تزهائی برای آگاهییابی، گفتمانسازی، کسب هژمونی گفتمانی، سازمانیابی و گسترش سطح مطالبات کنشگران، جنبشهای اعتراضی اردوگاه جنبشهای مطالبهمحور صنفی و مدنی و سیاسی جامعه بزرگ ایران، در عرصه استراتژی جنبشی و آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران – قسمت سوم
بنابراین، در این رابطه است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که در رویکرد شریعتی در تقسیمبندی انواع استراتژی و راهبردها باید آنها را به چهار قسمت تقسیم نمائیم:
1 - استراتژی و راهبرد اصلاحطلبی یا رفرم (چه در شکل اصلاحطلبی حکومتی و چه در شکل اصلاحطلبی غیرحکومتی) که «حرکت در روبناها میباشد، بدون توجه به حرکت در زیربناها یا حرکت ساختاری.»
2 - استراتژی یا راهبرد تحولطلبی که «معتقد به مسیر حر کت تدریجی و چند مؤلفهای در جامعه از صندوق انتخابات حاکمیت گرفته تا حرکتهای اعتراضی اجتماعی» در نگاه شریعتی «حرکت تحولطلبی هم در تحلیل نهائی حرکتی تدریجی و تکوین یافته از بالا در جامعه میباشد و از جوهر دینامیک محروم میباشد، به بیان بهتر حرکت تحولطلبی همان حرکت اصلاحطلبی بزک کرده میباشد.»
3 - استراتژی یا راهبرد انقلابیگری به بیان شریعتی «همان فرو ریختن همه چیز میباشد.»
4 - بالاخره استراتژی و راهبرد اصلاح انقلابی است که در قیاس با استراتژی اصلاحطلبی و استراتژی تحولخواهی، «اصلاح انقلابی یا تحول انقلابی مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی توسط مردم و جامعه آن هم در شکل تکوین یافته از پائین به صورت سلبی و ایجابی میباشد، نه در شکل تدریجی و نه به صورت تکوین یافته از بالا و نه تغییر در روبناها». لذا در این رابطه است که او میگوید:
«من دموکراسی را با آنکه مترقیترین شکل حکومت میدانم و حتی اسلامیترین شکل حکومت میدانم، ولی در جامعه قبایلی بودن آن را غیر ممکن میدانم و معتقدم که طی یک دوره، باید جامعه متمدن دموکراتیک ساخته شود» (م. آ - ج 5 - ص 48 - سطر 19).
خامسا شریعتی در عبارات فوق در عرصه تبیین استراتژی و راهبرد اصلاح انقلابی خودش و اقبال بر این باور است که هرگز نباید در عرصه تکیه بر استراتژی اصلاح انقلابی «به صورت موازی بر استراتژیهای دیگر اصلاحطلبی یا رفرم و یا تحولخواهانه تدریجی و تکوین یافته از بالا تکیه کرد» چراکه این امر باعث میگردد تا «استراتژی اصلاح انقلابی در پای استراتژی اصلاحطلبی یا رفرم و استراتژی تحولخواهی تدریجی تکوین یافته از بالا ذبح بشود» بنابراین، در این رابطه است که «شریعتی کار اقبال و خودش را از جنس کار لوتر و گاندی و انقلابیون آفریقا میداند» و میگوید:
«آنچه را که امروز متفکران بزرگی چون اوزغان، کاتب یاسین، امه سزر، علیون دیپ، ژولیوس نیرره و سنگور بدان پی بردهاند و ترجمه افکارشان در میان روشنفکران دو سه سال اخیر ما شورانگیز بوده است، از زمان سید جمال تا کواکبی و اقبال در میان متفکران آگاه ما به عنوان اساس کار طرح بوده است» (م. آ - ج 5 - ص 85 - سطر 13 به بعد).
