تزهائی برای آگاهی‌یابی، گفتمان‌سازی، کسب هژمونی گفتمانی، سازمان‌یابی و گسترش سطح مطالبات کنش‌گران، جنبش‌های اعتراضی اردوگاه جنبش‌های مطالبه‌محور صنفی و مدنی و سیاسی جامعه بزرگ ایران، در عرصه استراتژی جنبشی و آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران – قسمت پانزده

 

در این رابطه داوری نهائی ما بر این امر قرار دارد که «تا زمانی که هواداران شریعتی نتوانند در این شرایط تندپیچ جامعه ایران به کسب هژمونی گفتمانی در جامعه ایران دست پیدا کنند، هرگز و هرگز نخواهند توانست مانند شریعتی استراتژی جنبشی و آگاهی‌بخش خود را در جامعه ایران و در عرصه جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ ایران را نهادینه بکنند». نباید فراموش کنیم که «محورهای اصلی گفتمان شریعتی در فرایند جنبش روشنگری ارشاد او (سال‌های 47 تا 51) طرح اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای فقه و فقاهت و اسلام منهای حکومت بود» بنابراین، «شریعتی بر پایه این سه ستون گفتمانی خود بود که توانست به هژمونی گفتمانی در سال‌های 47 تا 51 در بستر استراتژی روشنگری ارشاد دست پیدا کند» پر پیداست که «در این شرایط اگر هواداران شریعتی به دنبال کسب هژمونی گفتمانی در نبرد با دیگر گفتمان‌های جامعه سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور هستند، بدون تردید باید بر همین سه ستون اصلی گفتمان‌سازی شریعتی تکیه محوری بکنند.»

توجه داشته باشیم که تجربه رژیم مطلقه فقاهتی در طول 43 گذشته، با همه هزینه‌های استخوان‌سوز و خانمان‌سوزی که برای جامعه بزرگ ایران داشته است، این درس و پیام و هدایت‌گری برای مردم ایران داشته است که هر گونه رویکرد جریان‌های حکومت‌گرا (چه در شکل نخبه‌محور و چه در شکل حزب‌محور و چه در شکل طبقه‌محور و چه در شکل چریک‌محور و چه در شکل ارتش خلقی‌محور آن) که به دنبال کسب قدرت سیاسی از بالای سر مردم ایران باشند، نمی‌توانند برای جامعه ایران کاری بکنند و نمی‌توانند زندگی مردم ایران را بهتر بکنند و تنها رویکردی که می‌تواند برای مردم ایران کاری بکنند و زندگی آنها را بهتر بکنند «رویکرد جامعه‌محور (نه حزب‌محور و نه طبقه‌محور و نه نخبه‌محور) معلم کبیرمان شریعتی می‌باشد که با عضله شوراهای همگانی و سراسری و فراگیر خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پائین خواهند توانست سرنوشت خودشان را بی‌واسطه توسط خودشان و برای خودشان به صورت دموکراتیک و تکوین یافته از پائین در دست بگیرند.»

باری، از اینجاست که «هواداران شریعتی، در آسیب‌شناسی حرکت خود در نیم قرن گذشته (و به خصوص در طول 43 سال پسا شکست انقلاب ضد استبدادی 57 مردم نگون‌بخت ایران) به جای اینکه به دنبال طرح مقصران برونی بگردند، باید بر عامل درونی تکیه بکنند. چراکه بی‌شک جریان‌های هوادار شریعتی (حداقل در طول 43 سال گذشته) گرفتارتناقض‌ها و بحران‌های بزرگ درونی اعم از بحران استراتژیک و تئوریک بوده‌اند». تا آنجا که می‌توانیم داوری کنیم که در طول 43 سال گذشته «خود جریان‌های هوادار شریعتی بخشی از بحران جامعه سیاسی ایران بوده‌اند» بنابراین، «تا زمانی که جریان‌های هوادار شریعتی اشتباه خود را قبول نکنند، نمی‌توانند موفقیت در عرصه آسیب‌شناسی خود به دست بیاورند»؛ و البته «در عرصه گفتمان‌سازی و کسب هژمونی گفتمانی، مشکل مهم هواداران شریعتی در این بوده است که آنها در گفتمان‌سازی‌های خود نتوانسته‌اند، به صورت هماهنگ در عرصه رادیکال فرهنگی توسط اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای حکومت و اسلام منهای فقه فقاهت به وحدت برسند» و «نتوانسته‌اند در عرصه رادیکال اقتصادی توسط برنامه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی به وحدت رویه دست پیدا کنند.»

