«نبرد گفتمانها» در تاریخ 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران – قسمت نه
هفتم – از نگاه مصدق ظهور رضاخان و رژیم پهلوی (پس از کودتای سوم اسفند 1299 امپریالیسم انگلیس) نه تنها به عنوان یک فرایند در پروسس مشروطیت نبود، بلکه برعکس کودتای سوم اسفند 1299 امپریالیسم انگلیس در راستای جایگزینی رضا شاه به جای احمد شاه قاجار و ظهور استبداد مطلقه 20 سال رضا خانی بر جامعه بزرگ ایران پروژه امپریالیستی در جهت شکست انقلاب مشروطیت بود و در این رابطه بود که تا شهریور 20 که استبداد رضاخانی در کشور ایران، با تبعید او سقوط کرد، «مشروطیت در جامعه ایران تعطیل شده بود». البته دلیل اصلی شکست مشروطیت توسط رضا خان و یا رژیم پهلوی این بود که ظهور رضاخان به عنوان سنتز قرارداد وثوق الدوله بود که در سال 1919 توسط امپریالیسم انگلیس به ایران تحمیل گردید؛ و در چارچوب «قرارداد ننگین وثوق الدوله بود که آنچنانکه مصدق پیوسته بر آن تاکید میکرد، مشروطیت برای بار دوم (پس از استبداد صغیر و به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه با حمایت روسیه تزاری) شکست خورد» و از آنجا بود که کشور ایران به صورت یکپارچه تحت نفوذ امپریالیسم انگلیس قرار گرفت و در راستای «اجرای همین قرارداد وثوق الدوله بود که امپریالیسم انگلیس جهت دستیابی به حکومت متمرکز در کشور ایران، کودتای سوم اسفند 1299 را (که بسترساز تکوین رژیم توتالیتر پهلوی در ایران بود) به انجام رسانید و با آن کودتا بود که امپریالیسم انگلیس توانست رضاخان میرپنج و رژیم پهلوی را در کشور ایران نهادینه قدرت بکند» بنابراین در این باب است که «هرگز نباید رویکرد تجددخواهی رضاخان در چارچوب منافع جهانی امپریالیستی و سرمایه داری جهانی به عنوان یک گفتمان در پروسه مشروطیت در کنار دیگر گفتمانهای پیشا و پسا مشروطیت به حساب آوریم.»
برای درک این که چرا رضا خان با استبداد و تقویت دولت مرکزی منافع امپریالیسم انگلیس را در ایران تأمین کرد و همه دستاوردهای مشروطیت از آزادی تا مجلس و نظام سیاسی را نابود کرد؟ لازم است که به این موارد در عرصه علل ظهور رضاخان توجه بکنیم:
الف - پس از استقرار مشروطیت دوم روسها و انگلیسیها در راستای نابود کردن مشروطیت دوم، کشور ایران را به دو قسمت تحت نفوذ خودشان تقسیم کردند. لهذا از اینجا بود که در سال 1907 یک قرارداد بین روس و انگلیس جهت تقسیم ایران به دو منطقه تحت نفوذ خودشان به امضاء رسید که مطابق آن جنوب ایران منطقه نفوذ انگلیسها شد و شمال ایران منطقه نفوذ روسها.
ب - هفت سال بعد از قرارداد 1907 (روسها و انگلیسها بر سر تقسیم ایران) در سال 1914 جنگ جهانی اول شروع شد، لذا در همین رابطه بود که دو قدرت انگلیس و روس در سال 1915 به باز تقسیم ایران بین خودشان پرداختند و با حذف منطقه بیطرف مرکز (تهران و قم و ساوه، در قرارداد سال 1907) در سال 1915 قشون روسها از شمال و قشون انگلیسها از جنوب ایران آمدند و تمام ایران را اشغال کردند.