سادساً شریعتی در تبیین استراتژی و یا راهبرد اصلاح انقلابی خودش و اقبال بر این باور است که «تنها در بستر استراتژی و یا راهبرد اصلاح انقلابی است که جامعه میتواند به تحول انقلابی ساختاری در اقسام مختلف فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، آن هم در شکل دموکراتیک و تکوین یافته از پائین آن دست پیدا کند». لذا در این رابطه است که او میگوید:
«استضعاف که در قرآن به کار میرود به معنی به بیچارگی و ضعف گرفتن است و بسیار قابل تأمل است چون معنائی است اعم از استبداد و استثمار و استعباد و استعمار و استحمار و... اینها همه شکلهای مختلف استضعاف در زمانها و نظامهای گوناگون است که گاه با شکلی از آن مبارزه میشود و از میان برده میشود ولی شکل دیگری جانشین آن میشود. هر نظامی که انسان را به ضعف دچار کند، چه ضعف اقتصادی (استثمار) چه سیاسی (استبداد) چه ملی (استعمار) و چه فکری و روحی و اخلاقی (استحمار) و چه در آن واحد، همهاش با هم و چه اشکال دیگری که شاید بعدها اختراع کنند، استضعاف است و قربانیان آن طبقه مستضعفین را بوجود میآورند» (م. آ - ج 20 - ص 249 - سطر 4 به بعد).
سابعاً شریعتی در تبیین استراتژی یا راهبرد اصلاح انقلابی خودش و اقبال بر این باور است که «موتور این استراتژی مردم میباشند» و لذا در این رابطه است که «استراتژی دینامیک از نگاه او آن استراتژی است که از مردم و یا به عبارت بهتر از پائین تکوین پیدا کند، نه از بالا توسط احزاب و دستگاههای قدرت حاکم.»
باری، بدین ترتیب است که میتوان نتیجهگیری کرد که از نظر شریعتی «هر گونه استراتژی و راهبرد حرکت از بالا چه توسط حزب باشد و چه توسط دستگاه قدرت حاکم حتی در راستای اصلاحطلبی درون جامعه هم باشد، محکوم به شکست میباشد». لهذا، در این رابطه است که او میگوید:
«سید جمال نمیتواند به این دل خوش کند که در حوزه علم یا زاویه عبادت به کشف و کرامات عرفانی و مقامات زهد و ریاضت و تحقیقات عمیق و موشکافیهای دقیق در کلام و اصول و حکمت مشغول شود. اقبال، نمیتواند پس از اخذ دکترای فلسفه، در بازگشت از انگلستان در جامه یک فیلسوف عمیق جهانی باشد،...وی فیلسوف نابغه است و در جامعهای بیسواد و عقبمانده که درکش نمیتوانند کرد، اما نه منزوی میشود و نه متواری، زیرا در عین حال یک روشنفکر است. وی بر همین مردم مبعوث است. فلسفه خودی او یک تئوری فلسفی تخصصی نیست، یک روح انقلابی است که باید در کالبد جامعه بدمد. یک تحول روشنفکرانه هرگز نمیتواند در حصار محدود تحصیلکردهها محدود شود. روشنفکر باید از برج عاج خویش به میان مردم فرود آید زیرا به قول شاندل (خود شریعتی) در آنجا که مردم حضور ندارند از مردم سخن گفتن یا دروغ است یا عبث» (م. آ - ج 20 - ص 369 - سطر 3).
