مبانی گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، در 47 سال گذشته در دو فرایند «حیات درونی و برونی آن»

(چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران) – قسمت پنج

 

بیست و هشتم اینکه – در چارچوب گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در 47 سال گذشته حیات درونی و برونی خود) پیوسته و علی الدوام بر این باور بوده و هستیم که «دموکراتیزاسیون کردن جامعه» با «لیبرالیزاسیون کردن جامعه» تفاوتی از فرش تا عرش دارد؛ چراکه (در گفتمان ما) «لیبرالیزاسیون کردن جامعه به معنای ایجاد فضای باز سیاسی از بالا است» اما برعکس «دموکراتیزاسیون کردن جامعه، یعنی استحاله جامعه به عنوان نیروی عامل و سازمان‌یافته در راستای مشارکت مستقیم در تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خودشان می‌باشد.»

بیست و نهم اینکه - در گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «آگاهی» در عرصه استراتژی «آگاهی‌بخش» (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) خود صورت راکد و ثابت ندارد زیرا در گفتمان ما «آگاهی» باید با «متن واقعیت تعریف بکنیم، نه با اندیشه‌های مجرد و انتزاعی». لذا به همین دلیل است که در گفتمان ما، «آگاهی در سه شکل تطبیقی و انطباقی و دگماتیستی قابل تعریف می‌باشند»؛ و هاکذا، همین «آگاهی در گفتمان ما به سه بخش آگاهی تبلیغی و آگاهی ترویجی و آگاهی تهییجی قابل تقسیم می‌باشند.»

سی‌ام اینکه – گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران اگرچه «یک گفتمان مستضعفین‌محور می‌باشد» اما در این رابطه لازم است که عنایت داشته باشیم که از آنجائیکه «مستضعفین جامعه در هر شرایط تاریخی (من جمله در جامعه امروز ایران) مانند صخره یک دست نمی‌باشند» و «صورت یکپارچه و یک دست ندارند» بدون تردید «طرح عام و کلی مستضعفین» (آنچنانکه در گفتمان خمینی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از سال 57 تا به امروز شاهد بوده‌ایم) «عامل ظهور هیولای پوپولیسم در جامعه می‌شود». یادآوری می‌کنیم، در طول 44 سال گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که یک رژیم «پوپولیسم‌زا» و «پوپولیسم‌زی» بوده و هست و در چارچوب رویکرد «پوپولیسیم‌گرائی خمینی» پیوسته و علی الدوام «با تکیه عام و کلی کردن برترم مستضعفین به نام مستضعفین و به کام مستکبرین حرکت کرده است»، «بیشترین سوء استفاده سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و تبلیغی و تهییجی و ترویجی از این ترم کرده است» تا آنجا که شاهد بودیم که خامنه‌ای پس از سرکوب هولناک کنش‌گران خیزش آبان‌ماه 98 «جهت انگیزه دهی به نیروهای بسیجی سرکوب‌گر خود» آن‌ها را مصداق عینی «مستضعفین» در جامعه امروز ایران دانست.

باری، از اینجاست که می‌توانیم داوری کنیم که یکی از عوامل اصلی ظهور هیولای پوپولیسم (در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در طول 47 سال گذشته) «همین رویکرد عام و کلی و فرصت‌طلبانه و قدرت‌طلبانه کارگزاران اصلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از آغاز الی الان از ترم مستضعفین بوده است». مع الوصف، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 47 سال گذشته حیات درونی و برونی خود) جهت «پوپولیسم‌زدائی کردن گفتمان خود» پیوسته و علی الدوام تلاش کرده است تا از «طرح عام و کلی مستضعفین در رابطه با تحلیل طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران خودداری نماید» و در این رابطه تلاش کرده است تا «همیشه به صورت کنکرت و مشخص حرف بزند و گفتمان‌سازی و تئوری‌پردازی و تحلیل و آسیب‌شناسی بکند» زیرا:

اولاً در گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «پیشگامان موظفند در هر شرایط جدید اجتماعی – تاریخی (جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) در کادر تحلیل مشخص از شرایط مشخص اجتماعی، سیاسی، طبقاتی، فرهنگی و حتی جغرافیائی، به بازتعریف جایگاه گروه‌هایی که مشمول این ترم سیاسی – اجتماعی – اقتصادی – طبقاتی می‌شوند، بپردازند»؛ معنای دیگر این حرف آن است که هرگز پیشگامان در چارچوب «گفتمان مستضعفین‌محور» (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) «نمی‌توانند برای همیشه در جامعه یک تعریف عام و کلی از مستضعفین بکنند» بلکه برعکس آنها موظفند، «به صورت مستمر با تغییر شرایط اجتماعی و طبقاتی و فرهنگی و حتی جغرافیائی تعریفی نو و جدید و مشخص و کنکرت از تعیین مصداق مستضعفین در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بکنند». به بیان دیگر، در گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «مستضعفین» هرگز یک «معنای عام و کلی و غیر قابل تغییر ندارد». لذا، از اینجا است که پیشگامان (در چارچوب گفتمان «مستضعفین‌محور» جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در هر شرایط تاریخی و اجتماعی و سیاسی در تعریف مشخص و کنکرت از مستضعفین باید خود را در برابر این پرسش قرار بدهند که «کدامین مستضعفین؟» و در کادر این پرسش است که آن‌ها باید با تحلیل مشخص از شرایط مشخص سیاسی، طبقاتی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی جغرافیائی به صورت تطبیقی (نه انطباقی و نه دگماتیستی) در جامعه خودشان، به باز تعریف مصداق مشخص و کنکرت گروه‌های اجتماعی مشمول‌ترم مستضعفین بپردازند.

