«نبرد گفتمانها» در تاریخ 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران – قسمت دهم
عنایت داشته باشیم که «علت و دلیل اینکه گفتمان اسلام سوسیالیستی محمد نخشب نتوانست همگانی و تودهای بشود، اما اسلام سوسیالیستی شریعتی توانست همگانی و تودهای بشود، این بود که گفتمان اسلام سوسیالیستی محمد نخشب با رویکرد انطباقی تکوین پیدا کرده بود، اما گفتمان اسلام سوسیالیستی شریعتی با رویکرد تطبیقی تدوین یافته بود». در نتیجه همین رویکرد تطبیقی شریعتی در تدوین اسلام سوسیالیستی باعث گردید که گفتمان اسلام سوسیالیستی شریعتی منهای پتانسیل تودهای شدن، از آنچنان توانی برخوردار بود که برای اولین بار توانست همزمان دو اسلام دگماتیست حوزههای فقاهتی و اسلام انطباقی (از اسلام انطباقی مهندس مهدی بازرگان تا اسلام انطباقی سازمان مجاهدین خلق را) را به چالش بکشد و به بن بست بکشاند، بنابراین در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که «مهمترین کاری که شریعتی در عرصه گفتمانسازی خود در دهه 40 و 50 کرد، این بود که گفتمان سوسیالیستی نهضت خداپرستان سوسیالیستی را از فرایند انطباقی محمد نخشب وارد فرایند تطبیقی محمد اقبال لاهوری کرد.»
شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که پروسه اسلام سوسیالیستی به عنوان یک گفتمان دارای دو فرایند بوده است اول - گفتمان سوسیالیستی انطباقی محمد نخشب.
دوم - گفتمان اسلام سوسیالیستی تطبیقی شریعتی. اضافه کنیم که در این رابطه گفتمان اسلام سوسیالیستی مهندس محمد حنیف نژاد هم باید در چارچوب همان گفتمان اسلام سوسیالیستی انطباقی محمد نخشب تعریف بکنیم نه چیزی مستقل از آن.
ثالثاً وجه اشتراک گفتمان اسلام سوسیالیستی انطباقی محمد نخشب با گفتمان اسلام سوسیالیستی تطبیقی معلم کبیرمان شریعتی در این است که هر دو آنها معتقد بودند که در تحلیل نهائی «دموکراسی سیاسی بدون دموکراسی اقتصادی ممکن نیست» و هر دو آنها «جهت تبیین اخلاق اجتماعی سوسیالیستی در جامعه بر توحید در مؤلفههای مختلف توحید انسانی و توحید اجتماعی تکیه میکردند و توحید را در اسلام یک امر ذهنی کلامی صرف نمیدانستند.»
رابعاً تفاوت کلیدی بین گفتمان اسلام سوسیالیستی انطباقی محمد نخشب با گفتمان اسلام سوسیالیستی تطبیقی شریعتی در این است که «محمد نخشب در بستر کسب قدرت سیاسی و حرکت از بالا و آن هم با رویکرد حزبی اقدام به تئوریسازی سیاسی کرده است» اما برعکس او «شریعتی در عرصه تئوریسازی سیاسی (در کادر رویکرد تطبیقی) بر مبنای رویکرد جنبشی (نه حزبی) و حرکت از پائین (نه حرکت از بالا) و مشروعیت حکومت مردم بر مردم با جوهر اقدام به گفتمانسازی و تدوین نظریه و تئوری سیاسی کرده است.»
خامسا وجه مشترک دیگر بین گفتمان انطباقی اسلام سوسیالیستی محمد نخشب با گفتمان تطبیقی اسلام سوسیالیسم شریعتی در این است که هر دو اینها بر این باور بودند که «بین اسلام به عنوان شریعت با اسلام به عنوان یک دین تفاوت وجود دارد، زیرا اسلام به عنوان یک شریعت یک رویکرد زمانی میباشد، در صورتی که اسلام به عنوان یک دین امری فرا زمانی است». به همین دلیل است که «هر دو آنها در عرصه کلامی مبانی اسلام، اعم از توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت در چارچوب همان رویکرد دینی تحلیل میکنند، نه در چارچوب شریعت». خود عنوان نهضت خداپرستان سوسیالیست نشان دهنده همان تقدم رویکرد دینی بر رویکرد شریعت میباشد. طبیعی است که در صورتی که آنها «به تقدم رویکرد شریعت بر دین اعتقاد میداشتند، میبایست نام نهضت مسلمانان خداپرست را برای خود انتخاب میکردند، نه نهضت خداپرستان سوسیالیست.»
