«نبرد گفتمان‌ها» در تاریخ 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران – قسمت هشت

 

مشروطیت اول که کمتر از دو سال طول کشید، می‌توانیم از 14 مرداد 1285 تا به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط محمد علی شاه و ظهور استبداد صغیر تعریف نمائیم.

مشروطیت دوم از زمان فتح تهران توسط مجاهدین تحت هژمونی ستارخان و باقرخان و غیره تا کودتای سوم اسفند 1299 رضاخان میرپنج (که در چارچوب برنامه امپریالیسم انگلیس پس از انقلاب اکتبر 1917 روسیه و پس از جنگ بین‌الملل اول صورت گرفت) می‌باشد.

مشروطیت سوم از شهریور 20 پس از تبعید رضاخان و فروپاشی استبداد 20 ساله رضاخانی تا کودتای 28 مرداد 32 (توسط امپریالیسم آمریکا) می‌باشد.

پنجم - در کالبد شکافی سه فرایند مشروطیت اول و مشروطیت دوم و مشروطیت سوم، آنچه در این رابطه حائز اهمیت می‌باشد اینکه به لحاظ جوهری و محتوائی این سه مشروطیت دارای جوهر متفاوت از هم می‌باشند به این ترتیب که:

در مشروطیت اول، «مشروطیت جوهر فرهنگی داشت» که بدون تردید این جوهر فرهنگی مشروطیت در طول نزدیک به نیم قرن قبل از مشروطیت توسط نظریه‌پردازان و گفتمان‌سازان پنج گانه فوق حاصل شده بود.

مشروطیت دوم (برعکس مشروطیت اول) «بیشتر جوهر نظامی داشت تا جوهر فرهنگی». همین جوهر نظامی مشروطیت دوم باعث گردید تا مشروطیت دوم رنگ خشونت به خود بگیرد و هرگز نتواند در طول مدت حیات خودش مانند مشروطیت اول از دستاورد سیاسی و اجتماعی و حقوقی دموکراتیک برخوردار گردد.

برعکس دو مشروطیت اول و دوم، «مشروطیت سوم از گفتمان دو مؤلفه‌ای ضد استعماری و آزادی‌خواهانه برخوردار بود که نظریه‌پرداز اصلی این گفتمان دو مؤلفه‌ای ضد استعماری و آزادی‌خواهانه یا دموکراسی‌طلبانه بدون تردید دکتر محمد مصدق بود» که از مجلس چهاردهم پس از شهریور 20 به عنوان نماینده اول مردم تهران وارد مجلس شورأی ملی گردید و از همان مجلس چهاردهم تا 28 مرداد 32 بمدت 12 سال به دنبال بازتولید مشروطیت بود.

ششم - برای فهم محتوا و جوهر مشروطیت سوم باید عنایت داشته باشیم که:

1 - کودتای 28 مرداد 32 با طرح و حمایت مالی و اجرائی سرویس اطلاعات مخفی انگلستان (اس ای اس) و آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) و با همراهی ارتش رژیم کودتائی پهلوی و پشتیبانی روحانیت حوزه‌های فقهی ایران تحت هژمونی سید ابوالقاسم کاشانی و بهبهانی و بروجردی و دار و دسته طیب که وابسته به کاشانی و روحانیت بودند با هدف شکست مشروطیت سوم تحت هژمونی دکتر محمد مصدق انجام گرفت و از اینجا است که باید بگوئیم کودتای 28 مرداد شکست و پایان مشروطیت برای همیشه بوده است و مشروطیت سوم آخرین فرایند پروسه 37 ساله حیات گفتمان مشروطیت در تاریخ ایران بوده است.

2 - گرچه مصدق از مجلس پنجم (دوران آغازین پسا کودتای امپریالیستی سوم اسفند ماه 1299 امپریالیسم انگلیس در ایران) یعنی همان مجلسی که با نفوذ رضا خان میرپنج به دنبال انقراض دودمان قاجار و جایگزین کردن رضاخان بود و مصدق با مخالفت با این کودتای خزنده رضا خان در مجلس پنجم و دفاع از احمد شاه به دنبال بازتولید مجدد مشروطیت پس از کودتای امپریالیستی سوم اسفند ماه 1299 بود و باز در همین رابطه بود که مصدق در مجلس پنجم با صدای بلند اعلام کرد که: «سردار سپه (رضا خان میرپنج) با این کار تبدیل به حاکم مستبدی شده و تمام دستاوردهای انقلاب مشروطه را نابود خواهد کرد و آیا شما نمایندگان مجلس بعد از بیست سال خونریزی در راه آزادی و دموکراسی و مشروطیت قبول می‌کنید که یک نفر هم شاه باشد و هم نخست وزیر؟ این ارتجاع صرف است و استبداد خالص. اگر هدف رضا خان آن است که او به یک شاه دیکتاتور بدل شود، اگر سرم را ببرند و اندام‌های بدنم را قطعه قطعه سازند، هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد» (نطق مصدق در مجلس).

