«استراتژی اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» (چه در فاز سازمانی و عمودی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) در بوته پراکسیس سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی کنشگران جنبش پیشگامان، چه دستاوردی به همراه داشته است؟ - قسمت سیزده
همچنین آنها خوب میدانستند که کلاسهای شریعتی و پراکسیس صرف تعلیمی و نظری شریعتی در حسینیه ارشاد توان کادرسازی ندارد و در خلاء کادرهای همه جانبه (به قول شریعتی در خلاء نیروهائی که توان تولید فکر و اندیشه داشته باشند) شریعتی امکان هیچگونه حرکت سازمان یافته اجتماعی سیاسی نمیتواند داشته باشد؛ بنابراین، در این رابطه است که باید داوری کنیم که «هواداران انطباقی شریعتی، اشاره به آن دسته از هواداران شریعتی میباشد که تنها با کسب انگیزه حرکتی و سیاسی شدن (فارغ از چارچوب کلی ایدئولوژی و استراتژی و راه و روش و برنامه شریعتی) به حرکت شریعتی نگاه میکردند و لذا بعد از سیاسی شدن به صورت انطباقی توسط اندیشههای شریعتی آنها فقط به دنبال حرکت و مبارزه کردن در هر شکل و صورت آن میافتادند»؛ و البته آنچه در این رابطه مسیر ورود رویکردهای مختلف (و من جمله هواداران انطباقی) به منظومه اندیشههای شریعتی باز میکرد، وجود پارادوکس در استراتژی خود شریعتی بود یعنی خود شریعتی گاها به صورت انطباقی از رویکرد مسلحانه و چریکی در لباس عاشورا آن هم در شکل تبلیغی و تهییجی (نه ترویجی و نه تعلیمی) حمایت میکند و بعضاً در جای دیگر همین شریعتی به صورت ترویجی و تعلیمی (نه تبلیغی و نه تهییجی) با رد هر گونه حرکت قهرآمیز تاکتیکی و استراتژی تنها بر استراتژی آگاهیبخش و جنبشی تکیه میکند. در این رابطه است که در مقایسه میان هواداران دگماتیستی شریعتی و هواداران انطباقی شریعتی باید داوری کنیم که «ضربهای که هواداران دگماتیستی شریعتی در طول بیش از نیم قرن پسا بسته شدن حسینیه ارشاد و به خصوص در طول 43 سال پسا انقلاب 57 به حرکت شریعتی وارد کردهاند بیشتر از ضربهای میباشد که هواداران انطباقی شریعتی به این حرکت وارد کردهاند»؛ زیرا هواداران دگماتیستی شریعتی با دنبالهروی از جریانهای ارتجاعی مذهبی و به خصوص دنبالهروی از خمینی و حواریونش و پیوند با رژیم مطلقه فقاهتی (به خصوص در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) هرگز نتوانستهاند، حتی با اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و ولایتی حوزههای فقهی و یا با گفتمان ارتجاعی و دگماتیستی ولایت فقیه خمینی هم مرزبندی کنند. لذا همان ماهیت ارتجاعی و دگماتیستی آنها خود مبلغ و گویای حد و اندازه فهم آنها از منظومه اندیشههای شریعتی بوده است و از اینجا است که حتی در حد حسن حبیبی هم کسی دیگر برای هواداران دگماتیستی شریعتی تره خورد نمیکرد؛ و حداقل آنها را افرادی فرصتطلب و قدرتگرا و مرتجع میدانستند؛ که آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم برای فهم حد و اندازه هواداران دگماتیستی اندیشههای شریعتی تنها کافی است که عنایت داشته باشیم که بیش از 80 درصد نیروهای جذب شده به سپاه و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی از بالا تا پائین از هواداران دگماتیستی شریعتی بودند؛ و اما در خصوص هواداران انطباقی شریعتی به علت اینکه آنها به هر حال پاسدار حرکت سیاسی (البته خارج از استراتژی آگاهیبخش و جنبشی) شریعتی بودند و در عرصههای مختلف حرکت خود روحیه ضد استبدادی و ضد استثماری داشتهاند، هر چند خارج از جهانبینی و ایدئولوژی و استراتژی روشنگری و آگاهیبخش و رهائیبخش شریعتی بودهاند، به هر حال همین حرکت ضد ارتجاعی و ضد استبدادی و ضد استثماری آنها به صورت غیر مستقیم حتی با حضور در دیگر تشکیلات ضد شریعتی توانسته است به عنوان یک تابلو تبلیغاتی برای حرکت ضد ارتجاعی شریعتی باشند.
