«نبرد گفتمان‌ها» در تاریخ 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران – قسمت دوازده

 

باری، آنچه که در یک نگاه کلی می‌توان در خصوص تفاوت بین گفتمان‌های پیشامشروطیت با گفتمان‌های پسامشروطیت و به ویژه گفتمان پساشهریور 20 و بالاخص گفتمان‌های پساکودتای 28 مرداد 32 مطرح کرد اینکه در عرصه گفتمان‌های پیشامشروطیت اعم از گفتمان مدرن‌سازی و یا گفتمان تمدن‌خواهی و یا گفتمان قانون‌گرائی و یا گفتمان عدالت‌خواهانه اجتماعی، منهای اینکه همه این گفتمان‌ها در تحلیل نهائی در عرصه تغییرخواهی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اجتماعی و حاکمیت قانون و آزادی اندیشه بیان و مطبوعات و اصلاحات ساختاری سیاسی و اجتماعی وجه مشترکی داشتند، از همه مهمتر اینکه همه این گفتمان‌های پیشامشروطیت سمت سوی واحدی در حرکت داشتند و در نتیجه به خاطر همین سمت سوی واحد بود که باعث گردید که برایند حرکت همه آنها در تحلیل نهائی به تکوین گفتمان مشروطیت و همچنین انقلاب مشروطیت (1284 تا 1288) بیانجامد؛ تا آنجا که آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم در آئینهٔ مشروطیت و گفتمان مشروطیت ما حتی «نمی‌توانیم داوری کنیم که از میان گفتمان‌های پنج گانه پیشامشروطیت کدامیک یک نقش کلیدی داشته‌اند»؛ و لذا در این رابطه است که تنها ما می‌توانیم بگوئیم که «چه گفتمان مشروطیت و چه انقلاب مشروطیت نسبت به پنج گفتمان پیشامشروطیت صورت یک سنتز جدید داشته‌اند»؛ به بیان دیگر تنها ما می‌توانیم بگوئیم که «گفتمان مشروطیت و انقلاب مشروطیت صورت سنتز جدیدی از ترکیب دیالکتیکی پنج گفتمان پیشامشروطیت داشته است» اما برعکس «گفتمان پیشامشروطیت در گفتمان پساشهریور 20 و به خصوص پساکودتای 28 مرداد 32 موضوع صورت دیگر دارد». چرا که «مهم‌ترین مشخصه گفتمان‌های پسامشروطیت (در دو فرایند پساشهریور 20 و پساکودتای 28 مرداد 32) غیر هم سو و گاها متضاد هم بوده‌اند». جوهر این گفتمان‌ها برای مثال در مقایسه بین گفتمان فقهی خمینی و گفتمان اسلام سوسیالیستی با رویکرد تطبیقی شریعتی (در فرایند پساکودتای 28 مرداد 32) هیچگونه سنخیتی و وجه تشابهی وجود ندارد. چرا که:

اولاً «گفتمان فقهی خمینی، فقیه‌محور می‌باشد» و در نظریه استبدادساز ولایت فقیه او «تنها فاعل سیاسی و فاعل اجتماعی و فاعل حاکمیت و قدرت که هم مشروعیت آسمانی دارند و هم از نظر او صلاحیت کلامی و فقهی و سیاسی اجتماعی دارند اهل فقه و فقیهان حوزه‌های فقهی شیعه می‌باشند» اما برعکس در «گفتمان دموکراسی سوسیالیستی شریعتی (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی هم در جبهه سلبی با شعار نفی زر و زور و تزویر و هم در جبهه ایجابی با شعار آگاهی، آزادی و برابری) فاعل اجتماعی فقط مردم و جامعه است نه نخبگان از روشنفکران تا روحانیت و غیره.»

ثانیاً «گفتمان خمینی یک گفتمان مذهب‌محور می‌باشد نه انسان‌محور». به بیان دیگر «در گفتمان خمینی همه چیز در راستای اسلام فقاهتی دگماتیست مورد باور او معنی پیدا می‌کند و انسان و جامعه هم تنها در ترازوی اسلام فقاهتی او معنی دارد». یادمان باشد که در 12 بهمن ماه 1357 خمینی در هواپیما (در زمانی که از فرانسه به ایران می‌آمد) وقتی که خبرنگار خارجی از او پرسید که شما امروز قدرتمندترین شخصیت ایران هستید از بازگشت به ایران چه احساسی دارید؟ زمانی که صادق قطب‌زاده پرسش خبرنگار را برای خمینی ترجمه کرد و از خمینی پرسید که حالا چه احساسی دارید؟ خمینی می‌گوید: «هیچ» این «پاسخ هیچ خمینی، یک واقعیتی بود که جوهر گفتمان فقهی خمینی را به نمایش می‌گذاشت»؛ و شاید اگر بخواهیم تمامی گفتمان فقهی خمینی را در یک داوری خلاصه کنیم باید در «همین پاسخ هیچ او به خبرنگار خارجی تکیه بکنیم». چرا که در «گفتمان فقهی خمینی، توده‌ها و انقلاب و تحول جائی ندارند، آنچه برای او مهم بود، تنها و تنها اجرای احکام فقهی حوزه‌های فقهی بوده است ولاغیر» اما برعکس برای شریعتی و در کادر گفتمان اسلام سوسیالیستی با رویکرد تطبیقی‌اش «این گفتمان انسان‌محور است نه فقه‌محور». همچنین «این گفتمان عدالت‌محور است، نه فقیه‌محور» و باز «این گفتمان مستضعفین‌محور است نه حکومت‌محور» و باز «این گفتمان جنبش‌محور است نه روحانیت‌محور» و باز «این گفتمان آرمان‌محور است نه قدرت‌محور.»