3 - مصدق از همان آغاز سلطنت پهلوی را مخلوق سیاست امپریالیسم انگلستان در راستای به شکست کشاندن مشروطیت می‌دانست و لذا در همین رابطه بود که با پایان گرفتن جنگ جهانی دوم در سال 1945 میلادی همراه با خیزش استقلال‌طلبانه و ضد امپریالیستی و رهائی‌بخش کشورهای پیرامونی در جهان، او پس از 20 سال سکوت دوران استبداد رضا خانی، دو سال بعد از سقوط رضاخان جهت بازتولید مشروطیت شکست خورده در دوران استبداد 20 ساله رضاخان میرپنج به عالم سیاست بازگشت و در انتخابات دوره چهاردهم مجلس به نمایندگی از مردم تهران (به عنوان نفر اول در انتخابات تهران) وارد مجلس چهاردهم شد؛ و در مهر ماه 1322 در مجلس چهاردهم با طرح رویکرد موازنه منفی در برابر دو قدرت جنوب (امپریالیسم انگلستان) و قدرت شمال (اتحاد جماهیر شوروی استالینیستی) پروژه بازتولید گفتمان مشروطیت خود را (که همان فرایند سوم مشروطیت بود) تعریف کرد. لذا در همین رابطه بود که مصدق در تعریف گفتمان خود (که همان گفتمان بازتولید مشروطیت بود) منهای اینکه هدف امپریالیسم انگلستان از کودتای سوم اسفند 1299 و جایگزین کردن سلطنت پهلوی (به جای حکومت احمد شاه قاجار) در راستای به شکست کشانیدن مشروطیت می‌دانست و مبارزه با رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دوم هم وجه سلبی گفتمان خود تعریف می‌کرد و در این رابطه کودتای 28 مرداد 32 توسط امپریالیسم آمریکا را هم در راستای به شکست کشانیدن مشروطیت تحلیل می‌کرد، از همه مهمتر اینکه مصدق در باب وجه ایجابی گفتمان مشروطیت‌طلبی خودش بر رویکرد موازنه منفی در برابر دو قطب قدرت جهانی تکیه می‌کرد.

4 - تأسیس جبهه ملی در سال 1328 تحت رهبری دکتر محمد مصدق و انتخاب او به عنوان رهبری جبهه ملی تنها در چارچوب همان گفتمان بازتولید مشروطیت (همان گفتمان ضد استعماری و ضد استبدادی و آزادی‌خواهانه) مصدق قابل تعریف می‌باشد. چرا که مصدق هدف جبهه ملی را اعم از «آزادی و استقلال ایران» (که خود مبین پایه‌های گفتمان مشروطه‌خواهی او در فرایند سوم بر پایه آزادی و استقلال می‌باشد) تعریف می‌کرد.

5 - شعار «ملی شدن صنعت نفت ایران که مصدق در مجلس شانزدهم همراه با دکتر حسین فاطمی مطرح کرد» و در 29 اسفند 1329 به مراحل نهائی تصویب خود رسانید و در اردیبهشت 1330 همراه با تشکیل دولت خود و خلعید از شرکت نفت انگلیس، او توانست در عرصه میدانی شعار ملی شدن صنعت نفت ایران را عملیاتی و مادیت ببخشد، خود نمایش تمام عیار وجه ضد استعماری و ضد امپریالیستی و رهائی‌بخش گفتمان مشروطه‌خواهی مصدق بود.

6 - مصدق با شعار: «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» در دوران 27 ماهه دولت خودش (که به عنوان تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران بود) تا حد امکان سعی می‌کرد تا «قدرت شاه را کاهش بدهد و با کاهش قدرت شاه (مانند زمان جانشینی احمد شاه 13 ساله به جای محمد علی شاه پادشاه مستبد قاجار) به بازتولید مشروطیت در جامعه ایران دست پیدا کند»؛ و در این رابطه بود که او می‌گفت: «شاه به موجب قانون اساسی مسئولیتی ندارد و به هیچ وجه من الوجوه در امور مملکتی حق دخالت ندارد» بنابراین از اینجا است که می‌توانیم داوری کنیم که «پایه دیگر گفتمان مشروطه‌خواهی مصدق (در راستای بازتولید مشروطیت در فرایند سوم پروسس مشروطیت) که همان جوهر ضد استبدادی گفتمان مصدق می‌باشد، با (شعار «شاه باید سلطنت کند نه حکومت») کاهش دادن قدرت شاه مادیت پیدا کرد.»