یادمان باشد که رژیم مطلقه فقاهتی پیوسته در طول 43 گذشته تلاش کرده است تا با تحریف اندیشههای شریعتی و مطلق کردن بعضی از سخنهای تاکتیکی او، شریعتی را مانند جلال آل احمد به اردوگاه ارتجاعی خود بکشانند که البته شکست خوردند؛ و البته از بعد از این شکست بود که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تلاش کرد تا با تحریف اسناد ساواک هویت سیاسی گذشته شریعتی را به چالش بکشند که البته در این عرصه هم شکست خوردند و از بعد از این دو شکست بود که رژیم مطلقه فقاهتی در ادامه کودتای فرهنگی اردیبهشت 59 خمینی و حواریونش تلاش کردند با حمایت از حسین حاجی فرج (معروف به عبدالکریم سروش) به شریعتیزدائی کردن جوانان و دانشجویان بپردازند که البته پس از تلاش همه جانبه حسین حاجی فرج در چهار دهه گذشته، این پروژه ارتجاعی رژیم مطلقه فقاهتی هم مرده به دنیا آمد.
دسته سوم هواداران تطبیقی شریعتی میباشند که اشاره به آن دسته از هواداران شریعتی است که «نه تنها حرکت شریعتی را پروژه تمام شده نمیدانند و نه تنها معتقد به حیات سیاسی – اجتماعی منظومه اندیشههای شریعتی در فرایند پسا انقلاب شکست خورده 57 هستند و نه تنها معتقد هستند که منظومه اندیشه شریعتی در کنار منظومه اندیشههای حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری میتواند به عنوان یک مانیفست راهبر برای حرکت جامعهسازانه، کنشگران جنبش پیشگامان باشد و نه تنها اندیشههای شریعتی دارای جوهر ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری و رهائیبخش برای جامعه امروز ایران دارد و نه تنها اندیشههای شریعتی در این شرایط از پتانسیل لازم نظری جهت بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی و اسلام دگماتیستی فقاهتی و روایتی و زیارتی و اسلام دگماتیستی اشعریگری کلامی و اسلام دگماتیستی صوفیانه دنیاگریز و جامعهستیز و فردگرا و اراده و اختیارستیز و اسلام دگماتیستی فلسفی یونانیزده ارسطوئی و افلاطونی برخوردار میباشد، از همه مهمتر اینکه هواداران تطبیقی شریعتی از فردای بسته شدن ارشاد (در آبانماه 51 توسط دستگاه ساواک رژیم کودتائی و مستبد پهلوی) الی الان، بر این باور بودهاند (و همچنین بر این باور هستند) که اندیشههای شریعتی و اقبال در کنار هم و در پیوند با هم میتوانند به عنوان بن مایه نظری اسلام تطبیقی و پراکسیس سیاسی، اجتماعی و حتی تشکیلاتی با تئوری تطبیقی تشکیلاتی در کادر استراتژی آگاهیبخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی و یا انقلاب اصلاحی در راستای برنامه حداکثری دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (توزیع دموکراتیک و عادلانه و اجتماعی قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلا عات) باشد». بر این مطلب بیافزائیم که از سال 56 به موازات اعتلای جنبش ضد استبدادی مردم ایران جریانهای فرصتطلب ارتجاعی و لیبرالیستی (تحت هژمونی شیخ مرتضی مطهری و مهندس مهدی بازرگان و حسین حاجی فرج و داریوش شایگان و سید حسین نصر) در داخل و خارج از کشور در راستای مغزشوئی کنشگران اصلی جنبش ضد استبدادی سالهای 56 - 57 (که اکثریت آنها از هواداران شریعتی بودند) و برای به انحراف کشاندن حرکت ضد استبدادی و ضد استحماری و ضد استثماری مردم ایران از همان آغاز تلاش کردند که هم دست و هم داستان به شریعتیزدائی جنبش ضد استبدادی مردم ایران بپردازند و با مغزشوئی سیل عظیم هواداران شریعتی به عنوان کنشگران اصلی جنبش ضد استبداد سالهای 56 - 57 انقلاب 57 مردم نگونبخت ایران را مانند یک راحت حلقوم در دستان خمینی و حواریون او قرار بدهند و گفتمان ارتجاعی ولایت فقیه خمینی را جایگزین دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای شریعتی بکنند و با آن عکس خمینی را به سطح کره ماه ببرند و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را در کشور ایران نهادینه بکنند و در ادامه آن در فرایند پسا انقلاب 57 با کودتای فرهنگی اردیبهشت 59 خمینی و حواریونش پروژه شریعتیزدائی کردن به عرصه دانشگاههای کشور بکشانند و آنچنانکه حسین حاجی فرج به عنوان نظریهپرداز کودتای فرهنگی خمینی و حواریونش در آن آن زمان رسماً اعلام کرد با کودتای فرهنگی اردیبهشت 59 عطر و ریحانه اسلام خمینی را در دانشگاههای کشور نهادینه بکنند (یادآوری میکنیم که پروژه شریعتیزدائی کردن اذهان جوانان و دانشجویان و روشنفکران در طول 42 سال پس از کودتای فرهنگی خمینی و حواریونش همچنان توسط حسین حاجی فرج (عبدالکریم سروش) در راستای جایگزین کردن اسلام دگماتیست صوفیانه فردگرا و دنیاگریز و جامعهستیز و اختیارستیز اشعریگری در داخل و خارج از کشور ادامه دارد).
