عاشورا و مکتب حسین به عنوان نماد همیشگی و جاویدان نبرد تاریخی، جنبشی، آگاهی‌بخش، رهائی‌بخش، عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه جبهه حق با جبهه باطل می‌باشد – قسمت هشت

 

از اینجا است که طبری می‌گوید:

مسلم بن عقیل نماینده امام حسین که در پنجم شوال سال 60 وارد کوفه شده بود، 37 روز بعد (در 12 ماه ذی القعده، 27 روز قبل از شهادتش) به امام حسین نامه نوشت و گفت: «أهله آن جمع أهل الکوفة معک - اکثریت مردم کوفه پشتیبان شما هستند» (تاریخ طبری - ج 4 - ص 297).

پر پیداست که علت و دلیل اینکه مسلم بن عقیل پس از 37 روز بررسی و تحقیق و ارزیابی در شهر کوفه، چنین گزارشی برای امام حسین می‌فرستد، این است که:

اولاً نشان می‌دهد که مسلم بن عقیل در طول این 37 روز نتوانسته بین کنش‌گران خیزشی طرفدار خود در کوفه (که صورت اتمیزه و احساسی و شورمحور حرکت می‌کردند و تنها دارای رویکرد سلبی در خلاء رویکرد ایجابی آلترناتیوی مترقیانه، ضد استبدادی معاویه‌ای و یزید بودند) با کنش‌گران جنبشی سازمان‌گرا و عدالت‌خواه دوران خلافت امام علی که مرکز آن در کوفه بوده است مرزبندی نظری و عملی نماید.

ثانیاً این گزارش مسلم بن عقیل به امام حسین نشان می‌دهد که مسلم بن عقیل در طول این 37 روز نتوانسته است توسط نیروهای جنبشی باقیمانده از شیعیان کوفه دوران خلافت علی کنش‌گران خیزشی را حداقل سازماندهی کند.

ثالثاً ناتوانی بیش از 40 هزار نفر داوطلبان خیزشی ضد حکومت بنی‌امیهٔ کوفه که برای امام حسین دعوت نامه کتبی جهت ورود به کوفه فرستاده بودند تا جهت راهبری و رهبری آنها امام حسین به کوفه بیاید، در برابر حداکثر پنج هزار نفر نیروی سازمان یافته که همراه عبیدالله زیاد به کوفه آماده بودند، خود نشان دهنده آن است که سپاهیان مسلم بن عقیل کنش‌گران خیزشی اتمیزه‌ای بودند که تنها بر پایه شور و احساس (نه بر پایه شعور و آگاهی‌گری ایجابی) بسیج شده بودند، بنابراین، در این رابطه است که باید بگوئیم، «آن‌ها هرگز نه تنها توان شکست سپاه حداکثر پنج هزار نفری عبیدالله زیاد را نداشتند و نه تنها نمی‌توانستند حتی به صورت موقت توازن قوا در عرصه میدانی به سود خود تغییر بدهند، بلکه مهمتر از همه اینکه، آن‌ها نمی‌توانستند به مبارزه درازمدت سازمان یافته، دست پیدا کنند.»

برای فهم این مهم کافی است که عنایت داشته باشیم که:

