تزهائی برای آگاهی‌یابی، گفتمان‌سازی، کسب هژمونی گفتمانی، سازمان‌یابی و گسترش سطح مطالبات کنش‌گران، جنبش‌های اعتراضی اردوگاه جنبش‌های مطالبه‌محور صنفی و مدنی و سیاسی جامعه بزرگ ایران، در عرصه استراتژی جنبشی و آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران – قسمت شش

 

3 - در تحلیل نهائی رویکرد همه آنها نسبت به استراتژی انقلابی‌گری خود یک رویکرد سلبی و سرنگون‌طلبانه از بالا می‌باشد. چرا که باور نظری آنها هم «بر چه نمی‌خواهند» استوار می‌باشد، بدون آنکه بدانند «چه می‌خواهند»، بنابراین «همین رویکرد سلبی آنها به انقلاب، آن هم در شکل تکوین یافته از بالا، باعث گردیده که آنها اصلاً انقلاب را به صورت یک پدیده عینی و اجتماعی و تکوین یافته از پائین که خارج از تصمیم اراده انسانی و جریانی گروه‌ها در بالا می‌باشد، نمی‌بینند» و برای اینکه بتوانند رهبری جریان خاص خودشان از قبل (مانند خمینی در سال 57) بر انقلاب آینده تزریق نمایند، بر این باور هستند که «انقلاب می‌کنند، نه اینکه انقلاب می‌شود» بنابراین، در تحلیل نهائی در رویکرد آنها «انقلاب کردن و انقلاب، یک پدیده پیشاهنگی از قبل تعریف شده می‌باشد، نه یک پدیده عینی اجتماعی، همچنین انقلاب و انقلاب کردن برای آنها یک امر انتخابی می‌باشد که آنها می‌توانند از قبل برای آن برنامه‌ریزی کنند» فارغ از اینکه حداقل در جامعه ایران که در طول بیش از یک قرن گذشته سه انقلاب بزرگ صورت گرفته (انقلاب مشروطیت، جنبش ملی کردن صنعت نفت تحت هژمونی دکتر محمد مصدق و انقلاب ضد استبدادی سال 57) است، این واقعیت به عنوان یک اصل درآمده است که «انقلاب در جامعه ایران در زمانی و وقتی انجام می‌گیرد که حداقل پیش‌بینی از طرف نظریه‌پردازان برای انجام آن می‌شده است» و شاید بهتر باشد که بگوئیم که «انقلاب در طول بیش از یک قرن گذشته در جامعه ایران در زمانی انجام گرفته است که قبل از آن نظریه‌پردازان حداقل پیش‌بینی در باب تحقق آن می‌کردند.»

4 - این جریان‌ها بر این باورند که «انقلاب‌ها یک گروه یا یک طبقه خاص و یا یک حزب و شخصیت کاریزمای خاص انجام می‌دهند». فارغ از اینکه باید عنایت داشته باشیم که «انقلاب‌ها جامعه یا همه گروه‌های اجتماعی می‌کنند، نه یک طبقه و یک حزب و یک فرد کاریزما» بنابراین، باید توجه داشته باشیم که «هرگز هیچ جریانی نمی‌تواند فراخوانی برای انقلاب بدهد». شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که «برای اصلاح‌طلبی و برای سرنگونی رژیم می‌توان فراخوانی داد، اما هرگز و هرگز برای انقلاب نمی‌توان فراخوانی داد

5 - این جریان‌ها باید توجه کنند که «انقلاب‌ها بالضروه باید از پائین تکوین پیدا کنند نه از بالا». البته در خصوص انقلاب‌های رنگی (که در فرایند پسافروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق در کشورهای اقماری بلوک شرق صورت گرفتند) باید عنایت داشته باشیم که «آن انقلاب‌ها بدون استثناء مهندسی شده از طرف سرمایه‌داری جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا صورت گرفته است که با انقلاب‌ها به عنوان یک ضرورت عینی و نیاز اجتماعی از فرش تا عرش متفاوت می‌باشند.»

