سلسله درس‌هائی از قرآن – سوره شوری – قسمت نه

«سوره شوری» تبیین مبانی «عدالت‌محور» و «شوری‌محور» اسلام قرآنی، در بستر جنبش رهائی‌بخش پیامبر اسلام بر پایه «وحی نبوی»

«وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَینَکمُ»، «وَ أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَینَهُمْ»

 

این آیات قرآن که به وضوح در باب وحی نبوی پیامبر اسلام سخن می‌گوید چند خودویژگی در باب وحی نبوی پیامبر اسلام مطرح می‌نماید که عبارتند از اینکه «قرآن بر پیامبر اسلام «تنزیل» یافته است». عنایت داشته باشیم که «تنزیل» و «انزال» هر دو به یک معناست و آن هم به معنای «فرود آوردن» است البته با این تفاوت که «انزال» به معنای «فرود آوردن دفعی» است در صورتی که «تنزیل» به معنای «فرود آوردن تدریجی» است در نتیجه همین امر نشان می‌دهد که «تکوین وحی نبوی در معرفت پیامبر اسلام صورت پروسه‌ای داشته است» یعنی در آغاز آن «معرفت قرآنی در معرفت پیامبر اسلام به صورت دفعی مادیت پیدا کرده است و بعداً آن معرفت اولیه دفعی به صورت پروسه‌ای در عرصه پراکسیس انسانی –اجتماعی – سیاسی که داشته است به صورت کلام عربی مادیت تدریجی پیدا کرده است.»

طرح کلمه‌های «انزال» و «تنزیل» و «انزلنا» و مشابه این در قرآن در خصوص وحی نبوی پیامبر اسلام هرگز به معنای «انزال و تنزیل مکانی یا فرود آمدن از مکان بالا به مکان پائین و یا فرود آمدن از آسمان به زمین نمی‌باشد بلکه برعکس در اینجا مقصود از انزال و تنزیل یا فرود آمدن از مقام (نه مکان) بالا به مقام پائین است» چراکه در اینجا «تفاوت مقام در عرصه انزال و تنزیل مربوط به انتقال وحی نبوی از خداوند به انسان در بستر تجربه دینی یا معراج است». علی ایحال در همین رابطه است که باید بگوئیم که (آنچنانکه محمد اقبال لاهوری می‌گوید) «بدون تردید تکوین وحی نبوی در پیامبر اسلام به صورت وجودی و اگزیستانسی و درونی توسط تجربه دینی یا معراج خود پیامبر اسلام صورت گرفته است» چراکه خدائی که خودش را از رگ گردن به انسان نزدیک‌تر تعریف می‌کند «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ - ما از شاهرگ او به او نزدیک‌تریم» (سوره ق – آیه 16) «وَإِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی... - و هر گاه بندگان من از تو در باره من پرسند بگو من نزدیکم و دعای دعا کننده را به هنگامی که مرا بخواند اجابت می‌کنم پس آنان باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند» (سوره بقره – آیه 186) دیگر «برای نزول وحی نبوی و قرآن نیاز به آن ندارد که در مکانی برتر بنشیند و از راه دور وحی نبوی و آیات قرآن را برای او ارسال کند» و باز چنین خدائی برای «ایجاد کلام در بیان وحی نبوی در پیامبر اسلام دیگر نیازمند به سخن گفتن و کلام آفریدن ندارد بلکه توسط خود وجود پیامبر که مخلوق خود خداوند می‌باشد می‌تواند سخن بگوید و این سخن گفتن هم به صورت وجودی و اگزیستانسی بر پایه پراکسیس تجربه دینی یا معراج چه در عرصه باطنی و چه در عرصه سیاسی و اجتماعی برای پیامبر اسلام شکل و مادیت پیدا کند». علی هذا در همین رابطه است که امام علی در خطبه 147 نهج‌البلاغه صبحی الصالح در توصیف قرآن و وحی نبوی پیامبر اسلام می‌گوید:

«فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کتَابِهِ مِنْ غَیرِ أَنْ یکونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ - پس خداوند سبحان در قرآن خود برای آنان تجلی کرده است بدون اینکه او را ببینند» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – جزء اول – خطبه 147 – ص 204 – سطر 6) و باز در همین رابطه است که امام علی در خطبه 108 نهج‌البلاغه صبحی الصالح می‌گوید:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ وَ الظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَیرِ رَوِیةٍ إِذْ کانَتِ الرَّوِیاتُ لَا تَلِیقُ إِلَّا بِذَوِی الضَّمَائِرِ وَ لَیسَ بِذِی ضَمِیرٍ فِی نَفْسِهِ خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَیبِ السُّتُرَاتِ وَ أَحَاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ السَّرِیرَاتِ - سپاس خدائی راست که به وسیله مخلوقات‌اش بر خلایق تجلی نموده است و با برهان روشن‌اش بر دل‌های آنان آشکار گشته است. مخلوقات را بدون تفکر آفریده است زیرا تفکر شایسته او نیست مگر برای موجوداتی که دارای وسایل تفکر می‌باشند و خداوند در ذات خود دارای وسیله درک نیست. علم او به غیب بر همه پوشیده‌ها نافذ و به امور پیچیده عقاید مخفی است» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – جزء اول - خطبه 107 – ص 155 – سطر 8 به بعد).

باری دومین خودویژگی وحی نبوی پیامبر اسلام که در آیات فوق (آیات 192 تا 196 سوره شعراء) قرآن بر آن تکیه و تاکید می‌کند «موضوع عربی بودن کلام وحی نبوی پیامبر اسلام یا کلام قرآن می‌باشد» که در این خصوص قرآن در سوره زخرف هم می‌گوید:

«إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ - وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکتَابِ لَدَینَا لَعَلِی حَکیمٌ - ما قرآن را به زبان عربی بیان کردیم تا شاید شما تعقل کنید و گرنه این کتاب درام الکتاب بود که در نزد ما مقامی بلند دارد» (سوره زخرف – آیه 3 و 4) بنابراین آنچه که از خودویژگی عربی بودن زبان قرآن مطابق این آیات خود قرآن برای ما قابل فهم است اینکه «علت و دلیل عربی بودن وحی نبوی پیامبر اسلام و قرآن این است که مردم آن جامعه بتوانند فکر کنند». پر پیداست که معنای دیگر این حرف آن است که «اگر قرآن به زبانی دیگر برای آن مردم نازل می‌شد هرگز مردم آنجا امکان فکر کردن پیدا نمی‌کردند.»

سومین خودویژگی که برای وحی نبوی پیامبر اسلام قرآن در آیات 192 تا 196 سوره شعراء مطرح کرده است اینکه «قرآن بر قلب پیامبر اسلام نازل شده است». برای فهم این مهم باید عنایت داشته باشیم که «در دیسکورس قرآن جایگاه اصطلاح قلب در معرفت‌شناسی هرگز و هرگز اشاره به قلب گوشتی سمت چپ درون سینه انسان نیست بلکه اصطلاحی است در چارچوب معرفت‌شناسی و اپیستمولوژیک خود قرآن که البته عرفا و اهل تصوف هم بعداً در عرصه قرار دادن موضوع عشق در برابر موضوع عقل در خصوص جایگاه عشق در انسان بر همین اصطلاح قلب تکیه کرده‌اند». مع هذا از اینجا است که می‌توانیم داوری کنیم که «مراد از قلب (در قرآن) در خصوص محل نزول وحی نبوی پیامبر اسلام حقیقتی است از انسان که ادراک و شعور به آن نسبت داده می‌شود نه قلب صنوبری گوشتی سمت چپ سینه انسان.»