هنگامی که سپاه عبیدالله زیاد، مسلم بن عقیل با صورت و دهان مجروح دستگیر کردند و نزد عبیدالله زیاد حاکم عراق آوردند، عبیدالله زیاد خطاب به مسلم می‌گوید: «یا ابن عقیل أتیت الناس وأمرهم جمیع وکلمتهم واحدة لتشتتهم وتفرق کلمتهم؟ - ای پسر عقیل تو آمده‌ای تا در بین مردمی که با هم متحد بودند تفرقه بیندازی و اختلاف ایجاد کنی؟» مسلم بن عقیل در پاسخ به عبیدالله زیاد حاکم عراق سخنانی می‌گوید که تفسیر آن اینست که «من برای اقدام بر ضد امنیت عمومی و بر هم زدن اتحاد مردم به کوفه نیامدم بلکه این مردم از خونریزی‌های بی‌حد و حصر پدر تو که به دستور معاویه اعدام می‌کرد به ستوه آمده‌اند. آنان از حکومت ظالمانه معاویه و بنی‌امیه و اکنون یزید ناراضی بوده و هستند. این مردم مسلمان که تشنه عدالت اسلامی هستند از ستم‌ها و شکنجه‌ها و کشتارهای وحشیانه حکومت خاندان ابی سفیان که همچون کسری‌ها و قیصرها تشکیل حکومت فردی و استبدادی داده‌اند به تنگ آمده‌اند و دیگر طاقت تحمل فشارهای دستگاه بنی‌امیه ندارند، لذا از این جهت از امام حسین دعوت کردند که برای راهبری و رهبری آنها و حاکمیت عدالت در سرزمین‌شان به کوفه بیاید و امام حسین مرا به نمایندگی خود به کوفه فرستاده تا از نزدیک اوضاع و احوال مردم کوفه را بررسی کنم و به ایشان گزارش بدهم. پس ما عامل تفرقه و آشوب نیستیم» بلکه آمده‌ایم که «فاتیناهم لنامر بالعدل و ندعو الی حکم الکتاب - عدالت اسلامی و قرآن را در اینجا زنده کنیم» (مقتل خوارزمی - ج 1 - ص 213).

آنچه که از این گفتگوی بین مسلم بن عقیل نماینده امام حسین در کوفه و عبیدالله زیاد حاکم و نماینده یزید در عراق و کوفه برای ما قابل فهم است اینکه:

1 – وحشت عبیدالله زیاد و یزید و یا حکومت بنی امیه از حرکت امام حسین در کوفه و در عراق به خاطر راهبری و رهبری حرکت اعتراضی مردم کوفه و عراق بوده است، لذا در این رابطه است که عبیدالله زیاد به مسلم بن عقیل می‌گوید: «شما آمده‌اید تا در بین مردم که با هم متحد بوده‌اند اختلاف و تفرقه بیاندازید.»

2 - پاسخی که مسلم بن عقیل به عبیدالله زیاد می‌دهد، این است که می‌گوید، «عامل اصلی این حرکت اعتراضی مردم کوفه و عراق و عامل آمدن ما به اینجا آن ظلم و ستمی است که حکومت بنی‌امیه (اعم از معاویه بن ابی سفیان و پدرت زیاد ابن ابیه و اکنون یزید بن معاویه) بر این مردم کرده و می‌کنند و همین ظلم و ستم‌های حکومت بنی‌امیه باعث گردیده که مردم تشنه عدالت بشوند.»

3 - مسلم بن عقیل در این گفتگو، «آمدن خودش به کوفه به عنوان نماینده امام حسین، حاصل درخواست مردم (به جان آمده از استبداد و ظلم و ستم) کوفه از امام حسین برای زنده کردن عدالت و قرآن در جا معه می‌داند» بنابراین در یک جمعبندی از گفتگوی فوق بین عبیدالله زیاد و مسلم بن عقیل می‌توان نتیجه‌گیری کرد که «ریشه خیزش مردم کوفه فشارهای ظلم و ستم و اختناق و کشتار و استبداد حکومت بنی‌امیه بوده است» که معنای دیگر این حرف آن است که «عامل خیزش و حرکت اعتراضی مردم کوفه تنها شرایط عینی جامعه بوده است» (آن هم در خلاء شرایط ذهنی بر پایه آگاهی‌گری و خودآگاهی سیاسی و اجتماعی و تاریخی) و این موضوع «یکی از آفات‌های کلیدی در حرکت خیزشی می‌باشد». به بیان دیگر «از خودویژگی‌های حرکت خیزشی، اینکه موتور حرکت کنش‌گران فقط توسط شرایط عینی یا ظلم و ستم و فشارهای تحمیل شده از حکومت‌های فاسد و ضد مردمی قابل تعریف می‌باشد، برعکس حرکت‌های جنبشی، خودجوش و خودسازمانده و تکوین یافته از پائین که موتور حرکت آنها شرایط ذهنی یا انتقال همین شرایط عینی به وجدان توده‌ها و مردم تعیین می‌کند.»