6 - یادمان باشد که اگر چه «در انقلاب‌ها به عنوان یک پدیده عینی و اجتماعی و تکوین یافته از پائین به صورت خودجوش شرایط برای ظهور آنتاگونیسم و خشونت وجود دارد، ولی انجام خشونت و آنتاگونیسم در این انقلاب‌ها از پائین تکوین پیدا نمی‌کند، بلکه از بالا به علت سرکوب و عدم عقب‌نشینی قدرت‌های حاکم در برابر مطالبات مردم، این خشونت‌ها و آنتاگونیسم به صورت عکس‌العملی در آنها ایجاد می‌شود». آنچنانکه در دو خیزش ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 ما شاهد این نوع خشونت و آنتاگونیسم عکس‌العملی در کنش‌گران این خیزش‌ها به علت سرکوب هولناک و قهرآمیز رژیم مطلقه فقاهتی و عدم عقب‌نشینی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در برابر مطالبات آنها و تحریک کنش‌گران این خیزش‌ها از بیرون توسط دستگاه‌های امنیتی و سرکوبگر چند لایه‌ای رژیم مطلقه فقاهتی بودیم، بنابراین، امکان این هم وجود دارد که «انقلاب‌های تکوین یافته از پائین صورت غیر خشونت‌آمیز هم داشته باشند» که انقلاب تونس در بهار عربی نمونه‌ای از این گونه انقلاب‌ها بود. نباید فراموش کنیم که در انقلاب‌ها، «رویکرد مطالبه‌محوری فراگیر و مشترک کنش‌گران بسترساز تغییر حاکمیت و سرنگونی حاکمیت و پیروزی انقلاب‌ها می‌شود.»

7 - توجه داشته باشیم که «در انقلاب‌ها بیش از آنکه شرایط ذهنی آماده باعث تکوین آنها بشود، این شرایط عینی هستند که باعث ظهور و تکوین انقلاب‌ها می‌شوند». البته در این رابطه، «خیزش‌ها هم با انقلاب‌ها وجه مشترک دارند». چراکه «در خیزش‌ها هم عامل اولیه و اصلی ظهور خیزش‌ها باز شرایط عینی هستند، نه شرایط ذهنی». بدین ترتیب همین وجود «شرایط عینی (در غیبت شرایط ذهنی) آماده باعث می‌گردد که انقلاب‌ها به عنوان یک پدیده عینی و اجتماعی وقتی که شکل می‌گیرند، دیگر جریان‌ها و یا حاکمیت و یا اراده‌ها نمی‌توانند جلو اعتلای آن را بگیرند». البته می‌توانند «آن را منحرف کنند»؛ و همچنین می‌توانند «در خلاء رهبری خودجوش و دینامیک، آن انقلاب را (مانند انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم نگون‌بخت ایران) تصاحب کنند» و می‌توانند «با تحمیل و تزریق رهبری خود از بالا آن را در راستای اهداف ضد انقلابی یا انقلابی هدایت نمایند»؛ اما هرگز و هرگز «نمی‌توانند اعتلای انقلاب‌ها را متوقف نمایند». اضافه کنیم که «تا قبل از شعله‌ور شدن انقلاب از پائین، از طریق بالا می‌توان توسط مقابله کردن با شرایط عینی از ظهور آن جلوگیری کرد، اما با شروع انقلاب دیگر امکان خاموش کردن انقلاب وجود ندارد.»

برای فهم این مهم تنها کافی است که در این رابطه به کالبد شکافی انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران بپردازیم که چگونه رژیم کودتائی و مستبد پهلوی پس از اعتلای انقلاب ضد استبدادی مردم ایران، تلاش می‌کرد که با شعار: «صدای انقلابتان را شنیدم» این انقلاب را خاموش کند ولی برعکس انتظار دربار، تمام تلاش آنها در این رابطه، نفت و بنزینی بود که بر آتش انقلاب مردم ایران اضافه می‌شد.

8 - «اننقلاب‌ها همیشه زائیده فقر نیستند». البته «خود فقر در شرایطی هم می‌تواند یک نیروی بازدارنده برای انقلاب‌ها بشود» که برای فهم این مهم می‌توانیم به تأثیر منفی تحریم‌های اقتصادی جهان سرمایه‌داری به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در کشور عراق در زمان صدام حسین و در کشور ایران در دوران رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توجه بکنیم که چگونه این تحریم‌های اقتصادی امپریالیستی در تحلیل نهائی تأثیر همه جانبه منفی خود را بر مردم نگون‌بخت ایران و عراق گذاشته است. بدون تردید نخستین «تأثیر منفی این تحریم‌های اقتصادی امپریالیستی بر جامعه ایران و عراق همین گستردگی و افزایش مستمر و استخوان‌سوز فقر اقتصادی در جامعه ایران و عراق بوده است که برای فهم آن کافی است که بدانیم که در جامعه امروز ایران طبق گفته نهادهای آمارساز رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بیش از 23 درصد مردم ایران در خط مطلق به سر می‌برند» که معنای دیگر 23 درصد خط مطلق مردم نگون‌بخت ایران این است که نزدیک به یک چهارم جمعیت ایران حتی توان تهیه نان خالی برای سیر کردن خانواده خود هم ندارند؛ و البته این در شرایطی است که طبق گفته شیخ حسن روحانی رئیس جمهور یازدهم و دوازدهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «بیش از 60 میلیون نفر از جمعیت ایران جهت تأمین حداقل معیشت زندگی روزانه خود نیازمند به کمک معیشتی (صدقه حکومتی) می‌باشند و بدون کمک معیشتی حکومتی آنها توان تأمین حداقل تأمین معیشتی زندگی خود را هم ندارند» و در خصوص تأثیر منفی فقر و تحریم‌های اقتصادی امپریالیستی جهان سرمایه‌داری بر جامعه عراق تنها کافی است که بدانیم «طبق آمارهای اعلام شده توسط نهادهای بین‌المللی وابسته به سازمان ملل متحد بیش از 500 هزار کودک عراقی به خاطر تحریم‌های اقتصادی جهان سرمایه‌داری به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در زمان صدام حسین مرده‌اند.»

