سلسله درسهائی از قرآن – سوره شوری – قسمت هفت
«سوره شوری» تبیین مبانی «عدالتمحور» و «شوریمحور» اسلام قرآنی، در بستر جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام بر پایه «وحی نبوی»
«وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَینَکمُ»، «وَ أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَینَهُمْ»
البته معنای دیگر این حرف آن است که اگر بخواهیم در این شرایط در ادامه راه معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی «به بازسازی تطبیقی اسلام دگماتیسم فقاهتی و اسلام دگماتیست صوفیانه و اسلام دگماتیست فلسفی یونانیزده ارسطوئی و افلاطونی و اسلام دگماتیست کلامی اشعریگری بپردازیم بدون تردید انجام این مهم باید از مسیر بازشناسی تطبیقی وحی نبوی پیامبر اسلام و در ادامه آن باز تفسیر تطبیقی قرآن و نهجالبلاغه امام علی انجام بگیرد». مع الوصف در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته حرکت برونی خود (از اردیبهشت 58 الی امروز) چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران پیوسته و علی الدوام «یکی از مقولاتی که در دستور مستمر بازشناسی خود قرار داده و میدهد مقوله فربه وحی نبوی پیامبر اسلام بوده و هست و خواهد بود». همچنین پیوسته و علی الدوام بر این باور بوده و هستیم که «حداقل در 150 سال گذشته نخستین نظریهپردازی که توانسته است به صورت تطبیقی و به صورت فرموله شده مقوله وحی نبوی پیامبر اسلام را با رویکرد قرآنی تبیین نماید معلم کبیرمان حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری بوده و هست.»
مع هذا به همین دلیل است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 46 سال گذشته (از خرداد سال 1355 الی الان) چه در فرایند درونی و چه در فرایند برونی حرکت خود و چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران پیوسته و علی الدوام «موضوع بازشناسی تطبیقی وحی نبوی پیامبر اسلام را (در چارچوب رویکرد تطبیقی معلمان کبیرمان علامه محمد اقبال لاهوری و شریعتی) در عرصه بازسازی کلامی دنبال کرده است». لذا پیوسته و علی الدوام تلاش میکنیم تا توسط «بازشناسی تطبیقی نوینی از مقوله وحی نبوی پیامبر اسلام و قرآن بسترهای بازسازی تطبیقی نوین اسلام به عنوان یک ایدئولوژی یا اسلام به عنوان یک ابرتئوری راهنمای عمل فردی و اجتماعی در شرایط نوین تاریخی خویش فراهم نماییم» و هرگز در این رابطه «کار خود را تمام شده نمیدانیم.»
باز بر این مطلب بیافزائیم که «خود قرآن بیش از همه در عرصه تبیین سه نیاز فلسفی و کلامی و نظری مشترک همه انسانها (آنچنانکه محمد اقبال لاهوری مطرح میکند) یعنی تعبیری روحانی از جهان و تبیین روحانی آزادی فردی انسان و دستیابی به یک ابرتئوری جهت راهبری انسان و جامعه و تاریخی در عرصه تبیینی (به قول اقبال دستیابی به اصول اساسی و دارای تأثیر جهانی که بتواند تکامل انسانی – اجتماعی – تاریخی بشری در شرایط امروز جهانی بر مبنای روحانی تعریف مشخص و کنکرت نماید) بر موضوع جایگاه وحی تکیه همه جانبه مینماید»، بنابراین از اینجا است که «بازشناسی تطبیقی مستمر کلامی مقوله وحی برای کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران یک لازمه تمام عیار جهت بازسازی تطبیقی ایدئولوژیک به عنوان یک ابرتئوری راهنمای عمل فردی و اجتماعی میدانیم.»
توجه داشته باشیم که خود پیامبر اسلام (که بیش از همه به جوهر قرآن آگاه و آشنا بوده است و حقیقت قرآن از وجود تعالی یافته او سرچشمه گرفته است) در خصوص جوهر معنوی قرآن میگوید:
«أُعْطِیتُ جوامع الکلم - خدا به من کلمات جوامع داده است» (امالی شیخ طوسی – ج 2 – ص 99) آنچه ما از این حدیث پیامبر اسلام میفهمیم اینکه «خدا به من قدرتی داده است که با یک سخن کوتاه در قرآن میتوانم یک دنیا مطلب بگویم» که البته در خصوص «مقوله کلامی وحی در قرآن این موضوع بیشتر حائز اهمیت میباشد» چراکه به خاطر «جایگاه بزرگ و بسیار پیچیدهای که مقوله کلامی وحی نبوی پیامبر اسلام دارد و به خاطر اینکه از نظر قرآن مقوله وحی نبوی پیامبر اسلام یا همان قرآن سنتز جدیدی مولود تکامل اگزیستانسی و وجودی و یا معراجی پیامبر اسلام در بستر پراکسیس دینی یا به قول اقبال تجربه دینی (نه تجربه صوفیانه آنچنانکه مولوی مدعی میگوید) بوده است و تکرار آن تجربه دینی پیامبر اسلام یا معراج وجودی او دیگر در سقف و حد اندازهای که پیامبر اسلام توانست در فاز حرائی معراج خود به آن دست پیدا کند (آن سقفی از تکامل وجودی و معراجی که انسان بتواند به سنتز کسب و جذب وحی نبوی در حد و اندازه وحی نبوی و قرآن دست پیدا کند) دیگر امکانپذیر نمیباشد. همین امر باعث گردیده است که فهم تمام عیار مقوله کلامی وحی نبوی پیامبر اسلام برای متکلمین مسلمان در حد فهم مقوله وجودی خود خداوند پیچیده بشود.»
