«نبرد گفتمانها» در تاریخ 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران – قسمت پانزده
باری، حزب توده ایران که در مهرماه 1320 تأسیس گردید تا قبل از کنگره دوم در اردیبهشت 1327 (برعکس حلقه ارانی در سالهای 1308 تا 1316) «به جد از تبلیغات ماتریالیستی و ضد مذهبی پرهیز میکردند» و البته در مهرماه 1320 در زمان آغاز تشکیل حزب اعلام کرده بود که «ما یک سازمان ملی، دموکراتیک و ضد فاشیست هستیم». همچنین در آن زمان تاکید کرده بودند که «حزب توده ایران نه فقط مخالف مذهب نیست، بلکه به مذهب به طور کلی و به مذهب اسلام خصوصاً احترام میگذارد و روش حزبی خود را با تعلیمات عالیه مذهب محمدی منافی نمیداند بلکه معتقد است که در راه هدفهای مذهب اسلام میکوشد». البته از بعد از «کنگره دوم در اردیبهشت 1327 بود که گفتمان حزب توده ایران عوض شد و رسماً خود را جریانی مارکسیست – لنینیست اعلام کردند.»
حزب توده ایران «در نیمه اول دهه 20 برای حفظ آرامش پشت جبهه شوروی، از اعتصاب کارگران کارخانجات اسلحهسازی و کارگران نفت آبادان حتی برای افزایش دستمزد و امتیازات صنفی هم جلوگیری میکرد، زیرا تضاد اصلی جهانی را در آن زمان تضاد بین فاشیسم و دموکراسی تعریف میکرد ولی در زمان دولت مصدق مبارزه طبقاتی کارگران را تشدید میکرد زیرا نمیتوانست فهم کند که تضاد اصلی در مبارزه ملی ضد استعماری ملت ایران تضاد طبقه کارگر و سرمایهدار نیست.»
باری، در همین رابطه بود که حزب توده در دوران دولت مصدق برعکس آنچه که قبلاً میگفت که «متکی به هیچ نیرویی جز نیروی مردم نیست و با اتکا به این نیرو است که مبارزه میکند و خواهد کرد و هیچ عاملی جز ملت ایران ما را نجات نمیدهد»، در دوره دولت مصدق نشان داد که به نیروی لایزال مردم ایران که به خوبی قادر به مبارزه با هیئت حاکمه مزدور و اربابان آن حزب بودند، ابداً ایمان و عقیده ندارد و تنها امید و تکیهگاهش عامل سیاست شوروی بود. علی هذا، همین امر باعث گردید که «گفتمان حزب توده ایران که در دهه 20 با شعار دفاع از آزادی و دموکراسی در جامعه ایران شروع شده بود، در دولت دکتر محمد مصدق (تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران) در روند حمایت از منافع کشور شوروی استالینیستی حرکت کند که حاصل آن این گردید تا خورشید اقبال حزب توده ایران برای همیشه تاریخ ایران روند رو به افولی پیدا کند». به طوری که «کودتای 28 مرداد 32 سرمایهداری جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا، بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران، خود نشان دهنده شکست خوردن گفتمان حزب توده ایران برای همیشه در کشور ایران بود.»
در فرایند پسا 22 بهمن 57 اگرچه حزب توده ایران در جهت تاوان حرکت ارتجاعیاش در زمان مصدق تلاش کرد تا با خوش رقصی برای خمینی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و حمایت همه جانبه از رژیم مطلقه فقاهتی، شرایط برای بازتولید گفتمان شکست خورده خودش را فراهم کند، اما حمایت او از ارتجاع حاکم و سرکوب خمینی بالاخره این ترفند ارتجاعی حزب توده ایران را هم به شکست کشانید. ولی نکتهای که در این رابطه نباید از نظر دور بداریم اینکه با «شکست گفتمان حزب توده ایران در 28 مرداد 32 گفتمان مارکسیستی در فرایند پساکودتای 28 مرداد 32 تعطیل نشد» بلکه در بستر «گفتمان چریکگرائی در اواخر دهه 40 تا اواسط دهه 50 گفتمان مارکسیستی توانست در بستر جنبش چریکگرائی خود را بازتولید نماید.»
