چهل و ششمین سالگرد حرکت سازمانی یا عمودی (از سال 1355 الی الان) همراه با سیزدهمین سالگرد حرکت جنبشی یا افقی (از سال 1388 الی الان) جنبش پیشگامان مستضعفین ایران را گرامی می‌داریم.

 

«استراتژی اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» (چه در فاز سازمانی و عمودی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) در بوته پراکسیس سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی کنش‌گران جنبش پیشگامان، چه دستاوردی به همراه داشته است؟ - سرمقاله

 

ما باید در بستر «استراتژی آگاهی‌بخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» (از آنجائیکه در طول 46 سال گذشته عمر این جنبش، این استراتژی با این رویکرد قوام‌بخش حرکت ما بوده است) به این نکته توجه داشته باشیم که «هر عمل در بستر این استراتژی با این رویکرد می‌بایست در راستای رشد و اعتلای ما در جهت نیل به اهداف کوتاه‌مدت و میان‌مدت و درازمدت ما باشد؛ و همچنین باید در راستای گسترش و اجتماعی و توده‌گیر شدن آن اهداف باشد». در همین رابطه است که از مهمترین مسئولیت‌های کنش‌گران جنبش پیشگامان در عرصه استراتژی آگاهی‌بخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی و یا انقلاب اصلاحی، پس از انتخاب و تعیین طرح و هدف و برنامه، حرکت در راستای نیل به این هدف یا اهداف و توضیح و تبیین و ترویج و تبلیغ آن هدف‌ها در جهت توده‌ای و مردمی کردن آگاهی به آن طرح و برنامه و هدف‌ها است، «تا آن طرح و برنامه و هدف‌ها بتوانند به صورت مطالبات مردم درآیند و مردم بتوانند با آن اهداف و برنامه‌ها آشنا بشوند و در باب آن اهداف و برنامه‌ها بتوانند قضاوت بکنند و موضع‌گیری نمایند.»

یادمان باشد که «اهداف و طرح‌ها و برنامه‌های کوتاه‌مدت و میان‌مدت و درازمدت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران ا زمانی که توده‌ای و مردمی و به پائین جامعه ایران ورود پیدا نکنند، هرگز نمی‌توانند به صورت گفتمان اجتماعی درآیند و هرگز نمی‌توانند جزء مطالبات آن مردم بشوند». چراکه در تحلیل نهائی «عضله اجرائی برنامه و اهداف ما خود جامعه و یا جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پائین چه در جبهه آزادی‌خواهانه طبقه متوسط جدید و چه در جبهه برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ کار و زحمت می‌باشند». بدین خاطر در همین رابطه است که کنش‌گران جنبش پیشگامان (در عرصه استراتژی آگاهی‌بخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) باید بیش از همه بر این امر تکیه و تاکید کنند که «پی‌ریزی طرح و برنامه و اهداف سه مؤلفه‌ای کوتاه‌مدت و میان‌مدت و درازمدت آنها بر اساس واقعیات و امکانات انجام گیرند نه به صورت اموری انتزاعی و ایده‌آلیستی

طبیعی است که در راستای دستیابی به این موضوع باید تمام جوانب کار سنجیده شود، «زیرا یک جانبه به تعیین اهداف و برنامه‌ها پرداختن و جهت مادیت بخشیدن آنها اقدام کردن ما را در عرصه نیل به آن اهداف و برنامه‌ها منحرف می‌سازد». همچنین در عرصه استراتژی آگاهی‌بخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران لازم است که پس از هردوره‌ای از حرکت‌مان «به جمع‌بندی از گذشته حرکت بپردازیم تا در چارچوب این جمع‌بندی بتوانیم تجارب گذشته خودمان را به کار بگیریم و از دل جمع‌بندی تجارب گذشته خودمان بتوانیم قوانین و اصولی تجربی استنتاج نمائیم و بتوانیم این اصول را به صورت تئوری تطبیقی تشکیلاتی در آموزش و پرورش نیروهای تشکیلاتی مورد استفاده قرار بدهیم

بدون تردید، این موضوع باید جز اصول محوری حرکت‌مان باشد، چراکه همیشه «مهم‌ترین مبنای تئوری تطبیقی تشکیلاتی و دست مایه آموزشی ما در تشکیلات برای پرورش نیروهای تشکیلاتی، اصول تجربی حاصل پراکسیس سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی خود ما می‌باشد». اضافه کنیم که «جمع‌بندی تجارب در عرصه پراکسیس سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی توسط کنش‌گران جنبش پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی و انقلاب اصلاحی) باید به صورت سه مؤلفه‌ای (تاکتیکی و تشکیلاتی و استراتژی) انجام بگیرد»؛ به بیان دیگر، جمع‌بندی تجارب حرکت توسط کنش‌گران جنبش پیشگامان را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

دسته اول تجارب تاکتیکی،

دسته دوم تجارب تشکیلاتی،

دسته سوم تجارب استراتژی می‌باشند.