باز هم تکرار میکنیم و از این تکرار خود هرگز خسته نمیشویم که دلیل اصلی این امر «همان ناتوانی بشر در تکرار تجربه دینی یا معراج وجودی در حد پیامبر اسلام میباشد». البته «این ناتوانی بشر در تکرار تجربه دینی (نه تجربه صوفیانه دنیاگریز و فردگرا و جامعهستیز و اختیارستیز) در حد معراج و تجربه دینی پیامبر اسلام هرگز به معنای ناتوانی بشر در انجام تجربه دینی پیامبرانه در حد محدود نیست». فراموش نکنیم که خود امام علی در نهجالبلاغه هنگامی که «به توصیف عظمت تجربه وجودی و اگزیستانسی پیامبر اسلام در عرصه جذب وحی نبوی میپردازد بر عظمت موضوع بر خودش میلرزد». آنچنانکه در خطبه دو نهجالبلاغه صبحی الصالح میگوید:
«وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالدِّینِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْکتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّیاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ احْتِجَاجاً بِالْبَینَاتِ - گواهی میدهم که محمد (ص) بنده و پیامبر خداست - او را به آیین پر آوازه و نامدار و دانش برگرفته از آثار و منشور فراهم آمده در نوشتار و نور درخشنده و فرمان قاطع گسیل داشت تا با آن ابرهای شبهه بشریت زدوده شود و نشانههای روشن بر کرسی نشیند» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – جزء اول – خطبه دوم – ص 46 – سطر 4 به بعد).
باز در این رابطه در خطبه 107 نهجاالبلاغه صبحی الصالح میگوید:
«اخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ الْأَنْبِیاءِ وَ مِشْکاةِ الضِّیاءِ وَ ذُؤَابَةِ الْعَلْیاءِ وَ سُرَّةِ الْبَطْحَاءِ وَ مَصَابِیحِ الظُّلْمَةِ وَ ینَابِیعِ الْحِکمَةِ - فتنة بنی أمیة و منها: طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْکمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ یضَعُ ذَلِک حَیثُ الْحَاجَةُ إِلَیهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْی وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُکمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَیرَةِ لَمْ یسْتَضِیئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِکمَةِ وَ لَمْ یقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَةِ فَهُمْ فِی ذَلِک کالْأَنْعَامِ السَّائِمَةِ وَ الصُّخُورِ الْقَاسِیةِ قَدِ انْجَابَتِ السَّرَائِرُ لِأَهْلِ الْبَصَائِرِ وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ الْحَقِّ لِخَابِطِهَا وَ أَسْفَرَتِ السَّاعَةُ عَنْ وجهها وَ ظَهَرَتِ الْعَلَامَةُ لِمُتَوَسِّمِهَا مَا - (خداوند پیامبر اسلام را) برگزید از درخت پیامبران و چراغدان نور و پیشانی عظمت و چراغهای روشنگر تاریکیها و سرچشمههای حکمت او طبیبی است که با طب خود سخت به دنبال نیازمندان به طبابت میگردد. مرهمهای شفابخش خود را محکم نموده و وسایل گرم کردن این طبیب مداوای حاذقانه خود را در هر مورد که نیاز باشد از دلهای کور و گوشهای کر و زبانهای لال با دوای تعبیه شدهای دارد. در جستجوی موارد غفلت و جایگاه حیرت است که فروغی از انوار حکمت نگرفته و از آتش زنههای علوم تابناک شعلهای نیفروختهاند. در میان این ظلمات مانند چهار پایانی چرنده و صخرههای بسیار سختند. رازهای مخفی برای بینایان آشکار و جاده حق برای کسی که از آن جاده منحرف شده است واضح» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – جزء دوم – خطبه 107 – ص 156 – سطر 2 به بعد).
