«استراتژی اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» (چه در فاز سازمانی و عمودی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) در بوته پراکسیس سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی کنشگران جنبش پیشگامان، چه دستاوردی به همراه داشته است؟ - قسمت دوازده
ب - در جایگاه پیشگامی (بر خلاف جایگاه پیشاهنگی) «پیشگامان تنها باید بر جنبش دینامیک و حرکت تکوین یافته از پائین تکیه بکنند» و لذا در همین رابطه است که «حتی در عرصه نظام سیاسی پیشگام بر دموکراسی مستقیم و دموکراسی مشارکتی تکوین یافته از پائین توسط شوراهای همگانی و سراسری دینامیک و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین اعتقاد دارند نه دموکراسی سیاسی نیابتی و نمایندگی صرف تکوین یافته از بالا.»
ج - در جایگاه پیشگامی (بر خلاف جایگاه پیشاهنگی) «پیشگامان هرگز و هرگز حق ندارند که به نیابت از طبقه و گروههای اجتماعی و جامعه نمایندگی نمایند و جانشین آنها بشوند.»
د - در جایگاه پیشگامی (بر خلاف جایگاه پیشاهنگی) «پیشگامان هرگز خودشان را به عنوان موتور کوچک جهت به حرکت در آوردن موتور بزرگ تعریف نمیکنند، بلکه پیوسته رسالت خودشان را در عرصه راهبری (نه رهبری) و آگاهییابی و گفتمانسازی و کمک در سازمانیابی تودهها تعریف مینمایند.»
ه - در جایگاه پیشگامی (بر خلاف جایگاه پیشاهنگی) «پیشگام باید پیشگام باشد، یعنی تنها گامی جلوتر از حرکت جنبشها و جامعه و مردم حرکت کند نه فرسنگها در جلو و یا در عقب مردم و جامعه و جنبشها حرکت نماید.»
و - در جایگاه پیشگامی (بر خلاف جایگاه پیشاهنگی) «پراکسیس سیاسی – اجتماعی پیشگامان در بستر پراکسیس صنفی – مدنی و سیاسی مردم و گروههای اجتماعی و جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین قابل تعریف میباشد نه در کادر پراکسیس چریکی یا ارتش خلقی و جنگ درازمدت تودهای و یا پراکسیس تحزبگرایانه طراز نوین تکوین یافته از بالا توسط نخبگان که همه آنها از بالای سر مردم و جامعه بزرگ ایران انجام میگیرد.»
ز- در جایگاه پیشگامی (بر خلاف جایگاه پیشاهنگی) «کنشگران جنبش پیشگامان نباید به دنبال تزریق حرکت عمودی خودشان به حرکت افقی تودهها و گروههای مختلف اجتماعی و یا جنبشهای دینامیک صنفی و مدنی و سیاسی باشند» بلکه برعکس باید به دنبال «کشف شکل حرکت برای خود از دل زندگی روزمره جامعه و مردم و گروههای اجتماعی باشند». همچنین «پیشگام مانند پیشاهنگ خروس بیمحل نیست تا با رویکرد ارادهگرایانه مانند چریک به دنبال شکستن دو مطلقه قدرت حاکمیت و بیقدرتی مردم باشد.»
ح - برای پیشگام (برعکس پیشاهنگ) «جایگاه اجتماعی و تاریخی و پتانسیل جنبشهای دینامیک صنفی و سیاسی و مدنی بر پایه سه عنصر آگاهییابی و سازمانیابی و جوهر مطالبات آنها قابل تعریف است، نه بر پایه قدسیت جبری از پیشمقدر شده آنها.»
ط - برای پیشگامان (برعکس پیشاهنگان) «آگاهی برای آگاهیگری و آگاهییابی کنشگران اردوگاه مستضعفین بالنده ایران چه در جبهه آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و چه در جبهه اردوگاه عظیم کار و زحمت اعماق جامعه بزرگ ایران، به صورت آگاهی تطبیقی از دل شرایط عینی زندگی آنها حاصل میشود، نه به صورت آگاهی انطباقی وارداتی و روشنفکرانه و یا آگاهی دگماتیستی انتزاعی و مجرد و ذهنی و کلی بافانهٔ.»
