«استراتژی اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» (چه در فاز سازمانی و عمودی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) در بوته پراکسیس سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی کنش‌گران جنبش پیشگامان، چه دستاوردی به همراه داشته است؟ - قسمت هشت

 

باری، در این رابطه «بزرگ‌ترین آفتی که در کمین کنش‌گران جنبش پیشگامان وجود دارد، آفت ذهن‌گرائی و آرمان‌گرائی است» که در فرایند بحران‌زای نیمه دوم سال 59 تا 30 خرداد سال 60 این آفت حتی گرفتار مرکزیت سازمان هم شد، لهذا، حاصل این آفت در مرکزیت آن گردید که مرکزیت سازمان در پلنوم اول در سال 59 - 60 نتوانند استراتژی آگاهی‌بخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی، به عنوان یک آلترناتیو قوی در برابر استراتژی چریک‌گرائی و ارتش خلقی حاکم مطرح نماید تا توسط آن بتواند بحران درون تشکیلاتی را در عرصه پراکسیس سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی مهار نماید. قابل ذکر است که همین «آفت ذهن‌گرائی و عمده کردن ایده در برابر عمل در فرایند درونی سه سال اولیه تکوین سازمان (سال‌های 55 تا 58) هم به شکلی دیگر در مرکزیت سازمان وجود داشت»؛ زیرا در فرایند سه سال درونی تکوین سازمان، «مرکزیت بیش از آنکه بر تعلیم و پرورش کادرهای همه جانبه تکیه بکند، به دنبال تدوین ایدئولوژی و استراتژی و برنامه و غیره بود»؛ و شاید این آفت ذهن‌گرائی از حرکت شریعتی به حرکت سازمان منتقل شده بود، چراکه آنچنانکه فوق هم اشاره کردیم، یکی از «ضعف‌های مرکزیت سازمان این بود که غیر جنبش ارشاد شریعتی (در سال‌های 47 تا 51) و غیر از زندان‌های رژیم مستبد و کودتائی پهلوی پراکسیس مشخص تشکیلاتی دیگری طی نکرده بودند». یادمان باشد که در یک نگاهی کلی می‌توانیم داوری کنیم که «غیر از سازمان ما تمامی جریان‌های چریکی و حزبی و سیاسی قبل از انقلاب 57 در پیوند ارگانیک با جریان‌های تشکیلاتی ماقبل خودشان زایش و رویش کرده بودند.»

مثلاً رهبری سازمان مجاهدین خلق تقریباً تمامی از نهضت آزادی جدا شده بودند و قبل از سازمان مجاهدین خلق در بخش و شاخه جوانان نهضت آزادی فعالیت می‌کردند تا آنجا که می‌توان به ضرس قاطع داوری کرد که (در رابطه با سنخیت و جوهر ایدئولوژی اولیه سازمان مجاهدین خلق) آبشخور اصلی ایدئولوژی مجاهدین خلق (که شهید مهندس محمد حنیف‌نژاد نقش محوری در تدوین آن داشته است) اندیشه مهندس مهدی بازرگان (به خصوص از کتاب «راه طی شده» او) و کتاب «قرآن و تکامل» دکتر یدالله سحابی و رویکرد قرآنی سید محمود طالقانی بودند. علی هذا، از اینجا بود که «ما از همان آغاز جوهر رویکرد مجاهدین خلق اولیه با جوهر رویکرد بازرگان و حواریونش در چارچوب اسلام انطباقی تعریف می‌کردیم و اسلام همه این‌ها اعم از مهدی بازرگان، سید محمود طالقانی و یدالله سحابی و محمد حنیف‌نژاد و غیره اسلام انطباقی می‌دانستیم» و پیوسته بر این باور بوده‌ایم که اسلام هیچ کدام از این‌ها از جوهر تطبیقی برخوردار نبوده است؛ و در نتیجه به دلیل همین جوهر انطباقی اسلام آنها بوده است که بعضی از آنها در پروسه زمانی زیگزاگ‌های عمیقی شدند که به عنوان پارادایم کیس این زیگزاگ‌ها می‌توانیم به انحراف بزرگ مهدی بازرگان در پایان عمرش (در کتاب «خدا و معاد تنها هدف بعثت پیامبران») اشاره کنیم؛ که در این کتاب مهندس مهدی بازرگان تمامی اسلام انطباقی بیش از نیم قرن قبل خودش را به یکباره به چالش کشید.