باز در خطبه 147 نهجالبلاغه صبحی الصالح میگوید:
«فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً (ص) بِالْحَقِّ لِیخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَی عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیطَانِ إِلَی طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَینَهُ وَ أَحْکمَهُ لِیعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِیقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِیثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکرُوهُ فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کتَابِهِ مِنْ غَیرِ أَنْ یکونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ وَ کیفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلَاتِ وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ. وَ إِنَّهُ سَیأْتِی عَلَیکمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیسَ فِیهِ شَیءٌ أَخْفَی مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَکثَرَ مِنَ الْکذِبِ عَلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَیسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِک الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکتَابِ إِذَا تُلِی حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَا فِی الْبِلَادِ شَیءٌ أَنْکرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْکرِ فَقَدْ نَبَذَ الْکتَابَ حَمَلَتُهُ وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ فَالْکتَابُ یوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِیدَانِ مَنْفِیانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِی طَرِیقٍ وَاحِدٍ لَا یؤْوِیهِمَا مُؤْوٍ فَالْکتَابُ وَ أَهْلُهُ فِی ذَلِک الزَّمَانِ فِی النَّاسِ وَ لَیسَا فِیهِمْ وَ مَعَهُمْ وَ لَیسَا مَعَهُمْ لِأَنَّ الضَّلَالَةَ لَا تُوَافِقُ الْهُدَی وَ إِنِ اجْتَمَعَا فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَی الْفُرْقَةِ وَ افْتَرَقُوا عَلَی الْجَمَاعَةِ کأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْکتَابِ وَ لَیسَ الْکتَابُ إِمَامَهُمْ فَلَمْ یبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَا یعْرِفُونَ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ وَ مِنْ قَبْلُ مَا مَثَّلُوا بِالصَّالِحِینَ کلَّ مُثْلَةٍ وَ سَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَی اللَّهِ فِرْیةً وَ جَعَلُوا فِی الْحَسَنَةِ عُقُوبَةَ السَّیئَةِ - پس خداوند محمد را مبعوث فرمود تا بندگان خودش را از پرستش بتها نجات داده و به عبادت خود وادار نماید - و از اطاعت شیطان رها نموده و به اطاعت خود نائل بسازد به وسیله قرآنی که آن را تبیین و استوار فرموده است. تا بندگان با پروردگارشان آشنا شوند. پس از آن که او را نمیشناختند و از او بیگانه بودند و به وجود او اقرار نمایند. بعد از آن که او را منکر شده بودند و اثبات کنند او را پس از آن که انکارش نموده بودند. پس خداوند خودش را در قرآن برای آنان تجلی کرد بدون این که او را ببینند به وسیله ارائه قدرتش و بیمناک ساختن از قدرت و سطوتش و با نشان دادن این که چگونه به وسیله کیفرهای اعمال زشت اقوام گذشته آنان را نابود ساخت و با عذابهای سخت مزارع هستی آنان را درو کرد و از بین برد و قطعی است که پس از من روزگاری برای شما روی خواهد آورد (که نمونه بسیار واضح و عینی و مشخص آن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 43 سال گذشته میباشد) که چیزی پوشیدهتر از حق و آشکارتر از باطل و فراوانتر از دروغ بستن به خدا و رسولش نخواهد بود و در نزد اهل آن زمان کالائی کسادتر از قرآن وجود نخواهد داشت. اگر حق خواندن آن ادا شود و متاعی با رونقتر از کتاب الهی نخواهد بود. اگر از معانی و حقایق خود منحرف شود و در آن روزگار هیچ چیزی ناشناختهتر از معروف و شناختهتر از منکر وجود نخواهد داشت. در آن زمان آنان که به قرآن معتقدند و آن را با خود دارند آن را دور خواهند انداخت و نگهبانان قرآن آن را فراموش خواهند کرد. در آن زمان قرآن و مدافعان و معتقدان و عمل کنندگان به آن مطرود و مهجور از جامعه گشته و دو همدم در یک مسیر خواهند بود که هیچ کسی پناه به آن دو نخواهد داد. در آن روزگار قرآن و معتقدان و عمل کنندگان به قرآن با اینکه در میان مردم میباشند ولی از آنان نخواهند بود و گرچه با آنان دیده میشوند ولی با آنان نیستند؛ زیرا گمراهی با هدایت توافق و هماهنگی ندارند اگرچه کنار یکدیگر دیده میشوند. در آن هنگام مردم به پراکندگی و جدایی از یکدیگر متفق میشوند و برای به دست آوردن اتفاق و اجتماع از یکدیگر جدا و پراکندهاند. گویی آنان هستند که پیشوایان قرآنند نه این که قرآن پیشوای آنان باشد. نمانده است از قرآن در میان آنان مگر نامی از قرآن و نمیشناسند از آن کتاب الهی مگر خط و حروف نوشته شده آن و آنان پیش از آن زمان عذابهایی بر مردمان صالح وارد کردند و سخنان راست آنان را افتراء به خدا تلقی کردند و کیفر گناه را برای کار نیک و دارای ثواب قرار دادند» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – جزء اول – خطبه 147 – ص 204 و 205 – از سطر 3 به بعد).
باری در خصوص «جایگاه خود وحی در قرآن» باید عنایت داشته باشیم که:
ادامه دارد