سنگ‌هائی از فلاخن: سلسله بحث‌های تئوریک در باب آزادی و دموکراسی – قسمت هشتاد و دو

بازتعریف «گفتمان دموکراسی» در بستر کدامین از دو قرائت متفاوت و متضاد دموکراسی؟

«قرائت لیبرالیستی از دموکراسی؟» یا «قرائت سوسیالیستی از دموکراسی؟»

 

ح – در عبارات فوق شریعتی با قرار دادن آزادی اگزیستانسی در کنار آزادی‌های فردی و اجتماعی به دنبال آن است که تبیین نماید که در دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای بر ظرفیت فرد برای رهائی از زندان چهارگانه حاکم بر خود تکیه می‌شود؛ که البته در این رویکرد «این ظرفیت فرد تنها در بستر پراکسیس جامعه‌سازانه مادیت پیدا می‌کند» برعکس رویکرد لیبرالیستی به دموکراسی که در چارچوب لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم سیاسی «برای نهادینه کردن سرمایه‌داری بر جوامع بشری تلاش می‌کنند که ظرفیت خودسازی فرد را در عرصه رقابت سرمایه‌داری آدام اسمیتی و ریکادوئی مادیت بخشند.»

ط – از نظر شریعتی «فاعل اجتماعی و تاریخی در راستای آزادی و برابری و همبستگی مستضعفین بالنده جامعه می‌باشند که پیکار آنها یک پیکار زمینی می‌باشد و باید در بستر جنبش‌ها و یا شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین به عنوان فاعل اجتماعی و تاریخی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای به صورت یک جنبش تکوین یافته از پائین شکل بگیرند تا توسط آن اردوگاه بزرگ مستضعفین بتوانند سنگین‌ترین زنجیرها را از دست و پای جامعه بزرگ ایران بردارند» بنابراین در این رابطه است که باید بگوئیم «کنش‌گران دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای از نظر شریعتی جنبش‌ها و یا شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین می‌باشند که در پیکار علیه بهره‌کشی و نابرابری و ستمگری و استبداد و استثمار و استحمار حاکم بر جامعه بزرگ ایران جز زنجیرهای زر و زور و تزویر چیزی ندارند که از دست بدهند» بنابراین، از اینجا است که باید بگوئیم که در رویکرد شریعتی «فاعل پیکار دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران یا اکثریت عظیم جامعه بزرگ ایران (هم در جبهه آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری و هم در جبهه برابری‌طلبانه کار و زحمت) می‌باشند که برای اکثریت عظیم جامعه بزرگ ایران مبارزه می‌کنند.»

ی - دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای شریعتی «جز در یک مورد کاملاً در موضع مخالف لیبرالیسم (قرائت لیبرالیستی از دموکراسی) قرار دارند و آن یک مورد حق برخورداری از آزادی است»، به این معنی که هم قرائت لیبرالیستی از دموکراسی و هم قرائت سوسیالیستی از دموکراسی بر این پایه قرار دارند که «هر کس تا حدی می‌تواند آزادی داشته باشد که آزادی دیگران را نقض نکند». لیبرالیسم در عرصه نظری و تئوری این موضوع را به صورت «دو اصل برابری در مقابل قانون و برابری در حقوق می‌پذیرد» لهذا در همین رابطه است که در عرصه نظری «دولت لیبرالی غالباً به صورت دولت قانون فهمیده می‌شود، یعنی دولتی که هدف نهایی آن تأمین امنیت است، البته از نظر لیبرالیسم امنیت یعنی تأمین آزادی قانونی است»؛ ولی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای شریعتی این موضوع را «بر پایه اصل برابری در آزادی برای همه شهروندان توسط دموکراسی مستقیم یا دموکراسی مشارکتی با حاکمیت شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین و اجتماعی کردن (نه دولتی کردن) سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی تأمین می‌نماید.»