البته غیر از مجاهدین در این رابطه می‌توانیم به مرکزیت و مؤسسین سازمان چریک‌های فدائی خلق هم اشاره بکنیم که رهبری اولیه آنها مثل بیژن جزنی و غیره قبل از پروسه تکوین چریک‌های فدائی خلق در جبهه ملی و حزب توده و غیره فعالیت می‌کردند. شاید غلط نباشد که داوری کنیم که به جز مرکزیت سازمان ما تقریباً اکثریت قریب به اتفاق مرکزیت دیگر جریان‌ها در پروسه بیش از نیم قرن ظهور حرکت تشکیلاتی در جامعه ایران در پیوند با یکدیگر مادیت پیدا می‌کردند، پر واضح است که این خودویژگی مرکزیت سازمان ما در فرایند تکوین و به خصوص در مرحله درونی می‌توانست در حرکت سازمان آفت‌زا بشود که «مهم‌ترین ضعف و آفت بی‌تجربگی مرکزیت سازمان در فرایند درونی در عرصه سازماندهی و تربیت کادر و تدوین تطبیقی تئوری تشکیلاتی بود». بد نیست که در همین جا اشاره کنیم که در عرصه تدوین تئوری تشکیلات سه مسیر در برابر همه مؤسسین جریان‌های تشکیلاتی از راست راست تا چپ چپ قرار دارد:

مسیر اول - «رویکرد انطباقی در تدوین تئوری تشکیلاتی می‌باشد»؛ که مطابق آن نظریه‌پردازان تشکیلاتی با الگوبرداری (به صورت کپی - پیست شده) از تئوری تشکیلاتی احزاب و تشکل‌های جوامع و کشورهای دیگر تلاش می‌کنند تا به صورت طابق النعل بالنعل آن تئوری‌های تشکیلاتی دیگران مانند لباسی بر تن جریان خاص خود در کشور ایران بکنند؛ که به عنوان مصداق برای فهم مدل تئوری انطباقی تشکیلاتی در کشور خودمان می‌توانیم به مدل و تئوری تشکیلاتی احزاب مارکسیستی در ایران به خصوص از حزب توده به بعد (در تمامی رویکردهای مختلف آن اعم از حزب – دولت لنینیستی و مائوئیستی و استالینیستی و غیره) توجه بکنیم که «بدون استثناء همه آنها به صورت کپی‌برداری از تئوری تشکیلات جریان‌های مارکسیستی خارجی در قرن بیستم تلاش کرده‌اند تا به صورت انطباقی تئوری تشکیلاتی برای جریان خاص خود در کشور ایران را تعریف بکنند»؛ و لذا در این رابطه بوده است که در طول 80 سال گذشته (از شهریور 20 الی الان) تمامی این تشکیلات مارکسیستی با رویکرد انطباقی در عرصه تشکل سازی انطباقی خود در داخل و خارج از کشور شکست خورده‌اند؛ و هیچکدام از این جریان‌های مارکسیستی نه در گذشته و نه در حال و نه در آینده چه داخل‌نشین‌ها و چه خارج‌نشین‌ها هرگز و هرگز نتوانسته‌اند به یک تشکل پایدار و نهادینه شده و فراگیر در جامعه ایران دست پیدا کنند؛ که برای فهم بیشتر در این رابطه تنها کافی است که سرنوشت جریان‌های مارکسیستی خارج‌نشین در این شرایط مورد کالبد شکافی و بازشناسی قرار بدهیم تا داوری کنیم که «متاسفانه با این همه سابقه بیش از 80 سال گذشته جریان‌های تشکیلاتی مارکسیستی در کشور ایران هنوز در میان خارج‌نشین‌های مارکسیستی ایرانی حتی یک جریان پیدا نمی‌شود که تعداد اعضا و هواداران و نیروهای تشکیلاتی آن به عدد سه رقمی برسد». گرچه باید داوری کنیم که تعداد جریان‌های مارکسیستی خارج‌نشین ایرانی از تعداد مدعیان مارکسیستی خارج‌نشین بیشتر می‌باشد. هر زمانی که تعداد نیروی تشکیلاتی جریان‌های مارکسیستی خارج‌نشین از تک رقمی بیشتر بشود، در لوای فراکسیون و انشعاب ما شاهد رویش یک انشعاب جدید در آنها می‌شویم. البته طنز این موضوع آنجا است که وقتی به صورت ظاهر سردمداران این جریان‌های مارکسیستی خارج‌نشین می‌خواهند در لوای شعار هم‌گرائی دیالوگ همبستگی بین خودشان مطرح کنند، هیچکدام نمی‌تواند بگوئید که علت جدائی از جریان اولیه خودش چه بوده است؟ لذا در همین رابطه بود که احمد شاملو در سال 59 وقتی که خبر انشعاب در سازمان فدائیان خلق را شنید با صدای بلند اعلام کرد که «کمر جنبش مارکسیستی برای همیشه در جامعه ایران شکست.»

