تزهائی برای آگاهییابی، گفتمانسازی، کسب هژمونی گفتمانی، سازمانیابی و گسترش سطح مطالبات کنشگران، جنبشهای اعتراضی اردوگاه جنبشهای مطالبهمحور صنفی و مدنی و سیاسی جامعه بزرگ ایران، در عرصه استراتژی جنبشی و آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران – قسمت هفده
تز هشتم – پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) برای گفتمانسازی بر پایه آگاهییابی باید عنایت داشته باشند که «بد آگاهی» بدتر از «عدم آگاهی» است. یادآوری میکنیم که «بد آگاهی در چارچوب آگاهیگری پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگان مستضعفین ایران) به معنای تکیه کردن پیشگامان بر آگاهیهای انتزاعی و مجرد و دگماتیستی، جهت آگاهسازی تودهها میباشد». در خصوص موضوع آگاهی مورد تکیه پیشگامان جهت گفتمانسازی و جهت آگاه ساختن تودههای اعماق جامعه ایران قبلاً در شمارههای مختلف نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی، سیاسی و جنبشی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) به کرات صحبت کردهایم و بر این موضوع پای فشردهایم که «آگاهی موضوع استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در سه فرآیند ترویجی و تبلیغی و تهییجی دارای اشکال سه گانهای میباشند»؛ چرا که «آگاهی در فرایند ترویجی، صورت آگاهی تئوریک دارد که در عرصههای مختلف ایدئولوژیک و استراتژی و برنامه پیشگامان برای تدوین حرکت خود موظفند پیوسته به صورت تئوریک و نظری بر این آگاهیهای سه گانه در صورت تطبیقی (نه انطباقی و دگماتیستی) تکیه بکنند» اما در خصوص دو نوع آگاهی دیگر یعنی آگاهی تبلیغی و آگاهی تهییجی، از آنجائیکه این دو نوع آگاهی مختص به جامعه و گروههای اجتماعی و کنشگران اردوگاه جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی میباشند (برعکس آگاهی ترویجی مختص پیشگامان است و صورت نظری و تئوریک ایدئولوژیک و استراتژی و برنامهای دارند) لذا همین امر باعث میگردد که «آگاهی موضوع حرکت تبلیغی و تهییجی باید صورت کنکرت و مشخص داشته باشد نه صورت تئوریک مجرد ذهنی». در همین رابطه است که معلم کبیرمان شریعتی میگوید:
«روشنفکران جامعه را رفتن میآموزند و هدف میبخشند و رسالت شدن و پاسخ به این چنین شدن میدهند و راه حرکت را روشن میکنند» (م. آ - ج 20 - ص 258 – سطر 3).
«هدف روشنفکران ایجاد آگاهی در مردم و بخشیدن ایمان جوشان و مشترکی به آنها و تعیین ایده آل در زندگی انسان عصر خودشان است» (همان جا - ص 259 - سطر 16).
«روشنفکر وجود ندارد، کسی نمیتواند بگوید من روشنفکرم، زیرا این جمله مبهم است و ممکن است غلط باشد، باید دید این آقا در کجا و در چه زمان و مکان و جایگاه اجتماعی و در چه مر حلهای از تاریخ روشنفکر است؟» (همان جا - ص 265 - سطر 22).
«وجود تضاد در جامعه وقتی میتواند موجب حرکت گردد و دیالکتیک در متن جامعه هنگامی تبدیل به تصادم و تضاد تز و آنتیتز خواهد شد که این تضاد از متن جامعه و داخل نظام اجتماعی بر داشته و در وجدان و خودآگاهی مردم جامعه گذارده شود» (همان جا - ص 279 - سطر 19).