البته حاصل جمع‌بندی در هر یک از این سه دسته تجارب، «قوانین و اصول و تئوری تطبیقی خاص خودش را ایجاد می‌نماید که باید در آموزش و پرورش نیروهای تشکیلاتی بر آنها تکیه بشود» و از اینجا است که باید داوری کنیم که در عرصه استراتژی آگاهی‌بخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی و انقلاب اصلاحی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «امر تعلیمات و آموزش نیروهای تشکیلاتی کاری است طولانی است که باید با حوصله انجام گیرد». پر پیداست که تا زمانی که این پروژه آموزش طولانی نیروهای تشکیلاتی به انجام نرسد، نباید انتظار داشته باشیم که کنش‌گران جنبش پیشگامان بتوانند برخوردهای پخته در عرصه تشکیلاتی و تاکتیکی و استراتژی بکنند. همچنین عنایت داشته باشیم که رشد کنش‌گران جنبش پیشگامان در بستر استراتژی آگاهی‌بخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران مثل رسیدن میوه است، بنابراین زمان می‌خواهد، البته خود کنش‌گران جنبش پیشگامان باید استعداد رشد داشته باشند تا به عنوان یک بذر مناسب بتوانند در خاک پراکسیس سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران رشد و نمو بکنند. البته بدین ترتیب است که می‌توانیم داوری کنیم که «همیشه درستی طرح و هدف و برنامه در بزرگ بودن و درخشان بودن آنها نیست، بلکه در عملی بودن آن است» به عبارت دیگر بزرگی آنها در آن است که پس از اجرای آن برنامه بتوانیم «یک گام از لحاظ استراتژیک به جلو برداریم و ما را مطابق آن آموزش بدهد.»

بنابراین، بدین ترتیب بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از آغاز تا کنون (از سال 1355 الی الان) چه در فرایندهای درونی و برونی و چه در فاز سازمانی یا عمودی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی و جنبشی نشر مستضعفین، در چارچوب تکیه بر رویکرد تطبیقی (نه تکیه بر رویکرد انطباقی و نه تکیه بر رویکرد دگماتیستی) در بستر پراکسیس سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی «به رابطه تطبیقی بین فکر و عمل اعتقاد داشته است»، یعنی اگر چه به عمل به عنوان معیار میدانی صحت و سقم فکر تکیه داشته‌ایم، ولی همیشه بر جایگاه برتر اندیشه و شناخت و فکر معتقد بوده‌ایم. در نتیجه در همین رابطه بوده است که پیوسته با «تکیه بر پارادایم تطبیقی (در برابر پارادایم انطباقی و پارادایم دگماتیستی) اصلی‌ترین خودویژگی کنش‌گران جنبش پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) همین رویکرد تطبیقی (در برابر رویکرد انطباقی و رویکرد دگماتیستی) می‌دانیم». در کادر همین پارادایم تطبیقی است که:

اولاً در طول عمر حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (از سال 1355 الی الان) چه در فرایندهای درونی و برونی و چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و فاز افقی و جنبشی نشر مستضعفین ایران پیوسته تلاش کرده‌ایم «تا خلاءهای نظری و عملی حرکت‌مان را با رویکردهای تطبیقی پر کنیم» به بیان دیگر، «در رویکرد کنش‌گران جنبش پیشگامان، رویکرد تطبیقی یک پروژه نیست، بلکه یک پروسه است که پیوسته توسط آن کنش‌گران جنبش پیشگامان می‌بایست در عرصه نظر و عمل به صورت دیالکتیکی با پراکسیس هم خود تکامل پیدا کنند و هم رویکرد تطبیقی خود را تکامل بدهند» بنابراین، کنش‌گران جنبش پیشگامان موظفند «پیوسته با رویکرد تطبیقی نوینی به بازسازی و بازتولید و نقد و نفی و بازشناسی گذشته خود بپردازند

