تزهائی برای آگاهی‌یابی، گفتمان‌سازی، کسب هژمونی گفتمانی، سازمان‌یابی و گسترش سطح مطالبات کنش‌گران، جنبش‌های اعتراضی اردوگاه جنبش‌های مطالبه‌محور صنفی و مدنی و سیاسی جامعه بزرگ ایران، در عرصه استراتژی جنبشی و آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران - هفت

 

نباید فراموش کنیم که در تحلیل نهائی فونکسیون خیزش‌های ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 بر حاکمیت مطلقه فقاهتی، همین رویکرد یکدست کردن قدرت توسط حزب پادگانی خامنه‌ای با حذف جناح اصلاح‌طلبان حکومتی و اصول‌گرایان معتدل حکومتی جهت بالا بردن قدرت سرکوب رژیم در شرایط بازتولید اعتلای اینگونه خیزش‌های ملی معیشتی می‌باشد؛ که دولت پادگانی رئیسی سنتز نهائی این رویکرد پادگانی کردن تمامی نهادهای حکومتی در راستای یک دست کردن حاکمیت توسط حزب پادگانی خامنه‌ای می‌باشد.

ثانیاً دومین تأثیر منفی فقر در جامعه ایران (در طول 43 گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) بحران ساختار طبقاتی در جامعه ایران می‌باشد که این بحران ساختار طبقاتی، منهای اینکه باعث فروپاشی طبقه متوسط یا اقشار میانی جامعه ایران و بسترساز ریزش آنها به سمت حاشیه‌نشینان شهری ایران شده است، از همه مهمتر اینکه این بحران ساختار طبقاتی در جامعه ایران در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی، باعث گردیده است که به خصوص در مقطع کنونی بین بخش‌ها و لایه‌های مختلف طبقاتی جامعه ایران، ایجاد بحران هژمونیک در تکوین رهبری جنبش‌های مطالبه‌محور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حتی زیست محیطی جامعه ایران در شرایط اعتلای آنها بشود. به طوری که در این رابطه می‌توانیم داوری کنیم که در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی، «هیچکدام از لایه‌های هرم طبقاتی جامعه ایران توان کسب رهبری حرکت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در جامعه ایران ندارند»؛ یعنی دیگر «نه طبقه متوسط شهری می‌تواند مانند زمان شاه رهبری حرکت‌های اجتماعی – سیاسی و اقتصادی مردم ایران را در دست بگیرد و نه اردوگاه کار و زحمت و طبقه کارگر از آنچنان پتانسیلی برخوردار است که بتوانند رهبری و هژمونی مبارزه طبقاتی و سیاسی و اجتماعی مردم ایران در دست بگیرد و نه سونامی حاشیه‌نشینان شهری می‌تواند رهبری حرکت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی جامعه ایران را در دست بگیرند.»

بنابراین همین امر باعث گردیده است که «جنبش‌ها و خیزش‌های حتی در سطح ملی و کشوری (چه در جنبش سبز که آخرین حرکت فراگیر طبقه متوسط شهری بوده و چه در خیزش دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 که از خیزش‌های فراگیر حاشیه‌نشینان شهری ایران در طول حیات تاریخی خود بوده است و چه در جنبش‌های مطالبه‌محور معلمان ایران که در سال 1400 یازده بار به صورت فراگیر و در سطح کشور به صورت سازمان یافته مادیت پیدا کرد و چه در جنبش‌های کارگری که در تیرماه 1400 به صورت جنبش اعتصابی بیش از 30 هزار کارگر پروژه‌ای و پیمانی صنایع نفت و پتروشیمی و گاز در سطح کشور به صورت سازمان یافته برای مدت بیش از سه ماه به اجرا درآمد و بزرگترین جنبش اعتصابی کارگری ایران در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بوده است)، نتوانند به صورت دینامیک رهبری حرکت‌های خود را به صورت فراگیر در دست گیرند.»

