«استراتژی اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» (چه در فاز سازمانی و عمودی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) در بوته پراکسیس سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی کنشگران جنبش پیشگامان، چه دستاوردی به همراه داشته است؟ - قسمت هیجده
8 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از آغاز تا کنون (از خرداد 1355 الی الان) پیوسته و علی الدوام بر این باور بوده و هست که «در طول 150 سال گذشته عمر حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران عواملی که باعث گردیده تا دموکراسی و آزادی نتواند در جامعه ایران نهادینه و پایدار بشوند، مهمتر از همه جایگاه روحانیت و اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی مبتنی بر تقلید و تکلیف و تعبد است که فونکسیون آن در جامعه بزرگ ایران مانع از تکوین وجدان جمعی در مردم ایران بوده است». اضافه نمائیم که «بدون تکوین وجدان جمعی در جامعه، امکان دستیابی به دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن هم در شکل تکوین یافته از پائین وجود ندارد». به بیان دیگر تا «جامعهای نتواند به وجدان جمعی آن هم به صورت اختیاری و ارادی و آگاهانه دست پیدا کند، هرگز نخواهد توانست به دموکراسی و سوسیالیسم و یا دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا توزیع دموکراتیک و عادلانه و اجتماعی قدرت و ثروت و اطلاعات دست پیدا کنند». لذا، در رابطه با پروسه تکوین وجدان جمعی به صورت ارادی و اختیاری و آگاهانه است که باید توجه داشته باشیم که (آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم) «در دیسکورس اندیشههای معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی و همچنین جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، هم دموکراسی و هم سوسیالیسم و بالطبع دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا توزیع دموکراتیک و عادلانه و اجتماعی قدرت و ثروت و اطلاعات امری است که باید در طول یک پروسه توسط جامعه از پائین ساخته شود»؛ به عبارت بهتر، در رویکرد ما هرگز «دموکراسی و سوسیالیست مائده جبری از پیشمقدر شده که جبر تاریخ برای جامعه به ارمغان میآورد، نیست» بلکه برعکس «هم دموکراسی و هم سوسیالیسم باید توسط جامعه (نه طبقه خاصی آنچنانکه کارل مارکس میگوید و نه حزب خاصی آنچنانکه لنین مطرح میکند و نه توسط نخبگان و نه چریک و نه ارتش خلقی) از پائین ساخته بشود.»
در همین رابطه است که «تکوین وجدان جمعی در اجتماع به عنوان یکی از محورهای کلیدی تکوین و ساختن دموکراسی و سوسیالیسم از پائین میباشد» یعنی و قطعاً «بدون تحقق و تکوین وجدان جمعی در جامعه نمیتوان به معماری دموکراسی و سوسیالیسم در جامعه دست پیدا کرد». البته دلیل اصلی این امر هم آن است که «در دموکراسی و سوسیالیسم تکوین یافته از پائین، آن هم در شکل ارادی و آگاهانه، جامعه باید معمار دموکراسی و سوسیالیسم باشد» (نه طبقه مشخصی آنچنانکه کارل مارکس میگوید و نه حزب مشخصی آنچنانکه لنین میگوید و نه ارتش خلقی آنچنانکه مائو میگوید و نه چریک آنچنانکه رژی دبره و ماریگلا میگوید و غیره) قطعاً در این رابطه است که برای اینکه «جامعه بتواند به عنوان موتور تکوین دموکراسی و سوسیالیسم وارد صحنه بشود ضرورت دارد که وجدان جمعی در جامعه تکوین پیدا کند». بدون تردید «تکوین وجدان جمعی در یک جامعه فقط و فقط توسط آگاهییابی جامعه امکانپذیر میباشد نه توسط ایلیائیگری و یا کاریزماتیک و قهرمانگرائی و نه توسط اسلام دگماتیست زیارتی و مداحیگرائی و ولایتی.»
نباید فراموش کنیم که در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم این رژیم پیوسته تلاش کرده است تا توسط تکیه کاریزماتیک بر خمینی یا شخصیتهای دستسازی شدهای مثل قاسم سلیمانی و تکیه بر اسلام دگماتیست زیارتی و صرف و هزینه هزار و هزاران میلیارد تومان از سرمایه مردم نگونبخت ایران در راستای تبلیغ اسلام زیارتی و همچنین تکیه بر اسلام دگماتیست مداحیگری آن هم در شکل زشت حکومتی و پادگانی آن که در این شرایط شاهد آن هستیم به صورت کاذب به وجدان جمعی ساختن در جامعه ایران بپردازند؛ بنابراین، در این رابطه است که باید بگوئیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، در فرایند اول برونی خود (از اردیبهشت سال 58 الی الان) در راستای تکوین وجدان جمعی در جامعه ایران، برای ساختن و معماری دموکراسی و سوسیالیسم در جامعه ایران توسط خود جامعه بزرگ ایران، پیوسته بر این باور بوده است که این مهم تنها و تنها توسط آگاهییابی و گفتمانسازی و کسب هژمونی گفتمانی و سازمانیابی گروههای مختلف جامعه ایران از پائین امکان پذیر میباشد.