پر پیداست که کودتای 25 مرداد 32 دربار پهلوی بر علیه دولت دموکراتیک مصدق تنها در همین رابطه قابل تفسیر و تحلیل می‌باشد؛ و البته در این رابطه مصدق تا آنجا پیش رفت که پس از کودتای 25 مرداد 32 شاه را ناچار شد که برای ادامه ستیز با مصدق میدان را خالی کند و به شمال ایران پناه ببرد و جهت برکناری مصدق از قدرت (در چارچوب برنامه از پیش طراحی شده امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و پشتیبانی روحانیت حوزه‌های فقهی داخل کشور تحت هژمونی سید ابوالقاسم کاشانی و بهبهانی و بروجردی و محمد تقی فلسفی و حمایت طیب و نوچه‌هایش که از عمله و اکره کاشانی بودند و پشتیبانی نوچه‌های شعبان بی‌مخ یا شعبان جعفری و ارتش وابسته به دربار) از ایران به عراق و مصر و اروپا فرار بکند.

7 - خود مصدق در خصوص جوهر آزادی‌خواهی و دموکراسی‌طلبانه و گفتمان مشروطه خواهی‌اش می‌گفت: «بر فرض که ما با هواخواهان رژیم پهلوی موافقت کنیم و بگوئیم دیکتاتوری رضا خان به مملکت ما خدمت کرده است. در مقابل آزادی که رژیم پهلوی از ما سلب نمود چه برای ما کرد؟» و باز در همین رابطه بود که مصدق برای تبیین رویکرد آزادی‌خواهانه و مشروطه‌خواهانه گفتمان خودش در زمان 27 ماهه دولتش رسماً اعلام کرد که «در جراید آنچه راجع به شخص این جانب نگاشته می‌شود، هر چه نوشته باشند و هر که نوشته باشد به هیچ وجه نباید مورد اعتراض و تعرض قرار بگیرد.»

8 - مصدق در راستای بازتولید گفتمان قانون‌گرائی (مسلط بر گفتمان مشروطیت اول) که توسط نظریه‌پردازانی چون میرزا یوسف خان مستشارالدوله و میرزا ملکم خان مطرح شده بود، در بستر گفتمان مشروطیت‌خواهی خودش می‌گفت: «قانون برای مملکت است، نه مملکت برای قانون.»

9 - جوهر مردمی گفتمان مشروطه‌خواهی مصدق تنها با نقل این عبارت از او برای ما روشن می‌شود: «هرچه فحش شنیدم و یا در جراید خواندم پر کاهی بر من اثر ننمود و هر وقت به یاد پندی می‌آمدم که از مادرم شنیدم و آن پند این بود که وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل می‌کنند، برای مبارزه بیشتر حریص می‌شدم و خود را بهتر مجهز می‌کردم و من این نهضت را تا زنده‌ام ادامه می‌دهم و از آن راه منحرف نخواهم شد، من به حس و عیان می‌بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقت‌هایی که امروز گریبان همه را گرفته به ثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس، چند صباحی دیر یا زود به پایان می‌رسد، ولی آنچه می‌ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است. من طی این همه فشار و ناملایمات، این همه تهدید و تضییقات از علت اساسی و اصلی گرفتاری خود غافل نیستم و به خوبی می دانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه در صدد گسیختن زنجیر و بردگی استعمار برآیند.»

10 - تکیه بر استقلال سیاسی و اقتصادی و تعیین سرنوشت مردم ایران از محورهای اساسی دیگر گفتمان مشروطه‌خواهی مصدق بود؛ و در این باب بود که مصدق در مقابل نظریه حزب توده ایران در آن زمان که کشور ایران را به دو منطقه نفوذ قدرت‌های بزرگ تقسیم می‌کرد به مخالفت برخواست و به واقع از حق تعیین سرنوشت مردم ایران و حق فرمانروائی آنان بر سرزمینشان دفاع می‌کرد. یادمان باشد که نظریه حزب توده در برابر رویکرد موازنه منفی مصدق (که در مجلس چهاردهم مطرح کرده بود) در آن دوران توسط احسان طبری فرموله شده بود و او در این رابطه اعلام می‌کرد که «جنوب ایران تا حدود اصفهان منطقه نفوذ قدرت‌های غربی است و شمال ایران تا حدود قزوین منطقه نفوذ اتحاد جماهیر شوروی می‌باشد و لذا دولت مسکو حق دارد که خواهان دریافت امتیاز نفت شمال ایران بشود» بدین خاطر مصدق در مخالفت با این نظریه حزب توده و در مخالفت با دادن امتیاز نفت شمال ایران به شوروی بود که مورد حملات همه جانبه حزب توده ایران و اتحاد جماهیر شوروی استالینیستی قرار گرفت؛ و در واقع مخالفت دول امپریالیستی و حرب توده ایران و جریان‌های ارتجاعی داخل کشور از روحانیت حوزه‌های فقهی تا حزب زحمتکشان بقائی و ارتجاع دربار پهلوی همه و همه برای آن بود که مصدق از استقلال سیاسی و اقتصادی کشور ایران دفاع می‌کرد و آن را جزئی از گفتمان مشروطه‌خواهانه خود می‌دانست.

ادامه دارد