ح – از جمله موضوع‌های مهمی که در بحث وحی نبوی و موضوع تکوین قرآن باید به آن توجه بشود و بدون فهم آن امکان فهم وحی نبوی وجود ندارد «موضوع تکلم خداست» یعنی اینکه «خداوند چگونه در چارچوب وحی نبوی با پیامبران خود سخن می‌گوید» بی‌تردید «خداوند هرگز مانند انسان با انسان و با حرف و با زبان گوشتی و غیره سخن نمی‌گوید» و تصور این امر برای خداوند بدون تردید «یک خطای بزرگ می‌باشد»؛ چراکه باعث می‌گردد که ما «خداوند را به صورت بشری» تصور کنیم که این امر «سرآغاز انحراف در خداشناسی و توحید است». یادمان باشد که بزرگ‌ترین درس خداشناسی که سوره شوری (شورا) به ما می‌دهد در آیه 11 سوره شوری است که می‌فرماید:

«...لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ - هیچ چیز در وجود مثل خداوند نیست» (سوره شوری – آیه 11) در خصوص این آیه سوره شوری در عرصه خداشناسی قرآن باید عنایت داشته باشیم که «این آیه در سرتاسر قرآن فقط همین یکبار مطرح شده است و بی‌شک دلالت بر اوج خداشناسی در دیسکورس قرآن می‌نماید» چراکه آنچنانکه در آیات 74 تا 79 سوره انعام قرآن در خصوص آموزش خداشناسی و توحید به مردم توسط ابراهیم خلیل مطرح می‌نماید «مبارزه انبیاء ابراهیمی با شرک فلسفی، شرک اجتماعی، شرک اخلاقی و شرک سیاسی حاکم از کانال بت‌پرستی انجام می‌گرفته است» معنای دیگر این حرف آن است که «مبارزه انبیاء ابراهیمی با بت‌پرستی مبارزه با مجسمه و سنگ و اشکال مادی دست‌ساز بشر (به جای خداوند حاکم و خالق و فاعل بر جهان) نبوده است» بلکه مهمتر از آن «مبارزه با اشکال شرک در دو وجه سلبی و ایجابی بر پایه توحید در جهان و جامعه و انسان و تاریخ بوده است» که این «مبارزه با شرک بدون تردید بر محور مبارزه با شریک قائل شدن برای خداوند در هستی انجام می‌گرفته است.»

البته اگر چه «مبارزه با شرک در هستی و تاریخ و جامعه و جهان و انسان (توسط پیامبران ابراهیمی مطابق نص آیات قرآن) از مبارزه با شریکان ساخته شده توسط انسان برای خداوند شروع می‌شده است ولی هرگز پروسس مبارزه با شرک (پیامبران ابراهیمی) در همان مرحله آغازین مبارزه با شریک سازی برای خداوند توسط مبارزه با بت‌پرستی یا بت‌سازی پایان پیدا نمی‌کرده است» بلکه مهمتر از آن اینکه در ادامه «مبارزه پیامبران الهی با شریک‌سازی برای خداوند توسط مبارزه با بت‌سازی و بت‌پرستی آنها مبارزه با بت‌پرستی و شرک در بستر مبارزه با شرک و بت‌پرستی به عنوان یک پروسه (نه به عنوان یک پروژه) تعریف و تبیین می‌کردند» و در بستر مبارزه با شرک به صورت یک پروسس (نه یک پروژه) توسط پیامبران الهی بوده است که آنها «این پروسه مبارزه با شرک به صورت سلبی و ایجابی در فرایندهای مختلفی تقسیم می‌کرده‌اند» که این فرایند عبارت بودند از:

1 - مبارزه سلبی و ایجابی (مبارزه با شرک سلبی و مبارزه ایجابی برای توحید) در عرصه جهان و وجود.

2 - مبارزه سلبی و ایجابی در عرصه تاریخ برای نفی ثنویت و تثلیث طبقاتی در تاریخ و نفی تثلیث حاکمیت قدرت و ثروت و اطلاعات به صورت مبارزه با استثمار و استبداد و استحمار حاکم بر تاریخ انسانی.

3 - مبارزه سلبی و ایجابی در عرصه جامعه انسانی توسط نفی حاکمیت سه قدرت حاکم زر و زور و تزویر و جایگزینی حاکمیت سه مؤلفه‌ای مستضعفین بالنده جامعه.

4 - مبارزه سلبی و ایجابی در عرصه پراکسیس باطنی انسان یا مبارزه با شرک نفسانی و تحقق اخلاق توحیدی در انسان.

ادامه دارد