریا غیر قابل تصور می‌باشد» طبیعی است که آنچنانکه در طول بیش از 110 سال گذشته پسا کارل مارکس و فردریش انگلس شاهد بوده‌ایم، «هرگز نه دیکتاتوری پرولتار مارکس و انگلس و نه دیکتاتوری حزب – دولت لنین و مائو و فیدل کاسترو و غیره نتوانسته‌اند حداقل شرایط برای دموکراتیزه کردن جامعه یا دموکراسی اجتماعی و اقتصادی فراهم نمایند» بنابراین، در همین رابطه است که انگلس می‌گوید: «اگر قدرت سیاسی به لحاظ اقتصادی بی‌اثر است پس چرا ما برای دیکتاتوری سیاسی پرولتاریا می‌خواهیم بجنگیم؟»

11 - در دموکراسی جامع یا دموکراسی سه مؤلفه‌ای شریعتی از آنجائیکه «او بر خودآگاهی اجتماعی همه افراد جامعه توسط تحول فرهنگی از پائین تکیه می‌کند» در نتیجه همین امر باعث می‌گردد تا او «با تکیه بر ارتقاء میزان مشارکت مردم، در تعیین سر وشت خودشان، نهایتاً دموکراسی مستقیم یا دموکراسی مشارکتی را (به جای دموکراسی نیابتی که دموکراسی با قرائت لیبرالیستی مطرح می‌کند) به عنوان آلترناتیو ایجابی مناسبات سرمایه‌داری مطرح کند» زیرا در رویکرد شریعتی «با پیشرفت خودآگاهی فردی و اجتماعی افراد جامعه، رفته رفته آگاهی به حقوق شهروندی، در همه افراد جامعه هم کامل‌تر می‌شود تا جائی که شرایط برای دموکراسی بر پایه میزان مشارکت مردم در قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی فراهم می‌گردد.»

ادامه دارد