همچنین اضافه کنیم که هواداران شریعتی در طول 43 گذشته «در عرصه طرح برنامه برای تغییر همه جانبه در جامعه ایران، بیش‌تر به سمت راست و سرمایه‌داری و لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی تکیه داشته‌اند تا دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای شریعتی یا اجتماعی کردن قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و قدرت معرفتی یا مبارزه سلبی و ایجابی با زر و زور و تزویر آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی مطرح می‌کرد.»

ثانیاً برای اینکه پیشگامان (در عرصه استراتژی جنبشی و آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) بتوانند به هژمونی گفتمانی در نبرد با گفتمان‌های موجود جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور دست پیدا کنند، لازم است که:

اول - با اعماق جامعه ایران و در رأس آنها کنش‌گران اردوگاه عظیم کار و زحمت ایران و همچنین با حاشیه‌نشینان و فرودستان و اردوگاه عظیم مستضعفین بالنده ایران چه در جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری و چه در جبهه عدالت‌طلبانه اردوگاه کار و زحمت مستضعفین بالنده ایران ارتباط برقرار کنند.

دوم - اینکه «بتوانند با زبان خودشان با آنها صحبت بکنند» به بیان دیگر، اگر «پیشگامان (در بستر استراتژی جنبشی و آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) بخواهند به هژمونی گفتمانی دست پیدا کنند و اگر پیشگامان می‌خواهند وضعیت زندگی اقشار فرودست به دست خودشان از نظر اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بهتر بکنند، باید نخست به زبان و فرهنگ آنها سخن بگویند و با آنها ارتباط برقرار کنند.»

سوم – اگر پیشگامان (در بستر استراتژی جنبشی و آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در شرایط تندپیچ امروز جامعه بزرگ ایران می‌خواهند به هژمونی گفتمانی دست پیدا کنند، باید عنایت داشته باشند که «گروه‌های اجتماعی اردوگاه بزرگ کار و زحمت امروز ایران (اعم از کارگران، معلمان، زنان، پرستاران، بازنشستگان و غیره) گروه‌های اجتماعی همگن نیستند» بنابراین، «برای ارتباط و فهم زبان و فرهنگ مختلف آنها باید به انواع جدید و پیچیده ارتباط و گفتگو دست پیدا کنند». به بیان دیگر برعکس گذشته «در این زمان پیشگامان نمی‌توانند با زبان واحد جهت ارتباط با گروه‌های مختلف اجتماعی سخن بگویند». چراکه، «هر کدام از آن گروه‌های اجتماعی از کارگران تا معلمان و تا بازنشستگان و تا پرستاران و غیره از لایه‌ای از لایه‌های مختلف هرم طبقاتی جامعه بزرگ ایران برخاسته‌اند که دارای خواسته‌ها و مطالبات متفاوتی می‌باشند که بی‌شک برای ارتباط و پیوند با آنها، پیشگامان باید به صورت کنکرت و مشخص با آنها سخن بگویند». شاید معنای دیگر این حرف آن باشد که «دیگر مانند سال 57 پیشگامان نمی‌توانند با طرح یک مطالبه و یک خواسته آن هم در صورت سلبی آن (مثل سرنگونی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی آنچنانکه خمینی می‌کرد) همه گروه‌های مختلف جامعه ایرانی را بسیج کنند». پر واضح است که «این داوری ما در اینجا به معنای آن نیست که در عرصه جنبش‌های مطالبه‌محور مدنی و صنفی و سیاسی امروز جامعه بزرگ ایران، همبستگی کم شده است، بلکه برعکس به معنای پیچیده شدن مبارزه گروه‌های مختلف جامعه ایران در بستر جنبش مطالبه‌محور می‌باشد». شاید به عبارتی بهتر بتوانیم بگوئیم که «پیشگامان (در بستر استراتژی جنبشی و آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در شرایط تندپیچ امروز جامعه ایران، جهت دستیابی به هژمونی گفتمانی و جهت بسیج اجتماعی گروه‌های اجتماعی مختلف ایران دیگر نمی‌توانند مانند سال 57 با طرح یک گفتمان کلی (مثل آنچه که خمینی با طرح گفتمان کلی و دگماتیستی و ارتجاعی ولایت فقیه کرد و توانست با طرح شعار «شاه باید برود» آن هم به صورت سلبی، این گفتمان کلی و دگماتیستی و ارتجاعی خودش را در جامعه آن روز ایران به عنوان گفتمان مسلط درآورد و توسط مسلط کردن این گفتمان ارتجاعی و دگماتیست ولایت فقیه خود بود که توانست تمامی قدرت سه مؤلفه‌ای اقتصادی و سیاسی و معرفتی که از حکومت کودتائی و مستبد پهلوی به ارث مانده بود برای خود و حواریونش نهادینه نماید) به کسب هژمونی گفتمانی دست پیدا کنند». بلکه برعکس برای دستیابی به این مهم پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش و جنبشی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) «باید بالضروره بر مطالبه و مشکلات تمام گروه‌های اجتماعی ایران به صورت کنکرت و مشخص تکیه بکنند تا بتوانند از دل آنها به مطالبات مشترک و گفتمان مربوط به آنها دست پیدا کنند». تنها از این طریق است که می‌توانیم مانند معلم کبیرمان شریعتی به «گفتمانی در راستای مبارزه با تبعیض‌های گوناگون امروز جامعه بر پایه عدالت اقتصادی و عدالت سیاسی و عدالت فرهنگی و غیره در عرصه جنبش ضد استبدادی، ضد استحماری و ضد استثماری دست پیدا کنیم.»