سادساً عنایت داشته باشیم که تمام اندیشههای بشر از آغاز الی الان صورت ترکیبی داشته است، تفکیک شکل ترکیبی اندیشه در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از آغاز الی در طول 46 سال گذشته (به سه شکل تطبیقی و انطباقی و دگماتیسم) تنها بر پایه مبانی ساختاری آنها انجام گرفته است.
سابعاً وجه مشترک دیگر گفتمان اسلام سوسیالیستی محمد نخشب با رویکرد انطباقی با اسلام سوسیالیست شریعتی با رویکرد تطبیقی در این است که هر دو اینها بر این باور بودهاند که «ما نباید (مانند خمینی و مانند گفتمان استبدادساز ولایت فقیه خمینی) حکومت را ایدئولوژیک بکنیم». البته آنها معتقد بودند که میتوانیم «توسط گفتمان اسلام سوسیالیسم مبارزه یا پراکسیس سیاسی – اجتماعی خود را ایدئولوژیک بکنیم» و در همین رابطه است که از نظر هر دو اینها «گفتمان اسلام سوسیالیست مبنائی برای پیوند دو پایه دموکراسی (برابری و آزادی) میباشد» و همچنین از نظر هر دو آنها «اسلام سوسیالیست بستری است جهت تحقق برابری در آزادی» و باز هر دو آنها معتقدند که «سوسیالیسم را باید بر پایه جامعه تعریف بکنیم نه در چارچوب طبقهای خاص از جامعه» و باز هر دو آنها اعتقاد داشتند که «سوسیالیسم مولود رادیکالیزه شدن دموکراسی یا دموکراتیک شدن دموکراسی است، نه (برعکس) دموکراسی مولود سوسیالیسم شدن دموکراسی است» به عبارت دیگر هر دو آنها بر این باور بودند که «برای دستیابی به سوسیالیسم، باید از دموکراسی شروع بکنیم، نه بالعکس.»
9 - گفتمان نهم گفتمان ضد مشروطیت، از گفتمان روشنفکری جلال آل احمد تا گفتمان فقهی خمینی: باری، کودتای 28 مرداد و بازتولید رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی از بطن تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران (دولت دکتر محمد مصدق توسط کودتای 28 مرداد 32) نه تنها باعث شکست و پایان مشروطیت در جامعه ایران (پس از نیم قرن که از مشروطیت میگذشت) گردید، از همه مهمتر اینکه «کودتای 28 مرداد 32 بسترساز ظهور گفتمان ضد مشروطیت در جامعه ایران هم شد» که در رابطه با ظهور گفتمان ضد مشروطیت پس از کودتای 28 مرداد 32 بیش از همه باید به «گفتمان ضد مشروطیت جلال آل احمد و در ادامه آن به گفتمان ضد مشروطیت خمینی، در چارچوب تئوری استبدادساز ولایت فقیه اشاره بکنیم». قابل ذکر است که این دو گفتمان ضد مشروطیت:
اولاً در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 تکوین پیدا کردند.
ثانیاً هر چند که به لحاظ خاستگاهی، نظریهپردازان هر دو گفتمان (جلال آل احمد و خمینی) موقعیت متفاوت داشتهاند (چراکه خاستگاه جلال آل احمد گروه اجتماعی روشنفکران ایران بوده است در صورتی که خاستگاه خمینی روحانیت حوزههای فقهی میباشد) اما در پروسه تکوین هر دو گفتمان ضد مشروطیت جلال آل احمد و خمینی آبشخور مشترکی داشتهاند به این ترتیب که در تحلیل نهائی «آبشخور گفتمان ضد مشروطیت خمینی، همان گفتمان ضد مشروطیت جلال آل احمد بوده است که خمینی از طریق مطالعه کتاب غربزدگی جلال آل احمد (قبل از تبعید از ایران به ترکیه و عراق و قبل از تدوین نظریه ضد مشروطیت و استبدادساز ولایت فقیه) به آن دست پیدا کرده بود». اضافه کنیم که آنچنانکه خود جلال آل احمد نقل میکند، در سال 43 پس از آزادی خمینی از بازداشت موقتش و قبل از تبعیدش به ترکیه، جلال آل احمد به همراه همسرش سیمین دانشور برای بیعت با خمینی به خانه او میروند لهذا در همان زمانی که طشت آب آورده بودن تا در خانه خمینی سیمین دانشور همسر جلال با