ج - اما در سال 1917 با انقلاب اکتبر روسیه روسها از منطقه شمال ایران خارج شدند و با خروج روسها از منطقه شمال ایران بود که جنبشهای منطقهای جهت بازتولید مشروطیت کوچک خان در گیلان و خیابانی در تبریز و کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان شکل گرفتند.
د – ولی در سال 1919 پس از انقلاب اکتبر و خروج روسها از ایران انگلیسها جهت تحت نفوذ خود در آوردن کل ایران با وثوق الدوله یک قراردادی امضاء کردند که طبق آن قرارداد پس از خروج روسها از خاک ایران کشور ایران به صورت یکپارچه تحت نفوذ امپریالیسم انگلیس درآمد. به خاطر مخالفت با قرارداد وثوق الدوله بود که در چهار گوشه کشور جنبشهای منطقهای در راستای بازتولید مشروطیت (از گیلان کوچک خان تا آذربایجان شیخ محمد خیابانی و خراسان کلنل محمد تقی خان پسیان) شکل گرفتند و دولت مرکزی را ضعیف کردند، بنابراین «در نتیجه همین شکلگیری جنبشهای منطقهای و ظهور نظام ملوک الطوایفی در کشور ایران باعث گردید تا وثوق الدوله استعفاء بدهد» و «امپریالیسم انگلیس برای بازتولید قرارداد وثوق الدوله در کشور ایران، نیازمند به دولت متمرکز مرکزی و حذف جنبشهای منطقهای بود که کودتای سوم اسفند 1299 و نهادینه شدن قدرت رضا خان میرپنج شرایط برای بازتولید قرارداد وثوق الدوله توسط رضا خان در راستای منافع امپریالیسم انگلیس و سرمایه داری جهانی فراهم کرد». در این رابطه است که میتوان گفت که «کودتای سوم اسفند ماه 1299 کودتای انگلیس علیه مشروطیت بود.»
باری در این رابطه است که هرگز نباید ظهور رضا خان توسط کودتای سوم اسفند 1299 را به عنوان یک گفتمان در پروسه گفتمانهای مشروطیت تعریف کرد بلکه برای تعریف گفتمان تجددخواهی رضا خان، باید این گفتمان را در چارچوب سیاست امپریالیسم انگلیس در کشور ایران به حساب بیاوریم. نباید فراموش کنیم که این سیاست انگلیس در منطقه، همزمان با ایران در دو کشور ترکیه و مصر هم توسط امپریالیسم انگلیس به اجرا درآمد.
هشتم - مشروطیت منهای «دستاورد گفتمانی آن» چه در فرایند پیشا فرمان مشروطیت و چه در فرایند پسا فرمان مشروطیت (14 مرداد 1285) «دستاوردهای عینی» هم داشته است؛ که این دستاوردهای عینی مشروطیت عبارت بودند از:
1 - سازماندهی ارتش ایران توسط عباس میرزا در جنگ ایران روس و تدارک توپخانه توسط او، بنابراین غلط است که گفته میشود که بنای ارتش ایران از زمان رضا خان ریخته شده است. چرا که از زمان عباس میرزا الی الان کشور ایران ارتش و کارخانه اسلحهسازی و یگان توپخانه داشته است.
2 - حتی نظام وظیفه هم قبل از کودتای رضاخان توسط مجلس سوم به تصویب رسیده بود و به اجرا درآمده بود.
3 - شناسنامه و دادگستری و اجباری بودن تحصیلات همه قبل از رضاخان توسط مجلس اول و دوم و سوم مشروطیت به تصویب رسیده بود و چیزی نبود که رضا خان مطرح کرده باشد.
4 - به همین ترتیب قطع دست روحانیت از قدرت موضوعی بود که از مجلس اول تا مجلس سوم دنبال میشده است، بنابراین در همین رابطه بود که در مجلس اول مشروطیت حتی امور جزائی در اختیار حکومت قرار گرفت و از اختیار روحانیت خارج گردید.