«وجود فقر حرکت ایجاد نمیکند، بلکه احساس فقر است که حرکت را بوجود میآورد. حال که دانستیم تضاد بایستی از داخل جامعه به وجدان و خودآگاهی مردم جامعه منتقل شود تا حرکت ایجاد گردد، پس مسئولیت روشنفکر معلوم است که چیست. مسئولیت روشنفکر به طور خلاصه، انتقال ناهنجاریهای درون جامعه به احساس و خودآگاهی مردم آن جامعه است. دیگر جامعه خود حرکتش را انجام خواهد داد؛ بنابراین روشنفکر عبارتست از یک انسان آگاه نسبت به ناهنجاریها و تضاد اجتماعی، آگاه به عوامل درست این تضاد و ناهنجاری، آگاه نسبت به نیاز این قرن و این نسل و مسئول در ارائه راه نجات جامعه از این وضع ناهنجار محکوم و تعیین راه حل و ایدهآلهای مشترک برای جامعه و بخشیدن یک عشق و ایمان مشترک جوشان به مردم که در متن سرد و منجمد اجتماع منحط سنتیاش، حرکت ایجاد کند و آگاهی و خودآگاهی خویش را به مردماش منتقل نماید و در یک کلمه برای جامعهاش پیغمبری کند، ادامه دهنده راه پیامبران تاریخ که ایجاد عشق و ایمان و هدف و حرکت بود برای هدایت و عدالت. زبانش متناسب با این زمان و راه حلهایش متناسب با این ناهنجاریها و سرمایهاش متناسب با این فرهنگ» (همان جا - ص 280 - سطر 3).
«هر کس روشنفکر است باید مواد و مصالح کارش را از زندگی اجتماعی جامعه خودش کسب کند و اعتقاد به اینکه روشنفکر جهانی با دانستن ارزشها و ملاکهای مشترک وجود ندارد» (همان جا - ص 291 - سطر 5).
«روشنفکر باید تضادهای اجتماعی و طبقاتی را از بطن جامعه موجود، به قدرت هنری، نویسندگی، گویندگی و دیگر امکاناتی که در اختیار دارد، وارد وجدان و خودآگاهی جامعهاش نماید» (همان جا - ص 293 - سطر 16).
«روشنفکر غیر از فیلسوف و عالم و ادیب و هنرمند است. به قول شاندل (عنایت داشته باشیم که شاندل به معنی شمع در فرانسه، متخلص نام خود علی شریعتی مزینانی است، بنابراین هر جا که شریعتی در منظومه آثار خودش از شاندل نقل قول مینماید اشاره به خودش میباشد) روشنفکر یک نوع پیامبری است و پس از خاتمیت، روشنفکرانند که راه انبیا را در تاریخ ادامه میدهند، روشنفکر انسان آگاهی است که بر قوم خویش مبعوث است تا مردم را به سوی آگاهی و آزادی و کمال انسانی هدایت کند و در نجات از جهل و شرک و ظلم آنان را یاری دهد. این است که شاخصه ذاتی روشنفکر اجتماعی بودن، در کنار و در میان مردم بودن و در برابر سرنوشت یک ملت اسیر یا یک طبقه محکوم خود را متعهد احساس کردن است. روشنفکر به گفته شاندل (خود شریعتی) پیامبری است که تنها به او وحی نمیشود ولی رسالت وحی را بر دوش دارد...یک پیامبر تا مبعوث میشود بیدرنگ در قلب جامعه به سراغ مردم میآید، وحی نخستین بار به وی فرمان میدهد که: از گلیم انزوای فردی و جامعه شخصی و زندگی خصوصی و خانوادگی و گروهی خویش بدر آی و در میان مردم بر پا خیز و بیم ده و نوید ده و بر مظاهر دروغ و جهل و خرافه بتاز و معبودهای دروغینی را که خود تراشیدهاند بشکن و توده مردم، مستضعفان و بردگان و محرومان و بیچارگان نومید را بگو که چه بسا گروه اندکی که بر گروه بسیاری چیره شدهاند و محکومان ضعیف را نوید ده که: اراده خداوند پیشوائی جهان و وراثت زمین را برایشان تضمین کرده است» (همان جا - ص 367 - سطر 7).
«روشنفکر باید از برج عاج خویش به میان مردم فرود آید، زیرا به قول شاندل (خود شریعتی) در آنجا که مردم حضور ندارند از مردم سخن گفتن یا دروغ است یا عبث» (همان جا - ص 370 - سطر اول).