به طوری که در تمامی این جنبش‌ها و خیزش‌های گروه‌های مختلف اجتماعی و لایه‌های مختلف هرم طبقاتی ساختار جامعه ایران، مهم‌ترین عاملی که باعث ناکامی همه این خیزش‌ها و جنبش‌های حتی در سطح ملی تا این زمان شده است، «موضوع خلاء و خندق بین گروهای مختلف در این جنبش‌ها و خیزش‌ها بوده است». به طوری که تاکنون شاهد بوده‌ایم که به عنوان مثال «در جنبش سبز سال 88 طبقه متوسط شهری به میدان آمد، اما اردوگاه کار و زحمت و حاشیه‌نشینان شهری غایب بودند»؛ و یا «در خیزش‌های ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 حاشیه‌نشینان شهری به میدان آمدند، اما اردوگاه کار و زحمت و طبقه متوسط شهری غایت بودند»؛ و «در جنبش فراگیر و گسترده معلمان در سال 1400 جنبش معلمان و جنبش بازنشستگان با پشتیبانی خانواده دانش‌آموزان به میدان آمدند، اما از حضور میدانی اردوگاه کار و زحمت و حاشیه‌نشینان و طبقه متوسط شهری خبری نیست»؛ و «در جنبش عظیم اعتصابی بیش از 30 هزار کارگران پروژه‌ای و پیمانی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی در تیرماه 1400 اردوگاه کار و زحمت به میدان آمدند، اما از حضور طبقه متوسط شهری و حاشیه‌نشینان شهری خبری نبود.»

 

پر واضح است که این آفت که در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی به صورت متغیر بر جامعه جنبشی و خیزشی کشور ایران حاکم بوده است، «همه و همه مولود و سنتز همین بحران هرم ساختار طبقاتی در جامعه ایران می‌باشد» که باعث گردیده است که هیچکدام از لایه‌های مختلف هرم ساختار طبقاتی جامعه ایران حاضر به پذیرش هژمونی لایه دیگر ساختاری نشوند و همچنین هیچکدام از این لایه‌های ساختار طبقاتی جامعه بزرگ ایران نتوانند به عنوان اکثریت عظیم در جامعه ظاهر بشوند تا شرایط برای تغییر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در راستای حاکمیت اکثریت عظیم بر اکثریت عظیم و در راستای منافع اکثریت عظیم و تغییر توازن قوا در جامعه ایران شکل بگیرد.

ثالثاً سومین تأثیر منفی فقر در جامعه ایران در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم این بوده است که «سطح مطالبات گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران، صورت حداقلی داشته است و باعث گردیده که در طول 43 گذشته مطالبات گروه‌های مختلف اجتماعی در محدوده صنفی و معیشتی و کارگاهی محصور بماند». به طوری که در این رابطه شاهد بوده‌ایم که «نه تنها سیر صعودی این مطالبات صورت فراگیر و گسترده‌ای نداشته است، بلکه حتی بعضاً اگر به صورت استثنائی این مطالبات به صورت کارگاهی در بستر جنبش‌های مطالباتی رشد کرده است، این رشد مطالباتی در نهایت نه تنها در محدود همان گروه محصور مانده و نه تنها در محدوده همان گروه هم این اعتلا مطالباتی به صورت شعار باقی مانده است و هرگز نتوانسته مادیت پیدا کند بلکه مهمتر از همه اینکه هرگز و هرگز این رشد مطالبات حتی به صورت یک گفتمان هم در عرصه جنبش‌ها و خیزش‌ها مردم ایران مطرح نشده است.»