من حیث المجموع از گفتگوی فوق بین عبیدالله زیاد و مسلم بن عقیل می‌توان نتیجه‌گیری کرد که «مسلم بن عقیل یا امام حسین در شرایطی تصمیم به حضور در کوفه جهت راهبری و رهبری کنش‌گران حرکت خیزشی مردم کوفه را گرفته بودند که جامعه کوفه اگر چه به لحاظ شرایط عینی آمادگی داشتند، اما به لحاظ شرایط ذهنی (چه در رابطه با آگاهی‌گری و چه در رابطه با سازمان‌یابی) حتی آمادگی حداقلی برای پذیرش جنبش حق‌طلبانه امام حسین و یارانش را نداشتند». در نتیجه همین «خلاء شرایط ذهنی (اعم از آگاهی‌گری و سازمان‌یابی) مردم کوفه باعث گردید تا درست همان مردمی که از حسین در مکه دعوت کردند تا برای راهبری و رهبری حرکت اعتراضی و خیزشی آنها به کوفه بیایند، کنش‌گران سازمان یافته لشکر عبیدالله زیاد جهت کشتن حسین و یارانش شدند». بهتر است که اوج فاجعه را از زبان امام حسین بشنویم، زیرا امام حسین در روز عاشورا ضمن خطبه‌ای، مردم کوفه را بدین علت مورد توبیخ شدید قرار می‌دهد که آنها اول امام را به فریادرسی خود خواندند ولی وقتی امام حسین برای راهبری و رهبری حرکت اعتراضی آنها به سوی کوفه شتافت به پیمان خود وفادار نماندند. لذا به همین دلیل بود که امام حسین درروز عاشورا در قسمتی از یکی خطبه‌های خود خطاب به آن‌ها می‌گوید:

«تباً لکم ایتها الجماعه و ترحاً حین استصرحتمونا و الهین فاصرحناکم موجفین سللتم علینا سیفاً لنا فی ایمانکم و حششتم علینا ناراً اقتدحناها علی عدوناً و عدوکم فاسبحتم الباً لأعدائکم علی اولیائکم، بغیر عدل أفشوه فیکم و لا امل اصبح لکم فیهم؟ - مرگ بر شما ای جماعت، آیا امروز مانند آنگاه که ما را به فریادرسی خود خواندید و ما برای نجات شما شتافتیم با همان نیروئی که از ما در دست شماست به جنگ ما آمده‌اید و آتشی را که ما می‌خواستیم با آن دشمن مشترکمان را بسوزانیم برای نابود کردن ما برافروخته‌اید پس اکنون به نفع دشمنان مشترکمان و بر ضد ما که دوستان شما هستیم اجتماع کرده‌اید در حالیکه نه از حاکمیت عدالتی دیده‌اید و نه به خیر آنان امیدوار هستید» (لهوف - ص 85).

باز درهمین رابطه بود که امام حسین در روز عاشورا خطاب به مردم کوفه فرمود:

«فانهم غرونا و کذبونا - اهل کوفه ما را فریب دادند و به ما دروغ گفتند» (مقتل خوارزمی - ج 2 - ص 8).

آنچنانکه طبری (در تاریخ طبری - ج 4 - ص 305) می‌گوید، امام حسین پس از محاصره توسط سپاه حر بن یزید ریاحی، در منزل بیضه خطاب به سپاه حر فرمود که: «ای مردم، نوشته‌ها و فرستادگان شما به طوری به من رسید که از بیعت و پایداری شما در راه حق حکایت می‌کرد. اکنون اگر بیعت خود را پای بندید و از آنچه نوشته بودید برای من پایدار مانده‌اید، دست از یاری من باز ندارید تا شما به خوشبختی و سعادت دست پیدا کنید، اما اگر کوتاهی کرده و پیمان خود را بر هم زدید و بیعت با مرا از گردن خود فرو نهادید، به جانم سوگند که از شما مردم عجب نیست، زیرا همین کار را با پدرم علی و برادرم حسن و پسر عمویم مسلم بن عقیل کرده‌اید، ای مردم فریب خورده آن کس است که بر شما اعتماد کند و به وعده شما مغرور گردد، ولی بدانید که بهره سعادت خود را از دست دادید و نصیب خوشبختی خود را ضایع نمودید و آنکه پیمان را بشکند به زیان خود اقدام کرده است. به زودی خدا مرا از شما بی‌نیاز کند، والسلام.»

ادامه دارد