نهم – «میراث مشروطیت تا 28 مرداد 32 ادامه پیدا کرد» چراکه پس از رفتن رضا خان و سقوط دیکتاتوری او در شهریور 20 دوباره مشروطیت در کشور ایران بازتولید شد؛ اما پس از کودتای 28 مرداد 32 (توسط امپریالیسم امریکا) دیگر مشروطیت نتوانست بازتولید بشود، بدین خاطر خود ظهور جنبش خمینی در 15 خرداد 42 نمایش شکست مشروطیت بود و نشان دهنده آن بود که با ظهور هیولای ارتجاع مذهبی و هژمونی روحانیت ارتجاعی حوزههای فقهی بر جنبشهای اجتماعی جامعه ایران دیگر مشروطیت در کشور ایران قابل بازتولید نیست.
8 - گفتمان هشتم گفتمان اسلام سوسیالیستی و دموکراسیخواه انطباقی و تطبیقی از نهضت خداپرستان سوسیالیستی تا جنبش روشنگری ارشاد شریعتی در نیمه دوم دهه 40:
اگر چه با کودتای 28 مرداد 32 میراث مشروطیت شکست خورد ولی نبرد گفتمانها به عنوان میراث نظری مشروطیت همچنان در فرایند پس از کودتای 28 مرداد الی الان ادامه داشته است. در چارچوب نبرد گفتمانهای نظری پسا مشروطیت (و پسا شهریور 20 و پسا کودتای 28 مرداد 32) که هم فاز با گفتمان ضد استعماری و ضد استبدادی و دموکراسیطلبانه مصدق و در ادامه طولی آن گفتمانها شکل گرفتند، باید در اینجا از «گفتمان اسلام سوسیالیستی محمد نخشب و معلم کبیرمان شریعتی سخن بگوئیم که با دو رویکرد مختلف انطباقی و تطبیقی از فرایند پسا شهریور 20 (به موازات تکوین گفتمان ملی گرایانه دکتر محمد مصدق) توسط محمد نخشب و حواریون او و از نیمه دوم دهه 40 تا سال 1356 و اعتلای جنبش ضد استبدادی مردم ایران، توسط شریعتی تدوین پیدا کرده است». آنچه در راستای فهم گفتمان اسلام سوسیالیستی (نهضت خداپرستان سوسیالیستی و جنبش روشنگری ارشاد شریعتی) ضرورت دارد که به آن عنایت ویژه داشته باشیم اینکه:
اولاً نهضت خداپرستان سوسیالیستی در عرصه پروسه گفتمانها مشروطیت، «اولین رویکرد سوسیالیستی در چارچوب اسلام بود» و البته در آغاز معلم کبیرمان شریعتی هم یکی از کنشگران نظری و عملی این نهضت سوسیالیستی بوده است و ترجمه کتاب ابوذر خداپرست سوسیالیستی (جوده السحار) او هم در همین رابطه صورت گرفته است.
ثانیاً برعکس جبهه ملی مصدق و حزب توده ایران در فرایند پسا شهریور 20 «نهضت خداپرستان سوسیالیستی نتوانست پایگاه تودهای وسیعی برای خود ایجاد کند». یادمان باشد که شریعتی با همین گفتمان سوسیالیستی در چارچوب دین و اسلام (اما برعکس محمد نخشب که رویکردی انطباقی داشت، او با رویکرد تطبیقی) در دهه 40 و آغاز دهه 50 توانست توسط جنبش روشنگری ارشاد تا اعماق جامعه ایران نفوذ کند و دموکراسی سوسیالیستی تطبیقی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، هم در جبهه سلبی با شعار نفی زر و زور و تزویر و هم در جبهه ایجابی با شعار آگاهی، آزادی و برابری) را برای اولین بار در تاریخ 150 ساله حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران تودهای بکند. به طوری که بسیاری حتی عامل تکوین انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی (که نسبت به جمعیت ایران بزرگترین انقلاب تودهای و مردمی قرن بیستم بود) همین تودهای شدن جنبش روشنگری ارشاد شریعتی تعریف میکنند.
ادامه دارد