در صورتی که برعکس گفتمان شریعتی، «گفتمان فقهی خمینی حکومت‌محور است نه جنبش‌محور». گفتمان خمینی «روحانیت‌محور است نه مستضعفین‌محور». گفتمان خمینی «فقیه‌محور است نه انسان محور» در گفتمان خمینی «انسان برای فقه و احکام فقهی تعریف می‌شود، نه احکام فقهی برای انسان» و به قول عیسی مسیح (آنچنانکه در انجیل آمده است) «این‌ها انسان را برای شنبه می‌خواهند، نه شنبه برای انسان» و در همین رابطه بود که خمینی در چارچوب گفتمان فقهی خودش می‌گفت: «اقتصاد مال خرهاست، نه مال انسان‌ها». همچنین در همین رابطه بود که خمینی می‌گفت: «ما برای خربزه انقلاب نکردیم». البته همین خمینی در 12 بهمن ماه سال 57 وقتی که در بهشت زهرا با رویکرد پوپولیستی به دنبال یارگیری و جلب مردم ایران برای مقابله آلترناتیوی قدرت با رژیم پهلوی بود. به جای «گفتمان فقهی‌اش، بر گفتمان پوپولیستی‌اش تکیه می‌کرد و در آنجا همه شعار برق مجانی و آب مجانی و اتوبوس مجانی و زمین مجانی می‌داد» اگر چه هیچکدام از آنها را هم اجرا نکرد و اصلاً یادش رفت که به مردم ایران آن همه وعده داده است، ولی پس از آنکه «خمینی بر دوش همین مردم سوار شد و عکسش را بر سطح کره ماه چسباند و قدرت خودش را نهادینه کرد، آنجا بود که گفتمان فقهی خودش را جایگزین گفتمان پوپولیستی قبلی‌اش کرد» و این بار برعکس بهشت زهرا بهمن ماه سال 57 می‌گفت: «اقتصاد مال خرها است» و یا «مردم برای خربزه انقلاب نکرده‌اند» و یا می‌گفت: «آن زندانیان سیاسی که به دست ما اعدام و کشته شده‌اند، این‌ها انسان نبودند این‌ها سبع بودند.»

باری، در این رابطه است که می‌توانیم تفاوتهای بین گفتمان‌های پیشامشروطیت و پسامشروطیت (در دو روند پساشهریور 20 و پساکودتای 28 مرداد) یعنی در طول 150 سال حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران اینچنین فرموله نمائیم:

اول – در گفتمان عدالت‌خواهانه و آزادی‌طلبانه پسامشروطیت «عدالت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در چارچوب رهائی انسان‌ها از قدرت‌هایی که (ستم‌گرانه و با زنجیر طبقاتی، جنسیتی، نژادی، قومی، فرهنگی) جامعه ایران را به یک جامعه زیردست بدل ساخته‌اند، معنی می‌شود» بنابراین در همین رابطه است که در این دست گفتمان‌ها، «عدالت اجتماعی و دموکراسی به معنای برابری انسان‌ها در تمام ابعاد می‌باشد» در صورتی که در «گفتمان‌های پیشامشروطیت عدالت‌خانه (که شعار اولیه کنش‌گران انقلاب اول مشروطیت بود) یا عدالت به معنای حاکمیت قانون و انجام اصلاحات اجتماعی – سیاسی معنی می‌شد». در همین رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که «جوهر گفتمان دموکراسی سوسیالیستی (سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی از دو زاویه سلبی و ایجابی و یا شعار عدالت‌خواهانه و دموکراسی‌طلبانه) شریعتی، تنها با برابری و رهائی جامعه و رهائی انسان قابل تعریف می‌باشد نه با چیز دیگر.»

باری، در این رابطه بود که «شریعتی در چارچوب گفتمان عدات‌خواهانه و آزادی‌طلبانه خود به دنبال یک جامعه ایده‌آل انسانی در انطباق با هنجاری‌های عقلانیت و برقراری برابری میان انسان‌ها از هر جنس، قومیت و مهم‌تر از همه طبقات مختلف جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بود». همچنین «مبارزه برای آگاهی و آزادی و برابری، شعار محوری ایجابی گفتمان اسلام سوسیالیستی با رویکرد تطبیقی و یا دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای شریعتی بود» آنچنانکه او «به صورت استراتژیک، این شعار ایجابی سه مؤلفه‌ای آگاهی و آزادی و برابری را در کنفرانس‌های قاسطین، مارقین و ناکثین تبیین می‌نماید.»