پر واضح است که با همین اندک آمارها می‌توانیم «به فونکسیون منفی فقر در تکوین و مقابله با تکوین انقلاب و اعتلای جنبش‌ها و خیزش‌ها به خصوص در جوامع پیرامونی آگاهی پیدا کنیم» بنابراین، در خصوص جامعه ایران باید توجه داشته باشیم که «اولین فونکسیون منفی فقر گسترده و استخوان‌سوز و خانمانسوز (حداقل در طول ده سال گذشته) این بوده است که طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی، بیش از چهار میلیون نفر از جمعیت اقشار میانی یا طبقه متوسط شهری به سطح حاشیه‌نشینان شهری سقوط کرده‌اند» و همین امر باعث گردیده است که «جمعیت حاشیه‌نشینان شهری در طول ده سال گذشته به بیش از 22 میلیون نفر افزایش پیدا کند» که معنای دیگر این حرف آن است که در شرایط فعلی «بیش از یک چهارم جمعیت کشور ایران حاشیه‌نشینان شهری تشکیل می‌دهند» که البته «همگی آنها جهت تأمین حداقل معیشت زندگی روزمره خود نیازمند به صدقه‌های حکومتی می‌باشند». لازم به ذکر است که «خود همین صدقه‌های حکومتی، منهای اینکه عامل بی‌تفاوتی بخش بزرگی از جامعه ایران در کنش‌گری سیاسی بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی می‌گردد (مهم‌تر از آن اینکه) بسترساز ظهور هیولای پوپولیسم از درون همین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نیز می‌گردد» که «پوپولیسم درون حاکمیت با حمایت همین حاشیه‌نشینان شهری در طول 43 گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، توانسته است باعث سوپاپ اطمینان سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جهت بازتولید موجودیت و مشروعیت به چالش کشیده خود بشود.»

البته همین امر یکی از پاسخ‌ها به این سؤال است که چرا در طول 43 سال گذشته (با اینکه جنبش‌ها و خیزش در اشکال مختلف آن در جامعه بزرگ ایران روندی رو به فزونی داشته است) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توانسته در عرصه دریای ابربحران‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، زیست محیطی، موجودیتی و مشروعیتی خود، حاکمیت مطلقه خود را بر مردم نگون‌بخت ایران ادامه بدهد؟ یا به عبارت دیگر «سرّ ماندگاری رژیم مطلقه فقاهتی در طول 43 سال گذاشته کدام است؟»

باری، از اینجا است که می‌توانیم فونکسیون منفی فقر در جامعه ایران در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به این صورت فرموله نمائیم:

اولاً فقر باعث گردیده است که «جمعیت حاشیه‌نشینان شهری ایران در طول 43 سال گذشته از 5 میلیون نفر دوران حکومت کودتائی و مستبد پهلوی به 22 میلیون نفر در مقطع کنونی برسد» که حداقل فونکسیون «افزایش جمعیت حاشیه‌نشینان شهری، ظهور هیولای پوپولیسم غارت‌گر حکومتی است (که نمونه عینی آن در دوران دولت نهم و دهم محمود احمدی‌نژاد دیدیم) و تکوین خیزش‌های بی‌سر و اتمیزه و بدون برنامه و بدون استراتژی و تاکتیک می‌باشد» که اوج اینگونه خیزش‌ها در دو خیزش ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 شاهد بوده‌ایم که «نه تنها این دو خیزش ملی نتوانست به انقلاب در جامعه ایران بیانجامد حتی همین خودویژگی اتمیزه و بی‌شکل و بی‌سر و بی‌برنامه بودن آنها باعث گردید تا در شرایطی که در عرصه میدانی توازن قوا به سود رژیم تا بن دندان مسلح مطلقه فقاهتی بود»، این رژیم بتواند به صورت هولناکی این خیزش‌های اتمیزه و بی‌سر و بی‌برنامه حاشیه‌نشینان شهری را سرکوب نماید، آنچنانکه طبق آمارهای بین‌المللی تنها در خیزش آبان‌ماه 98 نهادهای چند لایه سرکوب‌گر و امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توانستند بیش از 1500 نفر از کنش‌گران خیزش آبان‌ماه 98 را با سلاح جنگی بکشند و البته این منهای هزاران نفر مجروح و اسیر کنش‌گران این خیزش می‌باشد.

ادامه دارد