بر این مطلب بیافزائیم که حتی خود گروه‌های مشخص شده «مستضعفین» در یک جامعه (در یک برهه خاص سیاسی – اجتماعی – تاریخی) در برهه‌ای دیگر (با تغییر شرایط اجتماعی – سیاسی – طبقاتی همان جامعه) باید توسط پیشگامان بازتعریف و بازتعیین مصداق عینی در همان جامعه بشود. علی ایحال، در همین رابطه است که معلم کبیرمان شریعتی (در بخش پرسش و پاسخ کنفرانس «ایدئولوژی اسلامی» در دانشکده نفت آبادان در سال 1350) «از مهمترین وظایف روشنفکران (پیشگامان) در هر شرایط تاریخی و اجتماعی، همین بازتعریف کنکرت و مشخص، مصداق اجتماعی و طبقاتی مستضعفین، در عرصه تعیین و تعریف مخروط جامعه‌شناسی و طبقاتی و سیاسی و اجتماعی جامعه می‌داند.»

ثانیاً در راستای بازتعریف مشخص و کنکرت از گروه‌های اجتماعی مشمول‌ترم مستضعفین (توسط پیشگامان در کادر گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) لازم است که عنایت داشته باشیم که «خطر پوپولیسم‌گرائی در جامعه فقط محدود به طرح شکل عام و کلی‌ترم مستضعفین نمی‌شود، بلکه هر ترم دیگر اجتماعی برای تعیین مصداق در جامعه در حال تحول و تکامل (و در شرایط مختلف اجتماعی – سیاسی – طبقاتی – اقتصادی آن جامعه) مجبور به بازتعریف مجدد مصداقی آن ترم اجتماعی می‌باشند». به عنوان نمونه ما نمی‌توانیم برای تعیین و تعریف مصداق «ترم کارگر» در شرایط مختلف اجتماعی و سیاسی و طبقاتی و اقتصادی و تاریخی و حتی جغرافیائی، جوامع مختلف یا یک جامعه (به عنوان مخاطب و موتور حرکت جامعه و غیره) «یک تعریف عام و کلی و تغییرناپذیر ارائه بدهیم». چراکه «خود کارگران هم مانند مستضعفین در شرایط مختلف اجتماعی و تاریخی و اقتصادی و سیاسی مصداق یکسان و واحدی ندارند» و مانند یک صخره صاف یک دست نیستند که بتوانیم همه بخش‌های اردوگاه عظیم نیروی کار (اعم از کارگری و کارمندی) را با طرح «ترم کارگر» تعریف بکنیم بلکه برعکس «برای تعیین مصداق اجتماعی و طبقاتی کارگران در هر مرحله حرکت اجتماعی، مجبوریم که خود را در برابر این سؤال قرار بدهیم که کدامین گروه‌های اجتماعی جامعه بزرگ ایران مشمول‌ترم کارگر قرار می‌گیرند.»

برای مثال در جامعه امروز ایران به موازات اعتلای جنبش معلمان به عنوان تنها گروه اجتماعی جامعه امروز ایران که توان ایجاد سازماندهی سراسری در کشور پیدا کرده‌اند و از پتانسیل حرکت سراسری صنفی و مدنی و سیاسی برخوردار می‌باشند و حتی برخوردار از توان رهبری و راهبری دیگر گروه‌های اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران از جمله طبقه کارگر ایران و بازنشستگان می‌باشند و جنبشی دینامیک (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر درون‌زای تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) می‌باشند که حداقل در طول سه سال گذشته توانسته‌اند در برابر قبول مطالبات حداقلی خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را وادار به عقب‌نشینی سازند (آن هم در شرایطی که حتی طبقه کارگر ایران پس از 150 سال حرکت اجتماعی – طبقاتی در جامعه امروز ایران در خلاء سازمان‌یابی سراسری به سر می‌برند) همین پتانسیل آگاهی‌یابی و سازمان‌یابی و راهبری و رهبری نظری و عملی جنبش معلمان ایران، باعث گردیده که در طول سه سال گذشته، بحران تئوریک در میان مارکسیست‌های ارتدوکس خارج‌نشین در این رابطه بوجود بیاید. به این ترتیب که بعضی از این خارج‌نشین‌های مارکسیستی برای اینکه شکستی بر طالع جبری از پیش مقدر شده رهبری کارگران بر جنبش‌های اجتماعی امروز جامعه بزرگ و رنگین ایران (آنچنانکه کارل مارکس در قرن نوزدهم مطرح کرده است) وارد نشود، «مجبور شدند که بگویند معلمان هم کارگرند» (مثل خمینی که در چارچوب همان رویکرد پوپولیستی‌اش برای دور نماندن از قافله در سال 58 گفت «خدا هم کارگر است») البته کنش‌گران و رهبران جنبش معلمان از این انطباق خارج‌نشین‌های دور از گود نشسته مارکسیستی، بیزاری جستند و خودشان را همچنان جزء اقشار میانی و طبقه متوسط شهری می‌دانند، نه کارگران.

ادامه دارد