دوم – در چارچوب «گفتمان‌های آلترناتیوطلب (پسامشروطیت) چه در جبهه مذهبی‌ها و چه در جبهه غیر مذهبی‌ها و یا مارکسیست‌ها و چه در جبهه ملی‌گراها همه این‌ها در عرصه میدانی و کسب قدرت سیاسی برای خود در صدد نابودی و انهدام رقیب و نفی حق حیات برای آن‌ها هستند» چرا که همه آنها مانند خمینی و حواریونش «تنها خودشان را جریان سزاوار و بایسته و تجلی حقیقت مطلق می‌دانند و نیروهای رقیب را ناحق، مرتد، محارب و باغی و یا وطن‌فروش و بورژوا و یا کافر و منافق می‌دانند». پر پیداست که در این رابطه تفاوتی بین رویکردهای مختلف وجود ندارد، حتی اگر در لحظه‌ای معین زور و امکانات نابودی و انهدام کامل رقبای سیاسی خود را نداشته باشند، ولی به محض فراهم شدن امکانات به این امر مهم اقدام خواهند کرد؛ اما برعکس «گفتمان‌های نیروهای آلترناتیوطلب، در گفتمان‌های آگاهی‌بخش و روشنگر (مثل گفتمان شریعتی) حتی اگر هیچ زمینهٔ مشترک میان ما و آنها هم وجود نداشته باشد و اگر هیچ راه حل عقلانی برای حل اختلافات هم وجود نداشته باشد، باز هم کنش‌گران گفتمان‌های آگاهی‌بخش، مشروعیت مخالفین خودشان را به رسمیت می‌شناسند و از حقوق اجتماعی و انسانی و سیاسی آنها دفاع و حمایت می‌کنند و به رویکرد دموکراتیک در این رابطه تکیه می‌کنند»؛ و به همین دلیل بود که دیدیم که در شرایطی که شیخ مرتضی مطهری در چارچوب گفتمان فقهی خودش می‌گفت: «که سرمایه‌داری و مارکسیسم دو لبه یک قیچی هستند و باید با هر دو با شدت مبارزه کرد» شریعتی در کادر گفتمان دموکراسی – سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای خودش می‌گفت: «دشمن اصلی ما سرمایه‌داری و استبداد شاه است، در این مسیر مارکسیست‌ها رقیب ما هستند نه دشمن ما.»

باز در همین رابطه بود که شریعتی در چارچوب تبیین دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای خودش می‌گفت:

«سوسیالیسم و دموکراسی دو موهبتی هستند که ثمره پاک‌ترین خون‌ها و دستاورد عزیزترین شهیدان و مترقی‌ترین مکتب‌هایی است که اندیشهٔ روشنفکران و آزادی‌خواهان و عدالت‌طلبان به بشریت ارزانی کرده است» (م. ج. آ. 22 - ص 13).

به بیان دیگر «در رویکرد شریعتی، ما همه در زمین مشترک تنها با حل اختلاف‌ها از راه دموکراتیک می‌توانیم دشمن اصلی را به زانو درآوریم». طبیعی است که با چنین رویکردی «اختلاف میان نیروهای سیاسی از طریق توسل به خشونت حل نمی‌شود». فاجعه کودتای اپورتونیست‌ها در سازمان مجاهدین خلق در سال‌های 52 تا 55 مولود و سنتز همین رویکرد انحرافی بود که «آن‌ها در چارچوب گفتمان آلترناتیوطلبانه و چریک‌گرایانه مدرن می‌خواستند از طریق توسل به خشونت حتی تضادهای درون تشکیلاتی خود را حل نمایند.»

یادمان باشد که در گفتمان‌های آلترناتیوطلبانه پسامشروطیت برعکس گفتمان‌های آگاهی‌بخش و رهائی‌بخش «هدف کنش‌گران آن گفتمان‌ها چه در گفتمان‌های راست و چه در گفتمان‌های چپ آن، تنها کسب قدرت و تسخیر یا مشارکت در قدرت با حاکمیت می‌باشد»؛ اما برعکس در «گفتمان‌های آگاهی‌بخش و رهائی‌بخش هدف کنش‌گران، نه تنها کسب قدرت سیاسی و تسخیر دولت نیست، بلکه به دنبال امر اصلاح حیات اجتماعی از پائین به دست خود جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین می‌باشد» و از اینجا است که «کنش‌گران گفتمان‌های آگاهی‌بخش در راستای عملیاتی کردن رویکرد دموکراتیک خودشان تلاش می‌کنند تا گفتمان و رویکرد خودشان را به صورت یک فرهنگ در جامعه نهادینه کنند.»

ادامه دارد