سنگهائی از فلاخن - سلسله بحثهای تئوریک در باب آزادی و دموکراسی – قسمت هفتاد
«رابطهٔ دیالکتیکی میان دموکراسی و سوسیالیسم» با سه رویکرد مختلف «انطباقی، تطبیقی و دگماتیستی» در بستر سه مدل مختلف «سوسیالیسم مارکسی»، «سوسیال، دموکراسی برنشتاینی» و «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران»
د – منهای پایههای اصلی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای که شوراها و احزاب افقی (نه عمودی) و جامعه مدنی جنبشی سیاسی (نه جامعه مدنی جنبشی مطالباتی) میباشند، نهادهای دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای در فرایند حاکمیت عبارتند از:
1 - نهادهای سیاسی دولت.
2 - نهادهای اجتماعی حاکمیت دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای.
3 - نهادهای معرفتی و فرهنگی در راستای نهادینه کردن دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران.
در این رابطه است که هم شریعتی و هم اقبال در راستای دستیابی به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای معتقد «به تقدم گذار از دموکراسی سه مؤلفهای بر پایه تحول فرهنگی و تکوین نهادهای دموکراتیک در جامعه هستند». شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که از نظر محمد اقبال و شریعتی اصلاً «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای به عنوان یک سنتز جدید اجتماعی، رهآورد تحول فرهنگی میباشد، نه دستاورد نهادهای صرف دموکراسی در جامعه» و از اینجا است که هم اقبال و هم شریعتی بر این باور بودند که «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای در جامعه باید با فرهنگ دموکراتیک توسط بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی ساخت». از اینجا است که باید بگوئیم که «ساخت دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای در جامعه ایران در گرو تحول فرهنگی در اعماق جامعه بزرگ ایران میباشد، نه تکوین نهادهای دموکراتیک در جامعه ایران.»
پر واضح است که انجام آن در گرو اعتقاد به تقدم تحول فرهنگی بر تحول اجتماعی و تحول سیاسی میباشد، زیرا «شرایط ذهنی دموکراسی سه مؤلفهای تنها با تحول ذهنیت تودههای اعماق جامعه بزرگ ایران حاصل میشود». فراموش نکنیم که «دموکراسی محصول فرهنگ است و هیچ جامعهای بدون نهادینه شدن فرهنگ دموکراتیک در آن جامعه امکان دستیابی به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای پیدا نمیکند». خلاصه اینکه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای در جامعه بزرگ ایران ساخته نمیشود، مگر اینکه «اندیشه و فرهنگ آن در جامعه ایران نهادینه بشود»؛ و از اینجا است که باید بگوئیم دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای از نظر اقبال و شریعتی معلول و سنتز دموکراسیخواهی سه مؤلفهای یا فرهنگ دموکراسی میباشد نه نهادهای دموکراسی عمودی.
اضافه کنیم که «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای از نظر اقبال و شریعتی بیش از هر چیز به معنای برابریخواهی در عرصههای مختلف تبعیض جنسیتی، تبعیض طبقاتی، تبعیض آموزشی، تبعیضهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نژادی و غیره میباشد». پس اول «مردم ایران توسط تحول فرهنگی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای قبول و باور میکنند و بعد از آن است که دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای میتواند در جامعه ایران به عنوان یک جنبش مطرح بشود»؛ به عبارت دیگر «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای بیش از آنکه یک امر سیاسی باشد یک امر فرهنگی است» و دلیل این امر همان است که «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای بیش از آنکه یک امر سلبی باشد، یک امر ایجابی است» و از اینجا است که باید نتیجهگیری کنیم که «شکست ساخت دموکراسی در جامعه ایران (به خصوص در 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران) معلول فقدان فرهنگ دموکراتیک و معلول نهادینه نشدن فرهنگ دموکراتیک یا فرهنگ دموکراسیخواهانه در جامعه بزرگ ایران بوده است.»
قابل ذکر است که تضاد رویکردی بین محمد اقبال و مهاتما گاندی در پروسه تکوین انقلاب رهائیبخش مردم هندوستان در این بود که «گاندی دموکراسی سوسیالیستی را به عنوان یک امر سیاسی تلقی میکرد، در صورتی که محمد اقبال دموکراسی سوسیالیستی را به عنوان یک امر فرهنگی تعریف میکرد». نباید فراموش کنیم که حتی اگر «دموکراسی را به عنوان سنتز فرهنگ سیاسی تعریف بکنیم، آن فرهنگ سیاسی هم در یک جامعه دینی (مثل جامعه بزرگ ایران) نمیتواند بدون فرهنگ اسلامی تطبیقی دموکراتیک که قدرت تعامل با دموکراسی دارد، حاصل بشود». همچنین در این رابطه است که باید بگوئیم که «علت شکست مصدق در ساختن دموکراسی در جامعه ایران در این بود که او به جای دموکراسیسازی از مسیر فرهنگ دموکراتیک میخواست در جامعه ایران دموکراسیسازی را از طریق نهادهای دموکراتیک به انجام برساند». شاید ذکر این مساله در اینجا خالی از عریضه نباشد که حتی «علت شکست شعار قانونخواهی روشنفکران مشروطه اول در فرایند پسا مشروطه دوم در این بود که روشنفکران مشروطیت این رویکرد خودشان را تنها در شکل سیاسی در جامعه ایران مطرح میکردند و برای تحقق آن در جامعه ایران فرهنگسازی لازم نمیکردند». هر چند که از میرزا یوسف خان مستشارالدوله تا میرزا ملکم خان، آنها تلاش میکردند تا «در چارچوب اسلام فقاهتی برای شعار قانونخواهی خودشان در جامعه ایران فرهنگسازی کنند، اما همین تکیه آنها بر اسلام فقاهتی حوزههای فقهی جهت انجام این موضوع هم شیپور از دهان گشادش نواختن بود.»