ی - برای پیشگامان (برعکس پیشاهنگان) «هم دموکراسی و هم سوسیالیسم اموری انتخابی و ارادی هستند که توسط جامعه و به صورت دموکراتیک و دینامیک حاصل میشود، نه به صورت امری جبری و تزریق شده از بالا.»
باری، از ضعفهای مهم دیگر مرکزیت سازمان به خصوص در فرایند برونی شدن حرکت عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین (در سالهای 58 تا خرداد 60) این بود که «به خاطر کم تجربگی و خلاء تئوری تشکیلات تطبیقی و ناتوانی از تئوریسازی بر پایه تجربیات خودی نمیتوانستند نقصها و بحرانهای درون تشکیلاتی را از پیش شناسائی بکنند و نمیتوانستند به صورت تطبیقی به مقابله با آن بحرانها و ضعفها بپردازند». در نتیجه این ضعف باعث میگردید «تا مرکزیت نتواند به صورت روشن برای آینده حرکت سازمان و تشکیلات و برای حل بحرانهای درونی تشکیلات برنامهریزی بکند». البته خود به خود این ناتوانی باعث میگردید که «در عرصه میدانی مرکزیت به صورت انطباقی به دنبال حرکتهای اجتماعی بیافتند و اگرچه مرکزیت مدعی رویکرد تطبیقی بودند اما نمیتوانستند در کادر استراتژی آگاهیبخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی و یا انقلاب اصلاحی بر حرکتهای اجتماعی تأثیرگذار باشند.»
پر واضح است که خود این «به دنبال عمل افتادن و با رویکرد انطباقی عمل کردن اما با رویکرد تطبیقی اندیشیدن و نظریهپردازی کردن باعث ایجاد پارادوکس نظری و عملی در حرکت سازمان از درون و بیرون میشود» که حاصلی جز همان بحران فراگیر تشکیلاتسوز سالهای 59 - 60 نخواهد داشت. نباید فراموش کنیم که «در بستر پارادوکس تطبیقی در نظر و انطباقی در عمل نه تنها امکان کادرسازی تطبیقی برای تشکیلات وجود ندارد، بلکه خود این پارادوکس باعث میگردد که ما نه تنها نتوانیم بر پایه تعلیمات تطبیقی خودمان به کادرسازی بپردازیم بلکه حتی نخواهیم توانست توسط برنامه عملی خودمان در عرصه میدانی به پرورش آنها بپردازیم». پارادایم کیس اینچنین اعضا و کادرهای پرورش یافتگان سازمان ما در زندان رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در فرایند پسا 30 خرداد 60 پس از دستگیری افرادی بودند که کلههای بزرگ داشتند ولی با دستهای کوچک که حاضر نبودند یک ذره کار ذهنی و نظری خودشان را با یک خروار کار عملی مبادله کنند؛ و یا افرادی بودند که پس از جذب به سازمان مجاهدین خلق در فرایند پسا 30 خرداد با انجام عملیات در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق در زمان مصاحبه تلویزیونی و یا در موقع اعدام میگفتند «ما در نظر آرمانی هستیم ولی در عمل مجاهد خلق میباشیم». عنایت داشته باشیم که در رابطه با مبارزه با این پارادوکس بود که در سازمان مجاهدین خلق، «رهبری سازمان مجاهدین خلق از سال 1363 در اردوگاههای خود در عراق دستور داد تا به تسویه نیروهای آرمانی و هوادار شریعتی و حذف مطالعه اندیشههای شریعتی و آرمان اقدام کنند»؛ زیرا بدون تردید «پارادوکس تطبیقی در نظر و انطباقی در عمل به خصوص برای تشکیلات چریکی و ارتش خلقی یک فاجعه میباشد». اضافه کنیم که «لازمه وحدت ایدئولوژی و استراتژی و تشکیلات در تشکیلات توسط همین پیوند تطبیقی در نظر و عمل (و یا پیوند انطباقی در نظر و عمل) حاصل میشود». همچنین «التقاط در نظر و عمل زمانی برای کنشگران تشکیلاتی حاصل میشود که مثلاً در نظر تطبیقی باشند و در عمل انطباقی و یا بالعکس و یا مثلاً در نظر دگماتیسم باشند ولی در عمل انطباقی». بیتردید، در این رابطه یکی دیگر از ضعفهای مرکزیت سازمان در فرایند برونی شدن حرکت (سالهای 58 تا 30 خرداد 60) در راستای جذب نیرو و یارگیری این بود که از آنجائیکه مرکزیت به درستی میدانست که «خاستگاه یارگیری برای تشکیلات عمودی آرمان مستضعفین ایران هواداران جنبش روشنگری ارشاد شریعتی (سالهای 47 تا 51) میباشند» با عنایت به اینکه مرکزیت سازمان در آن زمان و در آن شرایط به دنبال جذب نیرو و یارگیری به صورت مستقیم از بیرون بود، اما «نکته مهمی که در این رابطه مرکزیت سازمان نسبت به آن بیتوجه بود اینکه هرگز هواداران جنبش روشنگری ارشاد شریعتی صورت یک دست ندارند» و حداقل در آن شرایط هواداران شریعتی را به سه دسته قابل تقسیم بودند، نخست هواداران دگماتیسم اندیشههای شریعتی، دوم - هواداران انطباقی اندیشههای شریعتی، سوم - هواداران تطبیقی اندیشههای شریعتی.