باری، از اینجاست که باید بگوئیم که در تبیین و تدوین استراتژی آگاهیبخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، از آغاز تا کنون (از خرداد 1355 الی الان) پیوسته و علی الدوام «بر تقدم انقلاب اصلاحی جامعه ایران نسبت به انقلاب اصلاحی دولت و حکومت و حتی انقلاب اصلاحی مناسبات سرمایهداری رانتی و نفتی و وابسته تکیه و تاکید داشتهایم» و اصلاً «انقلاب اصلاحی یا اصلاح انقلابی فرهنگی و اجتماعی لازمه و شرط و ابزار دستیابی به انقلاب اصلاحی یا اصلاح انقلابی قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی در جامعه بزرگ ایران میدانیم». مضافاً اینکه «لازمه و بستر تحقق انقلاب اصلاحی و یا اصلاح انقلابی اجتماعی را پیوسته در انقلاب اصلاحی یا اصلاح انقلابی فرهنگی در جامعه ایران تعریف کردهایم» و برای «انجام اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی فرهنگی در جامعه ایران، پیوسته و علی الدوام بر این باور بودهایم که قبل از همه باید بر بازسازی تطبیقی اسلام دگماتیست فقاهتی، اسلام دگماتیست روایتی، اسلام دگماتیست زیارتی، اسلام دگماتیست ولایتی، اسلام دگماتیست مداحیگری، اسلام دگماتیست صوفیانه دنیاگریز و جامعهستیز و فردگرا و اختیارستیز اشعریگری، اسلام دگماتیست فلسفی یونانیزده ارسطوئی و افلاطونی و اسلام دگماتیست کلامی جبرگرای اشعریگری آن هم توسط سلاح اجتهاد در اصول و فروع معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی تکیه بکنیم.»
بیشک تنها در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که «جایگاه روحانیت حوزههای دگماتیست فقاهتی و روحانیت متحجر حوزههای فقهی در عرصه حرکت تحول جامعه بزرگ ایران به عنوان سد و مانع نهادینه شدن دموکراسی و آزادی و برابری در جامعه ایران بوده است» به عبارت دیگر «تا زمانی که بر پایه استراتژی آگاهیبخش و جنبشی با رویکرد اصلاح انقلابی و انقلاب اصلاحی نتوانیم جایگاه تاریخی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی اسلام فقاهتی و روحانیت حوزههای فقهی در عرصه حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران به صورت ساختاری به چالش بکشیم، هرگز نخواهیم توانست به صورت زیرساختی مانع و سد نهادینه شدن آزادی و دموکراسی و سوسیالیسم در جامعه ایران از بین ببریم»؛ بنابراین از اینجا است که میتوانیم به جایگاه استراتژیک شعار معلم کبیرمان شریعتی که میگفت: «آنچنانکه مصدق شعار اقتصاد بدون نفت مطرح کرد، من شعار اسلام منهای روحانیت مطرح مینمایم»، پی ببریم. بر این مطلب بیافزائیم که شریعتی در طول 15 سال جنبش آگاهیبخش خود (از سال 42 تا سال 56) پیوسته در راستای تحقق اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای فقه و فقاهت و اسلام خارج از حوزههای دگماتیست فقاهتی گام برداشت، چراکه او پیوسته بر این باور بود که «تا زمانی که اسلام منهای فقه و فقاهت تحقق پیدا نکند و اسلام قرآن و نهجالبلاغه جایگزین اسلام روایتی نشود، امکان دستیابی به اسلام منهای روحانیت وجود ندارد». لذا، در همین رابطه بوده است که او در رابطه با تحقق اسلام منهای روحانیت معتقد بود که: «اینها را از مردم نگیرید، بلکه برعکس مردم را از اینها بگیرید». پر پیداست که در رابطه با تحقق شعار: «مردم را از اینها بگیرید، نه اینها از مردم» شریعتی لازم است تا توسط انقلاب اصلاحی یا اصلاح انقلابی فرهنگی به بازسازی فرهنگ و ذهنیت و باورهای مردم ایران بپردازیم. لذا در همین رابطه بوده است که «شریعتی همیشه با رویکرد ترور یا حذف فیزیکی روحانیت مخالف بود، چراکه در نگاه او، فونکسیون آن باعث بتسازی و شهیدسازی و قهرمانسازی و دیگر ترفندها توسط روحانیت میگردد»؛ که برای فهم این مهم تنها کافی است که «فونکسیون اجتماعی ترور قاسم سلیمانی، توسط ترامپ فاشیست و نژادپرست و دموکراسیستیز مورد بازشناسی قرار بدهیم». داوری ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که ترور قاسم سلیمانی توسط دولت ترامپ بیش از آنکه برای قدرت امپریالیسم آمریکا در منطقه تأثیرگذار باشد، برای بازتولید مشروعیت و موجودیت به چالش کشیده شده رژیم مطلقه فقاهتی تأثرگذار بوده است.
ادامه دارد