خمینی بیعت کند، به یکباره چشم جلال به کتاب غربزدگی در کنار خمینی میافتد (که نشان دهنده آن بود که قبل از ورود آنها خمینی مشغول مطالعه آن کتاب بوده است) لذا جلال همانجا از خمینی با شوخی میپرسد: «مثل اینکه شما هم این چرت و پرتها میخوانی؟» خمینی در پاسخ به او میگوید: «بله عمیقاً هم میخوانم». یادمان نرود که «نخستین کتاب روشنفکری که در کشور ایران ضد مشروطیت نوشته شد همان کتاب غربزدگی جلال آل احمد میباشد» که جلال در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 و پس از جدا شدن از حزب توده ایران به نگارش آن پرداخت؛ و البته در همین کتاب «غربزدگی» است که جلال آل احمد «شیخ فضل الله نوری را که نماد ارتجاع و حامی استبداد محمد علی شاه در مشروطیت و نماد علنی حرکت ضد مشروطیت اول بود شهید میخواند». مضافاً اینکه تا قبل از کودتای 28 مرداد 32 «خمینی آنچنانکه در کتاب کشف الاسرارش با صراحت مطرح میکند یکی از حامیان مشروطیت بوده است و از مدرس در این رابطه حمایت میکرده است». علی ایحال، در این رابطه میتوان به صورت قطعی داوری کرد که خمینی:
اولاً بعد از کودتای 28 مرداد موضع ضد مشروطیت در چارچوب گفتمان فقهی و فقاهتی پیدا کرده است.
ثانیاً جلال آل احمد ابتدا گفتمان ضد مشروطیت خودش را با نوشتن کتاب غربزدگی آغاز کرده است.
ثالثاً در کتاب غربزدگی جلال با رویکرد سنتگرایانه و حمایت از سنتهای گذشته و مخالفت با مدرنیته به نقد مشروطیت و حمایت از ارتجاع مذهبی تحت هژمونی شیخ فضل الله نوری میپردازد.
رابعاً حمایت جلال از جنبش 15 خرداد خمینی به خاطر رویکرد تازه مسلمان شده او نبود، بلکه برعکس جلال از موضع ضد مدرنیته و سنتگرایانه و ضد غربزدگی که داشت، بهترین حامی سنت در جامعه فقهزده و سنتزده و استبدادزده ایران را روحانیت میدانست؛ و از آنجائیکه روحانیت حوزههای فقهی، مانند خود جلال ضد مدرنیته و ضد نوگرائی و ضد غربزدگی و البته سنتگرا بودند، لهذا جلال از همان فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 روحانیت حوزههای فقهی بهترین خاستگاه ضد مدرنیته و حامی سنت در جامعه ایران میدانست.
باری، همین امر باعث گردید که به موازات اعتلای جنبش 15 خرداد تحت هژمونی خمینی، «جلال فرصت را مغتنم شمارد و با حمایت از خمینی و جنبش او شرایط برای انتقال گفتمان ضد مدرنیته و ضد مشروطیت و سنتگرایانه خودش به سطح جامعه ایران از کانال روحانیت در جامعه فقهزده و استبدادزده و سنتزده ایران فراهم نماید.»
خامسا باید عنایت داشته باشیم که «خمینی تا سال 42 مانند دیگر فقهای حوزههای فقهی شیعه معتقد به برپائی حکومت فقهی قبل از ظهور امام زمان نبود». از فرایند 15 خرداد 42 بود که خمینی رفته رفته رویکرد آلترناتیوطلبانهای در برابر دربار پهلوی پیدا کرد، مطالعات رویکرد حکومتطلبانه اخوان المسلمین و سید قطب در مصر به همراه رویکرد ضد مشروطیت جلال آل احمد بسترهای اصلی بودند که خمینی را وارد فرایند آلترناتیوسازی نظری در راستای تئوریسازی سیاسی ولایت فقیه کرد. مع الوصف نباید فراموش بکنیم که کتاب «ولایت فقیه» خمینی حاصل 13 جلسه سخنرانی خمینی بود که او از اول تا بیستم بهمن ماه سال 1348 در مسجد شیخ انصاری نجف در دوران تبعیدش به عراق میباشد. به بیان دیگر به صورت مشخص «خمینی از نیمه دوم سال 1348 بود که با طرح نظریه ولایت فقیه توانست گفتمان فقهی خود را در چارچوب نظریه استبدادساز ولایت فقیه فرموله نماید؛ و تا قبل از آن حداکثر برخورد خمینی با رژیم، برخورد افشاگرایانهای بود.»
ادامه دارد