تز سوم - جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور و همچنین کنشگران جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای (مدنی و صنفی و سیاسی) جامعه ایران در مقطع کنونی «نباید با مطلق کردن هدف و آرمانهای خود موضوع تعیین استراتژی و یا تعیین مسیر حرکت به صورت مشخص و کنکرت، به حاشیه و امر فرعی بدل کنند». برای فهم جوهر و محتوای تز سوم لازم است که عنایت داشته باشیم که:
1 - تکوین و رشد و اعتلای جنبشها خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پائین در جامعه، «یک پدیده عینی و اجتماعی میباشند که به صورت دینامیک و خارج از اراده فردی و حزبی و قدرت حاکم شکل میگیرند و بدون تردید تمامی این جنبشهای دینامیک و حتی خیزشهای اتمیزه و بیسر هم در تحلیل نهائی از عمیقترین مسائل اجتماعی سر بلند میکنند» اما آنچه در این رابطه حائز اهمیت میباشد اینکه «هر کدام از این جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پائین در چارچوب نوع خاصی از استراتژی که برای خود تعریف میکنند، تلاش مینمایند تا توسط آن استراتژی، مسیر حرکت خود برای رسیدن به هدف و مطالبات کوتاهمدت و میانمدت و درازمدت خود تعریف نمایند». لذا در همین رابطه است که باید بگوئیم که «ضرورتاً استراتژی یا مسیر نیل به اهداف و مطالبات جنبشهای مختلف چه در عرصه اقتصادی و چه در عرصه اجتماعی و مدنی و چه در عرصه سیاسی مشترک و متشابه نیستند»؛ زیرا بعضی ممکن است از طریق استراتژی خیابانی، مسیر حرکت خود را به مطالبات از پیش مشخص شده دنبال نمایند و بعضی دیگر ممکن از طریق مشی و استراتژی و مسیر اعتصاب راه رسیدن به هدف و مطالبات خود را دنبال نمایند و بعضی ممکن است به صورت ترکیبی خیابان و کارخانه مسیر حرکت خود را دنبال نمایند و بعضی هم ممکن است تنها توسط نافرمانی مدنی این مسیر را برای حرکت جهت رسیدن به مطالبات خود دنبال کنند.
به عنوان مثال، در رویکرد اصلاحطلبانه بعضی ممکن است تنها بر پایه صندوقهای رأی حکومتی و انتخابات مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، استراتژی و مسیر نیل به مطالبات خود را دنبال نمایند و یا در جریانهای سرنگونطلبانه بعضی ممکن است از طریق کودتا یا تکیه بر قدرتهای خارجی و حمله نظامی امپریالیستی به کشور مسیر حرکت خود جهت نیل به اهداف و مطالبات خود را تعریف نمایند و بعضی ممکن است از طریق تجزیهطلبی و مطلق کردن ناسیونالیسم قومی مطالبات و اهداف خود را دنبال نمایند و آنچنانکه در جنبشهای چریکگرائی شاهد هستیم، بعضی ممکن است که از طریق اسلحه و ارتش خلقی و چریکگرائی و ترور و غیره مسیر نیل به اهداف خود را تعیین نمایند، بنابراین در یک جمعبندی کلی میتوانیم نتیجهگیری کنیم که «هر جریان و جنبشی که هدف و مطالباتی برای خود تعریف کرده است و در چارچوب آن هدف و مطالبات حرکت خود را تعریف و تبیین مینماید» پس از مشخص کردن هدف و مطالبات خود موظف است که استراتژی و مسیر خود را جهت رسیدن به آن هدف و مطالبات مشخص نمایند.
پر واضح است که در این رابطه باید عنایت داشته باشیم که «هرگز از خود هدف و مطالبات و آرمانها به صورت خود بخودی استراتژی و مسیر رسیدن به آن مطالبات حاصل نمیشود» بنابراین، از اینجا است که «باید به استراتژی و مسیر حرکت جهت نیل به آن اهداف و مطالبات به عنوان یک امر جدی توجه بشود» چرا که اگر همراه با «مشخص کردن مطالبات و اهداف، استراتژی و مسیر رسیدن به آن اهداف و مطالبات مشخص نشود، اهداف و مطالبات تعیین شده به صورت آرمانهائی باقی میمانند و هرگز نمیتوانند به واقعیت تبدیل بشوند». یکی از آسیبهای جدی که پیوسته جنبشهای مطالباتی جامعه ایران در سه عرصه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی تهدید کرده و میکند، «موضوع مطلق کردن آرمانها و اهداف و مطالبات و نادیده گرفتن جایگاه تعیین استراتژی و مسیر حرکت برای رسیدن به آن اهداف میباشد که البته این آفت باعث ناکامی و انحراف و شکست در حرکت این جنبشهای سه مؤلفهای میگردد». همچنین این آفت باعث میگردد، «تا شرایط برای نفوذ جریانهای بیرونی جهت راهبری و رهبری و هژمونی این جنبشها هم فراهم بشود.»
ادامه دارد