«کسی روشنفکر است که اولاً صفبندی جدیدی را که زمان اجتماعی ایجاب میکند درست تشخیص دهد، صف خویش را آگاهانه انتخاب نماید تمامی توش و توان فکری و عملی خویش را در راه تحقیق آنچه در این مرحله از تاریخ جامعهاش شعار و آرمان شده است ایثار کند و آن مبارزه با استثمار طبقاتی است برای استقرار نظامی که در آن انسانها برادروار زندگی میکنند و زندگی برادرانه در یک جامعه، جز بر اساس یک زندگی برابرانه محال است. چه نمیتوان، در درون اقتصادی که رنج اکثریت برای اقلیتی گنج میسازد و بنیاد آن بر رقابت و بهرهکشی و افزونطلبی جنون آمیز و حرص استوار است و انسانها را به دو قطب متخاصم گنجور و رنجور تقسیم میکند و طبقهای به وسیله طبقهای دیگر استثمار و استخدام میشود و زندگیایی را میسازد که در آن، بنی آدم همچون کرکسان حریص بر مرداری ریختهاند و این مر آن را همی کشد مخلب و آن، مر این را همی زند منقار، با پند اندرز آیه و روایه، اخلاق ساخت...توحید الهی، در جامعهای که بر شرک طبقاتی استوار است، لفظی است که تنها به کار نفاق میآید؛ بنابراین، روشنفکر در این مرحله، کسی است که تمامی فضای اندیشه و عاطفهاش از آرمان و عشق انقلابی سرشار است و سراسر قلمرو و مسئولیتش را جهاد برای توحید طبقاتی پر میکند» (همان جا - ص 481 - سطر 3).
«روشنفکری که نمیخواهد تنها روشنفکر روز باشد، دایره مسئولیتش در موضع اجتماعی خاصی از تاریخ محدود ماند و با پایان یافتن نقشی که در این مرحله از زمان مطرح است، پایان گیرد، باید در جستجوی ایدئولوژیایی باشد که وجود را در برگیرد و بتواند انسان را در تمامیت نوعیاش و در کلیت تاریخیاش تفسیر کند و حرکت تکاملی او را تا غایتش دنبال نماید و میدانیم که اساساً انسان در این کلیت است که میتواند معنی داشته باشد و تاریخ در این حرکت است که شناخته میشود و موضعی و موقتی اندیشیدن و عمل کردن، تیز اندیشترین روشنفکر و مخلصانهترین مسئولیت و هوشیارانهترین تحلیل علمی را از خطا مصون نمیدارد. ایدئولوژی وسیلهای برای عمل نیست، برعکس، عمل است که وسیلهای برای تحقق ایدئولوژی و مخلوق آن است. ایدئولوژی در نخستین مرحله، شناخت واقعیت است و در مرحله بعدی، خلق ارزش و کشف مسئولیت و واقعیت، تنها در کلیت و تمامیت و تدواماش قابل شناخت است. روشنفکر به معنی مطلق، خداگونهای است در جهان و پیامبر گونهای است در جامعه و امام گونهای است در تاریخ. روشنفکری نه فلسفه است، نه علم، نه فقه و نه ادب و هنر، بلکه در یک کلمه، علم هدایت است و نوعی نبوت که نه چون فلسفه، ذهنیتسازی است و نه چون علم، نقش صورت اشیاء و روابطشان است در ذهن آنچنان که هستند. بلکه علم شدن است و خبر دادن از راه که از خودآگاهی وجودی آدمی سرچشمه میگیرد و بنابراین، در ذات خود دعوت را به همراه دارد؛ و بنابراین، مسئولیت را. با چنین تلقی عمیق و چنان دامنه وسیع است که باید از ایدئولوژی سخن گفت، ایدئولوژیایی که انسان را در تمامی ابعاد وجودیاش مطرح میکند و تاریخ را در تمامی مراحل اجتماعیاش تعقیب میتواند کرد» (همان جا - ص 484 - سطر 2).
«روشنفکر کارش رهبری جامعه نیست. این یکی از غلطهای بزرگ روشنفکرهای دنیا است که خیال میکنند باید رهبری جامعه و مردم را به دست بگیرند. بیارزشترین جناح برای رهبری مردم روشنفکرها هستند. در تمام نهضتهای آفریقا و آسیا قیافه روشنفکرها را نمیبینید. روشنفکرها همیشه بزرگترین فاجعه برای انقلابیها بودهاند» (همان جا - ص 498 - سطر 18).
«بنابراین روشنفکر رسالتاش رهبری کردن سیاسی جامعه نیست، رسالت روشنفکر خودآگاهی دادن به متن جامعه است، فقط و فقط همین و دیگر هیچ اگر روشنفکر بتواند به متن جامعه خودآگاهی بدهد، از متن جامعه قهرمانانی برخواهند خاست که لیاقت رهبری کردن خود روشنفکر را هم دارند؛ و تا وقتی که از متن مردم قهرمان نمیزاید، روشنفکر رسالت دارد؛ یعنی که روشنفکر رسالتاش دادن خودآگاهی طبقاتی است در مقابل طبقه استثمارگر» (همان جا - ص 499 - سطر 12).
ادامه دارد