فرایند سوم – حرکت مارکسیستهای ایران (نزدیک به یک قرن گذشته) با فرایند جریانهای چریکگرائی مارکسیستی (که از اواخر دهه 40 تا نیمه دهه 50 مادیت پیدا کردند) شکل گرفت؛ که البته «در رأس فرایند سوم گفتمان چریکگرائی مارکسیستی در ایران، جریان سازمان چریکهای فدائی خلق قرار داشتند». برای فرموله کردن فرایند سوم یا گفتمان چریکگرائی مارکسیستی در جامعه ایران (که از اواخر دهه 40 تا نیمه دهه 50 این جنبش چریکگرائی مارکسیستی تحت هژمونی سازمان چریکهای فدائی خلق ادامه داشتند) باید به این موارد تکیه کنیم:
1 - اگرچه اعلام موجودیت سازمان چریکهای فدائی خلق در دوم فرودین ماه سال 1350 (با ادغام دو گروه سیاهکل، یا گروه بیژن جزنی - ظریفی که همان گروه جنگل یا کوه میباشند و گروه احمدزاده – پویان – مفتاحی که همان گروه شهری میباشند) صورت گرفت، اما برای «فهم گفتمان چریکگرائی – مارکسیستی باید به قبل از آن برگردیم و به شناخت اندیشههای بیژن جزنی و مسعود احمدزاده (به عنوان نظریهپردازان گفتمان چریکی) بپردازیم». به بیان دیگر «بدون فهم اندیشههای دو نظریهپرداز گفتمان چریکگرائی – مارکسیستی در جامعه ایران یعنی بیژن جزنی و مسعود احمدزاده هرگز امکان فهم گفتمان چریکگرائی مارکسیستی در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد.»
2 - در یک نگاه کلی «وجه مشترک دو نظریهپرداز فوق گفتمان چریکگرائی – مارکسیستی این است که هر دو نظریهپرداز فوق بر این باور بودند که از اواخر دهه 40 تا نیمه دهه 50 اقدام مسلحانه به عنوان تنها راه برای شکستن سکوت و از بین بردن مانع برای ارتباط با تودهها بوده است.»
3 - مسعود احمدزاده در مقدمه کتاب «مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک» خود (که یکی از کتابهای محوری گفتمان چریکگرائی مارکسیستی در ایران میباشد) میگوید: «گروه ما (مقصود همان گروه احمدزاده – پویان – مفتاحی یا گروه شهری سازمان چریکهای فدائی خلق میباشد) با هدف عاجل آموزش مارکسیسم - لنینیسم و تحلیل شرایط اقتصادی – اجتماعی میهن ما تشکیل شده بود. گروه در طی رشد خود به این دو راهی رسید: یا باید در پی ایجاد حزب پرولتاریا بود و یا در صدد تشکیل هسته مسلحانه در روستا و آغاز جنگ چریکی؛ اما گروه ما در نهایت به این تحلیل رسید که راه تشکیل حزب پرولتاریا نیز تنها از مسیر آغاز مبارزه مسلحانه میگذرد. گروه ما قبل از اتخاذ مشی مسلحانه شیوههای دیگری را تجربه کرده بود و از روی مدل چینی، ابتدا حزب و سپس دست زدن به عمل نظامی به کار سیاسی میان دهقانان و کارگران پرداخت. رفقا به روستاها و میان کارگران رفته و به ایجاد ارتباط با آنان میکوشیدند. برخورد عینی ما با تجارب این شیوه از عمل نشان دهنده بیثمری مطلق این شیوه بود» (مسعود احمد زده – کتاب مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک).