چهارم - اگر پیشگامان (در بستر استراتژی جنبشی و آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) می‌خواهند به کسب هژمونی گفتمانی در نبرد گفتمانی با دیگر گفتمان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور دست پیدا کنند، باید «موضوع توزیع منابع سه مؤلفه‌ای قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و قدرت معرفتی از کانال دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن قدرت اقتصاد و قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی دنبال بکنند» و در این رابطه باید عنایت داشته باشند که «برای استقرار دموکراسی سه مؤلفه‌ای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران، ما اول باید توسط آگاهی‌یابی و گفتمان‌سازی به سازمان‌یابی کنش‌گران اردوگاه بزرگ کار و زحمت دست پیدا کنیم و بعد بر پایه تغییر توازن قوا حاصل از آن، بتوانیم به دموکراسی سه مؤلفه‌ای و نهادینه کردن آن دست پیدا کنیم». به بیان دیگر از نظر ما، «وجود تشکل و سازمان‌یابی کنش‌گران اردوگاه جنبش‌های خودجوش مطالبه‌محور از لوازم دستیابی به دموکراسی سه مؤلفه‌ای یا توزیع منابع سه مؤلفه‌ای قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و قدرت معرفتی می‌باشد». در این رابطه مهمترین سوالی که برای پیشگامان (در بستر استراتژی جنبشی و آگاهی‌بخش و برنامه حداکثری دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای توزیع منابع قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) قابل طرح است، اینکه:

چگونه جامعه ایران یا مردم (نه حزب مشخص و نه طبقه مشخص و نه نخبگان و نه گروه مشخص اجتماعی) به صورت همگانی می‌توانند، در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای از کانال جنبش‌ها و شوراهای خودجوش و فراگیر و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی کشور را در دست بگیرند؟

سؤال دیگری که باز در این رابطه قابل طرح است اینکه، در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (به عنوان برنامه حداکثری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) چگونه اردوگاه کار و زحمت ایران (نه طبقه مشخص و نه حزب مشخص و یا جریان سیاسی مشخص و نه ارتش خلقی) یا اردوگاه بزرگ مستضعفین بالنده جامعه ایران، می‌توانند به عنوان تنها فاعل اجتماعی به صورت یک نیروی منسجم آگاه‌مند و دارای گفتمان و سازمان‌یافته اردوگاهی در صحنه اجتماعی باقی بمانند؟

ادامه دارد