باری، در این رابطه است که باید بگوئیم که یکی از ضعفهای دیگر مرکزیت سازمان در فرایند برونی و فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین این بود که «مرکزیت سازمان برای جذب نیروهای هوادار شریعتی به دستهبندی سه گانه هواداران شریعتی نپرداختند و با همه هواداران شریعتی در سالهای 58 و 59 به صورت یک دست برخورد میکردند». لذا همین امر باعث گردید که «در سالهای 58 - 59 فیلترینگ برای جداسازی هواداران شریعتی (در سه دسته هواداران دگماتیستی شریعتی و هواداران انطباقی شریعتی و هواداران تطبیقی شریعتی) جهت جذب به سازمان وجود نداشته باشد». بیشک «ورود همزمان سه دسته هواداران شریعتی (هواداران دگماتیستی و هواداران انطباقی و هواداران تطبیقی اندیشههای شریعتی) به سازمان باعث گردید که از همان زمان سازمان آبستن طوفانهای بحران تشکیلاتسوز و سازمانسوز بشود». البته دلیل این امر هم آن بود که هر کدام از این سه دسته هواداران دگماتیستی و انطباقی و تطبیقی اندیشههای شریعتی، پس از ورود به سازمان، اندیشههای سازمان را در چارچوب همان رویکرد دگماتیستی و انطباقی و تطبیقی گذشته خودشان فهم و استحاله میکردند و این موضوع خطرناکی بود که مرکزیت سازمان در آن شرایط نمیتوانست فهم نماید و برای جلوگیری از آن برنامهریزی کند.
همین استحاله اندیشههای ما در چارچوب سه رویکرد متضاد هواداران جذب شده اندیشههای شریعتی باعث گردید تا در بستر بحران سالهای 59 - 60 سه جریان کاملاً متضاد در سازمان (از رأس تا بدنه و قاعده هرم سازمان) ایجاد بشود؛ زیرا دستهای با رویکرد دگماتیستی به راست غلطیدن و حتی پس از جدائی از سازمان پاسیف شدند و دنبال زندگی فردی خود رفتند و در زندان و پس از مهاجرت از کشور این رویکرد پاسیفیستی و فردگرایانه خود را دنبال کردند. همچنین دسته دیگر با رویکرد انطباقی به چپگرائی و آنتاگونیست غلطیدن و پس از جدائی از سازمان (در فرایند پسا 30 خرداد 60) اکثر آنها به سازمان مجاهدین خلق پیوستند و حتی در هستههای عملیاتی آن سازمان هم شرکت کردند و تا آخر آن مسیر را ادامه دادند؛ و دسته سوم با رویکرد تطبیقی بر همان استراتژی آگاهیبخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی و یا انقلاب اصلاحی باقی ماندند.
باری، در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که در تحلیل نهائی حاصل جنگ درون تشکیلاتی سه دسته هواداران دگماتیستی و انطباقی و تطبیقی اندیشههای شریعتی، باعث گردید تا سازمان را در سال 60 به فروپاشی تشکیلاتی از درون بکشاند، بنابراین، در فرایند افقی یا جنبشی نشر مستضعفین لازم است که «در عرصه جذب کنشگران جنبش پیشگامان بر فیلترینک دستهبندی هواداران شریعتی تکیه بشود و در این رابطه سه دسته هواداران دگماتیستی و انطباقی و تطبیقی اندیشههای شریعتی را از هم جدا بکنیم و بر این باور باشیم که اصلاً و ابداً هواداران اندیشههای شریعتی یک دست نیستند و تنها با آن دسته از هواداران تطبیقی شریعتی است که میتوان جنبش پیشگامان را بر ریل استراتژی آگاهیبخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی و یا انقلاب اصلاحی در راستای برنامه حداکثری دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (توزیع دموکراتیک و عادلانه و اجتماعی قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعات) به حرکت درآورد»؛ و هرگز و هرگز با هواداران دگماتیستی و انطباقی شریعتی اندیشههای شریعتی نمیتوان جنبش پیشگامان را بر ریل استراتژی آگاهیبخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی و یا انقلاب اصلاحی به حرکت درآورد.
ادامه دارد