باری، این همه باعث شده است که مطالبات گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران، در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «صورت حداقلی داشته باشد» که برای فهم این مهم کافی است که سطح مطالبات صنفی امروز کارگران ایران را با سطح مطالبات صنفی کارگران ایران در دهه 70 و 80 مقایسه نمائیم تا دریابیم که آنچنانکه در دهه 70 و 80 مطالبات کارگران ایران عبارت بودند از: «افزایش حقوق و پرداخت حقوق معوقه و دستیابی به تسهیلات حداقلی زندگی اعم از درمان و مسکن و معیشت و تأمین امنیت شغلی بوده است در این زمان هم پس از سه دهه باز اگر بخواهیم سطح مطالبات کنش‌گران اردوگاه بزرگ کار و زحمت ایران را فرموله نمائیم باز باید همین مطالبه افزایش حقوق و دستمزد و پرداخت حقوق معوقه و تأمین امنیت شغلی و تسهیلات معیشتی و درمانی و مسکن و غیره مطرح نمائیم»؛ که معنای دیگر این حرف آن است که همین «محدود ماندن سطح مطالبات باعث عدم اعتلای فرایندهای جنبشی و خیزشی کنش‌گران صنفی و مدنی و سیاسی جامعه ایران در طول 43 سال گذشته شده است.»

یادمان باشد که آنچنانکه قبلاً هم مطرح کرده‌ایم، چهار عامل اصلی اعتلای جنبشی و خیزشی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران چه در جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه طبقه متوسط و چه در جبهه برابری‌طلبانه اردوگاه کار و زحمت ایران عبارتند از:

الف – آگاهی‌یابی.

ب – کسب هژمونی گفتمانی.

ج - سازمان‌یابی.

د – گسترش سطح مطالبات کنش‌گران، می‌باشد؛ به عبارت دیگر، «در بستر چهار عامل آکاهی‌یابی، کسب هژمونی گفتمانی، سازمان‌یابی و گسترش سطح مطالبات گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران است که جنبش‌های مطالبه‌محور صنفی و مدنی و سیاسی می‌توانند هم به هم‌گرائی طولی و عمودی درونی و هم به هم‌گرائی افقی بین شاخه مختلف و هم به استحاله رو به جلو فرایندهای مختلف از صنفی – صنفی به صنفی – سیاسی و سیاسی – صنفی و سیاسی – سیاسی دست پیدا کنند». طبیعی است که وجود فقر روزافزون و گسترده در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث گردیده است که مطالبات گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران در محدوده صنفی و معیشتی و حداقلی باقی بماند و شرایط برای استحاله رو به جلو این مطالبات فراهم نشود. البته تأثیر منفی دیگری که این محدود ماندن مطالبات بوجود آورده است، با کارگاهی شدن حرکت کنش‌گران و پراکندگی و شکاف روزافزون بین حرکت کنش‌گران باعث عدم سازمان‌یابی و عدم دستیابی کنش‌گران گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران به تشکیلات مستقل، غیر حکومتی شده است. چراکه محدودیت مطالبات در حد و سطح معیشتی باعث گردیده است که شرایط برای نفوذ تشکل‌های زرد حکومتی با حمایت‌های صدقه‌ای و برنامه‌ریزی شده دستگاه‌های رژیم مطلقه فقاهتی فراهم بشود. آنچنانکه در این رابطه شاهد بودیم که در جریان جنبش اعتصابی تیرماه 140 بیش از 30 هزار کارگران پروژه‌ای و پیمانی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی، «مهم‌ترین عاملی که باعث ناکامی کنش‌گران این جنبش عظیم طبقه کارگر ایران شد، نفوذ مهندسی شده همین تشکل‌های زرد حکومتی بود که بسترساز ایجاد تشتت و تفرقه در میان کارگران رسمی و کارگران پیمانی و حتی ایجاد تشتت و تفرقه بین خود دسته‌های مختلف کارگران پیمانی و پروژه‌ای نیز شد.»

باری، در این رابطه است که می‌توانیم بر پایه یک جمعبندی کپسولی داوری کنیم که «فونکسیون فقر در جامعه ایران در طول 43 گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در رابطه با تکوین و اعتلای جنبش‌ها و خیزش‌ها، منفی بوده است» و بدون تردید در این رابطه می‌توان نتیجه‌گیری کرد که «فقر در جامعه ایران هر چند هم که گسترده باشد، باز نمی‌تواند عامل و زاینده انقلاب و حرکت‌های فراگیر و همه جانبه تغییرساز سیاسی بشود.»

ادامه دارد