بی‌شک آنچه که باعث می‌گردد تا کنش‌گران جنبش پیشگامان بتوانند رویکرد تطبیقی خودشان در روندی رو به جلو رشد بدهند و به ورطه رویکرد انطباقی و یا رویکرد دگماتیستی درنغلطند (آنچنانکه معلم کبیرمان حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری در کتاب گران‌سنگ «بازسازی فکر دینی در اسلام» که مانیفست منظومه معرفتی او می‌باشد، به ما آموزش می‌دهد) شامل:

الف – تکیه بر اجتهاد در اصول به عنوان امری مستمر و انجام اجتهاد در فروع در کادر اجتهاد در اصول.

ب- ایجاد پیوند و رابطه بین ابدیت و تغییر، می‌شود.

محمد اقبال لاهوری بر پایه این دو اصل است که موضوع رویکرد تطبیقی به عنوان امری پروسه‌ای و سیال تعریف می‌کند که لازم است پیوسته توسط کنش‌گران جنبش پیشگامان در جهت تکمیل و تکامل آن مورد عنایت قرار بگیرد. به هر حال در این رابطه لازم است که توجه داشته باشیم که در نگاه اقبال «تکیه بر اجتهاد در اصول و انجام اجتهاد در فروع در کادر اجتهاد در اصول، امری خاص و محدود به اسلام تاریخی نمی‌باشد، بلکه برعکس به تمامی عرصه‌های کلان معرفتی بشر اعم از کلامی و علمی و فلسفی و عرفانی و غیره قابل تعمیم می‌باشد.»

همچنین در رویکرد محمد اقبال «اصل پیوند بین ابدیت و تغییر، محدوده دو پدیده ابدیت و تغییر فقط و فقط مختص کلام و فلسفه و فقه و اصول و غیره اسلام تاریخی نمی‌شود، بلکه برعکس به باور اقبال این محدوده به تمامی عرصه‌های کلان معرفتی بشر تعمیم یافتنی می‌باشد». از اینجاست که می‌توانیم داوری کنیم که در رویکرد اقبال «در عرصه رابطه دیالکتیکی بین ابدیت و تغییر، هر گونه مطلق کردن ابدیت در برابر تغییر امری دگماتیستی می‌باشد، آنچنانکه هر گونه عمده کردن تغییر در برابر ابدیت امری انطباقی است» به عبارت بهتر، اقبال تنها «رویکرد تطبیقی را به صورت پیوند دیالکتیکی بین ابدیت و تغییر قابل تعریف می‌داند». نباید فراموش کنیم که در چارچوب این رویکرد است که «اقبال در بستر تبیین رابطه زمان حقیقی (نه زمان فیزیکی آلبرت انیشتینی) با ابدیت و خداوند، حتی موضوع تکامل فلسفی وجود را به خود خداوند هم تعمیم می‌دهد» و بر این باور است که در کادر آیه «کل یوم هو فی‌شان» خود خداوند هم به عنوان ابدیت توسط خلق دائم جهان در حال تکامل می‌باشد. در همین رابطه است که او در کلیات اشعار فارسی خود فصل جاوید نامه – ص 280 – 281 سطر 17 به بعد می‌گوید:

زنده‌ئی یا مرده‌ئی یا جان به لب / از سه شاهد کن شهادت را طلب

شاهد اول شعور خویشتن / خویش را دیدن بنور خویشتن

شاهد ثانی شعور دیگری / خویش را دیدن بنور دیگری

شاهد ثالث شعور ذات حق / خویش را دیدن بنور ذات حق

پیش این نور آر بمانی استوار / حی و قائم چون خدا خود را شمار

بر مقام خود رسیدن زندگی است / ذات را بی‌پرده دیدن زندگی است

مرد مؤمن در نسازد با صفات / مصطفی راضی نشد الا بذات

چیست معراج آرزوی شاهدی / امتحانی روبروی شاهدی

شاهد عادل که بی‌تصدیق او / زندگی ما را چو گل را رنگ و بو

در حضورش کس نماند استوار / ور بماند هست او کامل عیار

ذره‌ئی از کف مده تابی که هست / پخته‌گیر اندر گره تابی که هست

تاب خود را بر فزودن خوشتر است / پیش خورشید آزمودن خوشتر است

پیکر فرسوده را دیگر تراش / امتحان خویش کن موجود باش

این چنین موجود محمود است و بس / ورنه نار زندگی دود است و بس

ادامه دارد