لازم است که عنایت داشته باشیم که عصر روشنگری در اروپا که به قول هگل بسترساز ظهور انقلاب کبیر فرانسه و پروتستانتیسم و دموکراسی در اروپا گردید در راستای همین فرهنگسازی برای دموکراسی بوده است؛ و شاید در همین رابطه بود که شریعتی در مقایسه بین انقلاب مشروطیت با انقلاب کبیر فرانسه میگفت: «انقلاب کبیر فرانسه با یک قرن کار فرهنگی انجام گرفت، در صورتی که مشروطیت با چند تا فتوا»، بنابراین برای مادیت یافتن دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای در جامعه بزرگ ایران نه تنها (آنچنانکه کارل مارکس باور داشت) نباید به انتظار قطار تاریخ نشست، بلکه مهمتر از آن اینکه «نباید بر کنشگری صرف سیاسی تکیه بکنیم» یعنی باید بر فرهنگ دموکراسیخواهانه بر پایه اسلام تطبیقی بازسازی شده تکیه بکنیم.
یادمان باشد که در عصر مشروطیت جمعیت ایران 10 تا 11 میلیون نفر بود و از این 11 میلیون نفر تنها 12% شهرنشین بودند و 30% جمعیت ایران عشایر بودند و بقیه جمعیت ایران در روستاها بودن و تنها 5/1 میلیون نفر شهرنشین بودند و جمعیت شهر تهران مرکز انقلاب مشروطیت 150 هزار نفر بود که از آن 150 هزار نفر جمعیت شهر تهران تنها 80 هزار نفر مرد بالغ در تهران وجود داشت بقیه زنان و خردسالان بودند و از کل جمعیت ایران تنها 2% سواد خواندن داشتند و اصلاً دانشگاهی در ایران وجود نداشت و تنها دبیرستان کشور دارالفنون در تهران بود. البته از این 80 هزار نفر مرد بالغ تهران بیش از 10 هزار نفر از آنها در باغ سفارت انگلیس بست نشسته بودند که میتوانیم از آنها به عنوان کنشگران اصلی مشروطیت نام ببریم. فراموش نکنیم که انقلاب مشروطیت (برعکس انقلاب ضد استبدادی سال 57 که بیشتر زنانه بود) یک انقلاب مردانه بود.
ه - در شرایط امروز جامعه ایران با اینکه نزدیک به نیم قرن از بسته شدن حسینیه ارشاد توسط رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی میگذرد و با اینکه بیش از 42 سال از حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی و شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم نگونبخت ایران میگذرد، بر این باوریم که برای بازسازی جنبش روشنگری ارشاد معلم کبیرمان در این شرایط تندپیچ امروز جامعه بزرگ ایران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید با شعار «تجدید آرایش هواداران شریعتی و اقبال بر پایه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای اقبال و شریعتی به عنوان یک جنبش اقدام به بازتولید و بازسازی جنبش آگاهیبخش محمد اقبال و شریعتی در جامعه ایران بکنند». بدین خاطر میتوانیم این مطالب را اینچنین فرموله کنیم که:
اولاً - در این شرایط «قبل از ورود جامعه ایران به فرایند موقعیت انقلابی» جامعه امروز ایران از آنچنان یتانسیلی برای مادیت بخشیدن دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای به عنوان یک سنتز جدید توسط تحول فرهنگی دموکراتیک بر پایه اسلام تطبیقی بازسازی شده اقبال و شریعتی برخوردار میباشد.
ثانیاً - مشخصه اصلی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای برعکس لیبرال دموکراسی سرمایهداری و سوسیالیسم مارکسی، «تکوین آن از پائین میباشد نه از بالا» چراکه در رویکرد شریعتی و اقبال «هر گونه پروسه دموکراسیخواهانه و سوسیالیسمطلبانه به صورت غیر جنبشی و بر پایه رویکرد حزبی عمودی و حرکت از بالا در جامعه ایران محکوم به شکستخواهد شد.»
ثالثاً - در مبارزه برای دستیابی به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، «تنها جامعه ایران (از اردوگاه کار و زحمت تا طبقه میانی) است که میتواند نظام سرمایهداری حاکم بر کشور ایران را به چالش ساختاری آن هم به صورت ایجابی بکشاند نه طبقه صرف کارگر آنچنانکه کارل مارکس و سوسیالیسم مارکسی بر طبل آن میکوبیدند.»
رابعاً - معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی «دو دموکرات انقلابی بودند که بر تمامی امور دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای تکیه داشتند.»
خامسا– در عرصه گفتمان دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای «امر رهائی کنشگران اردوگاه بزرگ کار و زحمت در دست خودشان (توسط جنبشهای سیاسی و مطالبه محور افقی، خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین هم در جبهه بزرگ آزادیخواهانه و هم در جبهه بزرگ برابری طلبانه) میباشد.»
سادساً - در استراتژی آگاهی بخش اقبال و شریعتی حول محور دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای:
الف - رویکرد اقبال و شریعتی رویکرد جنبش افقی میباشد نه حزب عمودی.
ب - آگاهی موضوع این استراتژی آگاهیبخش در چارچوب ذهن در عین مادیت پیدا نمیکند بلکه برعکس توسط انعکاس عین بر ذهن است که این آگاهی موضوع استراتژی اقبال و شریعتی تعریف میشود. به بیان خود شریعتی این آگاهی باید توسط «کشف دیالکتیک از متن واقعیت زندگی مشخص گروههای اجتماعی توسط پیشگامان وارد احساس و آگاهی تودههای مردم ایران بشود.»
پایان