ک - از نظر شریعتی «مشکل اصلی لیبرالیسم در حوزه حقوق فردی در جامعه سرمایه‌داری در این است که بیش از آنکه طرفدار دموکراسی سیاسی باشد، خواهان آزادی فردی است و در میان آزادی‌های فردی بیش از هر چیز به آزادی رقابت توجه دارد، اما آزادی رقابت در شرایطی که شهروندان جامعه از فرصت‌های برابر برخوردار نباشند، قبل از هر چیز خود نقض کننده همان آزادی‌های فردی می‌باشد که لیبرالیسم در عرصه نظری ادعای آن را دارد». پر پیداست که «لیبرالیسم برابری در حقوق را عملاً بی‌معنی می‌سازد». بیافزائیم که «شریعتی برابری در آزادی، در بستر برابری فرصت‌ها برای همه شهروندان جامعه بزرگ ایران دنبال می‌کند» بنابراین، در «جامعه سرمایه‌داری که برای لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم سیاسی جامعه آرمانی می‌باشد، فقط بر پایه فرصت‌های نابرابر استوار می‌باشد، زیرا آزادی رقابت در جامعه لیبرالیستی فقط در چارچوب تسلط سرمایه و اقتصاد بازار می‌تواند معنی پیدا کند». چراکه «تنها تسلط سرمایه می‌تواند بسترساز رقابت آزاد در جامعه بشود» بنابراین، باید بگوئیم که «آزادی فردی آنگونه که قرائت لیبرالیستی از دموکراسی می‌فهمد در تحلیل نهائی فقط می‌تواند بسترساز آزادی سرمایه در جامعه بشود».

طبیعی است که داوری کنیم که در تحلیل نهائی «تمام شاخه‌های لیبرالیسم در خدمت لیبرالیسم اقتصادی و سرمایه می‌باشند». شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین فرموله نمائیم که «در جامعه لیبرالیستی آزادی کسانی که قدرت اجتماعی سرمایه را در اختیار دارند، فقط از طریق نفی آزادی‌های عملی دیگران تأمین می‌شود و البته این دیگرانی که آزادی‌های آنها از طریق نفی آزادی‌ها توسط صاحبان قدرت اجتماعی سرمایه عملی می‌گردد از نظر شریعتی همان مستضعفین یا اکثریت افراد جامعه در دو جبهه بزرگ برابری‌طلبانه کار و زحمت و جبهه آزادی‌خواهانه می‌باشند.»

شریعتی در تعریف مستضعفین می‌گوید:

«استضعاف که در قرآن به کار می‌رود به معنی به بیچارگی و ضعف گرفتن است و بسیار قابل تأمل است چون معنائی است اعم از استبداد و استثمار و استعباد و استعمار و استحمار و... این‌ها همه شکل‌های مختلف استضعاف در زمان‌ها و نظام‌های گوناگون است که گاه با شکلی از آن مبارزه می‌شود و از میان برده می‌شود ولی شکل دیگری جانشین آن می‌شود. هر نظامی که انسان را به ضعف دچار کند، چه ضعف اقتصادی (استثمار) چه سیاسی (استبداد) چه ملی (استعمار) و چه فکری و روحی و اخلاقی (استحمار) و چه در آن واحد و نظام واحد، همه‌اش با هم (مثل رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که در طول بیش از چهار دهه گذشته عمر خود در راستای نهادینه کردن قدرت مطلقه فقاهتی خودش تمامی این مؤلفه‌ها را بکارگرفته است) و چه اشکال دیگری که شاید بعدها اختراع کنند (مثل شکل استخفاف که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته برای شکستن مقاومت کنش‌گران سیاسی در زندان‌های سیاسی با انجام آن توسط ترفندهای مختلف از تیغ و داغ و درفش و انواع شکنجه‌های قرون وسطی گرفته تا سلول‌های انفرادی و خود کشاندن و مصاحبه و اعتراف‌گیری به نفع حاکمیت و تا نسل‌کشی زندانیان سیاسی که در تابستان 67 با فتوای خمینی صورت گرفت، در تحلیل نهائی همه اینها در راستای استخفاف کنش‌گران سیاسی آزادی‌خواه و برابری‌طلب جامعه بزرگ ایران می‌باشد که شکلی بی‌سابقه از نوع استضعاف در تاریخ بشر می‌باشد. یادمان باشد که خمینی در سال 62 تمامی مخالفان سیاسی خودش را «سبع یا حیوان وحشی» تعریف کرد و هر گونه جنایتی علیه آنها توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مشروع اعلام کرد بنابراین استخفاف شکلی دیگر از) استضعاف است و قربانیان آن، طبقه مستضعفین را بوجود می‌آورند و قرآن از نجات این طبقه و نفی استضعاف در جهان سخن می‌گوید و این است که سخنش همیشه زنده است، چه اگر به جای آن یکی از انواع آن را مثلاً استعباد یا استثمار یا استبداد را می‌کوبید، پس از تحقق استقلال یا دموکراسی و لیبرالیسم و نفی نظام بردگی، سخنش مرده بود و رسالتش منتفی شده بود و تنها ارزش تاریخی داشت؛ و پس از استقلال و لیبرالیسم که باز توده در اشکال دیگر به ضعف گرفتار می‌شود از قبیل استثمار طبقاتی یا استحمار فکری (به وسیله مذهب، هنر، فلسفه، ادبیات، ایدئولوژی، تبلیغات، علوم، تحقیقات، آزادی جنسی، فلسفه پوچی، بکت بازی، نیهیلیسم، تصوف، زهدگرائی، فردگرائی، ریاضت، ذهنیت، ذهنیت‌گرائی، مادیت‌گرائی، رآلیسم، ایده‌آلیسم و مواد مخدر و هزاران هزار فوت و فن کهنه و نو و رنگ به رنگ که همه جادوهای سیاه اراده و آگاهی و بیداری و مسئولیت است تا قدرت‌های انسانی و استعدادهای خدائی در مردم فلج بشود و به ضعف دچار گردد)، رسالت قرآن که مبارزه با استعمار و استبداد و استعباد (بردگی) بود، در وضع جدید نمی‌توانست به کار آید و ناچار روشنفکران به یک ایدئولوژی تازه که بتواند نظام تازه و پدیده‌های ضد انسانی و فرم‌های ضد مردمی نو ساخته را تفسیر کند و با آن مبارزه کند، نیازمند بودند. دوستی می‌فرمود که برخی از مقدسین به من انتقاد کرده‌اند که اینکه خدا را، رب المستضعفین می‌خوانی، مفهوم ضمنی‌اش این است که اقویا و اشراف و حکام و طبقات حاکمه را خدائی دیگر است. گفتم متاسفم که این ناقدین هوشیار و دین آگاه در عصر نبوت پیغمبر و امامت علی نبودند تا به آنان نیز این یادآوری حکیمانه را می‌فرمودند. حالا که دیگر گذشته و آنان این شانس را نداشتند، می‌توانند قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه و متون دعاهای ائمه را تصحیح فرمایند و این اشکال بزرگی را که حاکی از شرک است رفع فرمایند، به خصوص آخرین سوره قرآن که با تکیه و تکرار خدا را به مردم تخصیص می‌دهد که قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ - مَلِک النَّاسِ - إِلَهِ النَّاسِ...؛ و به جای النَّاسِ که اخص از انسان است و جزئی از عالم، بنویسد العالمین» (م. آ. ج 20 - ص 249 - 250).

ل – از نظر شریعتی در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (برعکس رویکرد حزب – دولت مارکسیسم لنینیستی قرن بیستم) «سوسیالیسم به معنای اقتدار مطلق حزب و دولت نیست، زیرا مالکیت غیر خصوصی از نظر شریعتی اصلاً به معنای مالکیت دولتی (آنچنانکه مارکسیسم تفسیر می‌کند) نیست»، لهذا از نظر شریعتی «مالکیت غیر خصوصی بر ابزار تولید تنها در چارچوب مالکیت شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در کادر دموکراسی مستقیم و مشارکتی (نه دموکراسی نمایندگی لیبرالیستی) امکان‌پذیر می‌باشد». علی ایحال، بدین ترتیب است که «شریعتی در تعریف جایگاه دولت در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای جنبشی می‌گوید، دولت از ارگان تحمیل شده بر جامعه باید بدل به ارگان کاملاً تابع جامعه بشود». بدین خاطر در این رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که از نظر شریعتی «سوسیالیسم در بستر دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اجتماعی و معرفتی چیزی جز دموکراتیزاسیون کردن کامل جامعه نیست». عنایت داشته باشیم که از نظر شریعتی «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای بدون آزادی سیاسی افراد در مقابل دولت بی‌معنا است.»

ادامه دارد