در خصوص دسته اول هواداران اندیشه شریعتی یعنی هواداران دگماتیستی اندیشههای شریعتی، اشاره به آن دست از هواداران شریعتی است که حرکت شریعتی را یک پروژه تمام شده میدانند نه پروسهای در حال انجام، لذا همین تمام دانستن حرکت شریعتی به عنوان یک پروژه باعث میشود که آنها از شریعتی یک بت بسازند که البته اولین فونکسیون بتسازی از شریعتی باعث میگردد که آنها حتی در برخورد با اندیشههای شریعتی به پوزیتویسم و قشریگرائی و مطلق کردن ظواهر گرفتار بشوند و به جای اینکه جوهر حرکت و منظومه معرفتی شریعتی را معیار قرار بدهند، تنها به طرح شعارهای تاکتیکی و فردی شریعتی تکیه میکنند. لذا همین امر باعث شد تا «هواداران دگماتیست منظومه معرفتی شریعتی در فرایند پسا انقلاب 57 به دنبال حرکت ارتجاعی خمینی و حواریونش بیافتند». آنچنانکه طبق گفته میرحسین موسوی قائم مقام سید محمد بهشتی دبیر کل وقت حزب جمهوری اسلامی، «بیش از 80 درصد هواداران جوان جذب شده به حزب جمهوری اسلامی در سالهای 58 تا 60 طبق گفته خود افراد جذب شده از هواداران شریعتی بودهاند». البته برعکس آن «بیش از 80 درصد هواداران جذب شده به سازمان مجاهدین خلق هم در سالهای پسا انقلاب 57 از هواداران شریعتی بودهاند.»
دسته دوم هواداران اندیشههای شریعتی، هواداران انطباقی شریعتی بودند که «تنها انگیزه حرکت کردن و مبارزه کردن و سیاسی شدن را از اندیشههای شریعتی میگرفتند؛ و بعداً به صورت یک سرباز ساده در خدمت جریانهای دیگر انطباقی مثل مجاهدین خلق در میآمدند» که برای فهم این مهم لازم است که عنایت داشته باشیم که حتی بعضی از جریانهای مارکسیستی اعتراف میکردند که ما برای سیاسی شدن هوادارانمان به آنها توصیه میکردیم که کتابهای شریعتی را بخوانند. چراکه کاری که ما برای سیاسی کردن نیروها بخواهیم در عرض چند ماه انجام بدهیم هواداران با مطالعه چند کتاب شریعتی میتوانستند سیاسی بشوند. بر این مطلب بیافزائیم که حتی در اوج حرکت چریکگرائی و حرکت جنبش روشنگری ارشاد شریعتی یعنی سالهای 47 تا 51 یکی از کانونهای اصلی که جریانهای چریکی برای جذب نیرو در نظر میگرفتند، حسینیه ارشاد و به خصوص کلاسهای اسلامشناسی ارشاد شریعتی بود چرا که آنها خوب میدانستند که کلاسها و پراکسیس صرف آموزشی و نظری شریعتی در حسینیه ارشاد فقط توان آزاد کردن نیرو دارد و شریعتی و تشکیلات ارشاد او نمیتوانند نیروهای آزاد شده را جذب کنند و در بستر پراکسیس سیاسی – اجتماعی – تشکیلاتی، سازمانیابی کنند.
ادامه دارد