آنچه از این گفته مسعود احمدزاده در خصوص جوهر گفتمان چریکگرائی - مارکسیستی برای ما قابل فهم است اینکه:
اولاً این نظریهپرداز گفتمان چریکگرائی – مارکسیستی در کشور ایران میگوید «ما از گفتمان لنینیستی یا گفتمان لنین در انقلاب اکتبر روسیه شروع کردیم و در آن رابطه تحلیل شرایط عینی جامعه ایران یا فهم شرایط اقتصادی – اجتماعی کشور ایران را در دستور کار خود قرار دادیم». لذا پس از آن بود که «به یک دو راهی بین ایجاد حزب پرولتاریا و تشکیل هسته مسلحانه در روستا و آغاز جنگ چریکی قرار گرفتم». پر پیداست که جوهر حرف مسعود احمدزاده در اینجا در خصوص دو راه فوق حرکت از بالا است؛ که البته در اینجا «او حرکت از بالا را به دو شکل مطرح میکند یکی همان شکل حزب طراز نوین لنین در روسیه است که در اینجا با عنوان حزب پرولتاریا از آن یاد میکند و دیگر همان تئوری رژی دبره یا هسته چریکی» بنابراین از اینجا است که میتوانیم به این نتیجهگیری دست پیدا کنیم که «مشخصه اولیه گفتمان چریکگرائی – مارکسیستی ایران همان اعتقاد حرکت از بالا میباشد» که البته قبلاً در این رابطه به اندازه کافی صحبت کردهایم.
ثانیاً مسعود احمدزاده در عبارات فوق مدعی است که «در پروسه مطالعات گروهشان از استراتژی لنین بر پایه حزب طراز نوین نخبهها، به استراتژی رژی دبره بر پایه هسته چریکی در باب گفتمان چریکگرائی در کشور ایران رسیدهاند» بنابراین میگوید: «در نهایت به این تحلیل رسیدیم که راه تشکیل حزب پرولتاریا نیز تنها از مسیر آغاز مبارزه مسلحانه میگذرد» بدون تردید این داوری احمدزاده همان نظریه چریکگرائی رژی دبره میباشد.
ثالثاً در بیان فوق مسعود احمدزاده مدعی است که «گروه او قبل از رسیدن به نظریه رژی دبره، نظریه مائو در چین هم در ایران تجربه کردهاند و به این نتیجه رسیده بودند که مدل مائو (که ابتدا باید حزب نخبهها تشکیل داد و سپس توسط حزب اقدام به مبارزه به صورت ارتش خلقی کرد) در کشور ایران نشان دهنده بیثمری مطلق است» بنابراین در یک جمعبندی از بیان فوق مسعود احمدزاده در خصوص جوهر گفتمان چریکگرائی – مارکسیستی در کشور ایران «تنها استراتژی که در جامعه ایران دارای فونکسیون و کارکرد میباشد، همان رویکرد رژی دبره بر پایه هسته چریکی میباشد، نه استراتژی حزب طراز نوین نخبگان لنین و نه نظریه ارتش خلقی مائو»؛ و شاید بهتر باشد که نتیجهگیری کنیم که از نظر مسعود احمدزاده «جوهر گفتمان چریکگرائی – مارکسیستی همان نظریه رژی دبره در باب انقلابی است که مصداق آن توسط فیدل کاسترو و چه گوارا در کوبا انجام گرفت.»
در همین رابطه است که مسعود احمدزاده در پایان همان کتاب «مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک» خود «در چارچوب اندیشههای رژی دبره در باب کانون چریکی نتیجهگیری میکند که کانون چریکی نطفه حزب است و با سازمان دادن عمل مسلحانه و خود عمل مسلحانه است که میتوان اتحادهای واقعی برای تشکیل حزب طبقه کارگر به وجود آورد»؛ و لذا در این رابطه است که او در پایان کتاب (مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک) خود میگوید: «در شرایط کنونی هر مبارزه سیاسی به ناچار باید بر مبارزه مسلحانه سازمان یابد و تنها موتور کوچک مسلح است که میتواند موتور بزرگ تودهها را به حرکت درآورد. شرایط ذهنی انقلاب در طی عمل مسلحانه به کمال شکلخواهد گرفت» (مسعود احمدزاده - کتاب مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک).
ادامه دارد