باری، در برابر مسیر انطباقی تئوری تشکیلاتی، «مدل دگماتیستی یا تئوری دگماتیستی تشکیلاتی قرار دارد» که مطابق این مدل مرکزیت این جریان‌ها تلاش می‌کنند که در عرصه سازماندهی به صورت سنتی با تاسی از مدل گذشته جریان‌های سنتی مدل تشکیلاتی خود را تعریف بکنند که برای فهم این مدل و طرح مصداق آن می‌توانیم به مدل تشکیلاتی هیئت مؤتلفه اشاره کنیم که شکل تشکیلاتی آنها در چارچوب همان شکل سنتی که همان هیئت‌های سنتی – مذهبی بودند، تعریف می‌شدند. در همین رابطه بود که در زمان فعالیت سیاسی اینها در زمان رژیم کودتائی و مستبد پهلوی به خصوص از بعد از آنکه آنها دست به سلاح و خشونت و ترور بردند، دستگاه‌های امنیتی و سرکوب‌گر رژیم کودتائی و مستبد پهلوی با دستگیری یکی از آنها تمام تشکیلات آنها را پارو و جاروب می‌کرد و البته دلیل ضربه‌خوری مدل تشکیلاتی دگماتیستی در این است که اینگونه مدل تشکیلاتی نه تنها از هر گونه دینامیسم درونی محروم می‌باشند و کنش‌گران تشکیلات دگماتیستی هرگز بهائی به سازماندهی و تشکیلات در حرکت خود نمی‌دهند. برای فهم بیشتر موضوع در خصوص مدل دگماتیستی تشکیلاتی می‌توانیم به عنوان مثال و مصداق دیگر می‌توانیم در این شرایط به سازماندهی مداحان توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم اشاره کنیم که به خصوص در طول حیات حزب پادگانی خامنه‌ای که به موازات اینکه خامنه‌ای در راستای نهادینه کردن قدرت رهبری و حاکمیت خودش (از آنجائیکه مانند خمینی نه از قدرت کاریزماتیک و نه از جایگاه مرجعیت روحانیت جهت نهادینه کردن قدرت رهبری خودش برخوردار بود، او در خلاء این دو فاکتور در طول بیش از سه دهه گذشته) پیوسته تلاش کرده است تا «توسط پادگانی کردن تمام امور در عرصه سازماندهی و تشکیلات، قدرت رهبری و حاکمیت خودش را از بالا نهادینه نماید». در این رابطه است که خامنه‌ای و حزب پادگانی‌اش در طول بیش از سه دهه گذشته عمر حاکمیت مطلقه خودش تمامی نهادها از دولت و مجلس و قوه قضائیه گرفته تا دانشگاه‌ها و مدارس و ادارات و روزنامه‌های و رادیو و تلویزیون و غیره و غیره پادگانی کرده است. به طوری که باید بگوئیم که در کشور امروز ایران حتی یک نهاد سیاسی و اجتماعی و اداری و اقتصادی، حکومتی نمی‌توان پیدا کرد که به صورت پادگانی در نیامده باشند تا آنجا که به قول بزرگی گفته بود «دیگر در ظلل حاکمیت مطلقه فقاهتی حزب پادگانی خامنه‌ای، ایران کشوری نیست که در آن پادگان‌ها وجود داشته باشند، بلکه برعکس پادگانی است که دارای کشور می‌باشد». بر این مطلب بیافزائیم که به قول لوئی بناپارت «با سرنیزه همه کار می‌توان کرد، فقط روی آن نمی‌توان نشست» یا به بیان دیگر با پادگان‌ها، حزب پادگانی خامنه‌ای می‌تواند همه کار بکند اما نمی‌تواند روی آن بنشیند.

باری، در همین رابطه بوده است که حزب پادگانی خامنه‌ای در طول بیش از سه دهه گذشته برای نهادینه و پادگانی کردن پایگاه حداقل اجتماعی خودش اقدام به سازماندهی و پادگانی کردن مداحان سنتی یا هیئت‌های مداحی سنتی در سطح کشور به خصوص در شهرهای بزرگ و بالاخص در ابر شهر تهران کرده است. روش پادگانی کردن مداحان توسط حزب پادگانی خامنه‌ای برعکس روش پادگانی کردن دیگر نهادها (که توسط سلطه سپاه و بسیج یا راست پادگانی) می‌باشند، به این ترتیب که در پادگانی کردن مداحان اگر چه سپاه (حتی در طول 8 سال جنگ رژیم مطلقه فقاهتی با حزب بعث و صدام حسین جهت بسیج نیرو برای اعزام به جبهه‌ها) تلاش می‌کرد تا با سپاهی کردن مداحان معروف این نیروی اجتماعی را در خدمت خود درآورد، ولی در ادامه حزب پادگانی خامنه‌ای کوشید به صورت دو مؤلفه‌ای از بالا به پادگانی کردن مداحان بپردازد که این دو مؤلفه عبارت‌اند از:

1 - سپاهی یا بسیجی کردن مداحان یعنی به عضویت سپاه و بسیج درآمدن مداحان.

2 - حفظ همان شکل سنتی هیئت‌های سنتی گذشته.

ادامه دارد