مبانی گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 47 سال گذشته – قسمت هفتم

 

از مبانی دیگر گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 47 سال گذشته (حیات درونی و برونی آن، چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران) رویکرد ترکیبی دو مؤلفه‌ای:

1 - -ساختارگرایانه

2 – ارداده‌گرایانه آن می‌باشد.

به این ترتیب که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 47 سال گذشته «هر گونه تحلیل یک جانبه‌گرایانه تک مؤلفه‌ای، اجتماعی و تاریخی و انسانی را نفی می‌کرده و تنها معتقد به رویکرد ترکیبی دیالکتیکی بوده است». برای مثال در همین رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران اگرچه به جایگاه «طبقاتی» به عنوان یکی از «موتورهای حرکت تاریخی و اجتماعی معتقد بوده است» اما برعکس رویکرد کارل مارکس و مارکسیسم‌های رنگارنگ بعدی در قرن بیستم (و با تاسی از اندیشه‌های معلم کبیرمان شریعتی) «هرگز این مؤلفه را عمده و مطلق نکرده است» و هرگز با رویکرد «ساختارگرایانه جبری طبقاتی صرف جامعه و تاریخ بشری را تحلیل نکرده است» بلکه برعکس «به صورت دیالکتیکی، در عرصه تاریخی و اجتماعی موضوع را به صورت کنکرت و مشخص پیوسته و علی الدوام تحلیل کرده‌ایم» و در عرصه متدولوژی هم در چارچوب «استراتژی آگاهی‌بخش» خود به صورت ترکیبی بر «جای - گاه، یعنی آگاهی و ساختار تکیه داشته‌ایم». لازم به ذکر است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 47 سال گذشته (حیات درونی و برونی‌اش) این «رویکرد ترکیبی تحلیلی و دیالکتیکی خود را با تاسی از مبانی اندیشه‌های معلم کبیرمان شریعتی اقتباس کرده است.

یادمان باشد، شریعتی این رهیافت ترکیبی و دیالکتیکی برای اولین بار در اسلام‌شناسی حسینیه ارشاد مطرح کرده است، با این عبارت که: «من نه به کارل مارکس معتقدم و نه به ماکس وبر، بلکه به «مارکس – وبر» معتقدم» که خود این عبارت شریعتی نشان دهنده «رویکرد ترکیبی (بین عینیت و ذهنیت، بین فرد و جامعه، بین زیربنا و روبنا، بین محیط و انسان، بین رویکرد ساختارگرا و رویکرد فرهنگ‌گرا، بین جامعه‌شناسی و روان‌شناسی، بین علت و معلول، بین انسان و نظام مادی، بین دنیا و آخرت، بین ماده و ایده، بین سوبژکتیویته و ابژکتیویته، بین اندیشه و انسان و غیره) می‌باشد»؛ و در طول 47 سال گذشته یکی از مبانی گفتمان ما، همین «رویکرد ترکیبی در عرصه متدولوژی بوده است»؛ که البته آنچنانکه قبلاً هم مطرح کرده‌ایم خود این رویکرد ترکیبی مولود و سنتز رویکرد «دیالکتیکی» می‌باشد؛ شاید بهتر باشد که در این رابطه داوری کنیم، «امکان ندارد با رویکرد «غیر ترکیبی» بتوان به رویکرد «دیالکتیکی» چه در عرصه «نگرش» و چه در عرصه «روش» دست پیدا کرد.»

بر این مطلب بیافزائیم که در عرصه «استراتژی و تاکتیک هم این رویکرد ترکیبی باعث می‌گردد تا ما به تقدم انقلاب اجتماعی، نسبت به انقلاب سیاسی دست پیدا کنیم» که البته خود این موضوع (تقدم انقلاب اجتماعی بر انقلاب سیاسی) هم ا ز «مبانی گفتمان 47 سال گذشته حیات درونی و برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بوده است». مهم‌تر از همه در عرصه استراتژی اینکه تنها با این رویکرد ترکیبی است که می‌توانیم به جایگاه «تحول فرهنگی» در راستای تحقق «انقلاب اجتماعی، مؤخر بر انقلاب فرهنگی» پی ببریم؛ چراکه «بدون تحول ساختار فرهنگی امکان «تحقق انقلاب اجتماعی» مقدم بر «انقلاب سیاسی» وجود ندارد»؛ که البته خود این موضوع هم دلالت بر پیوند «دیالکتیکی سه مؤلفه تحول فرهنگی و تحول اجتماعی و تحول سیاسی» نیز می‌کند؛ به عبارت دیگر اگر در راستای امکان تحقق انقلاب اجتماعی انجام این امر را بر دو شیوه:

1 - انقلاب اجتماعی از بالا توسط تقدم انقلاب سیاسی یا کسب قدرت سیاسی آنچنانکه کارل مارکس و مارکسیست‌ها تحت عنوان دیکتاتوری پرولتاریا مطرح می‌کنند.

2 - انقلاب اجتماعی به صورت دینامیک و تکوین یافته از پائین که تنها توسط تحول و انقلاب فرهنگی حاصل می‌شود (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی مطرح می‌نماید) تقسیم کنیم؛ «لازمه تحقق انقلاب اجتماعی به صورت دینامیک و تکوین یافته از پائین و بر پایه تقدم انقلاب فرهنگی، اعتقاد به همین رویکرد ترکیبی و دیالکتیکی می‌باشد.»

باری، از همین جاست که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که خود مبانی گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران هم دارای «پیوند دیالکتیکی» با یکدیگر می‌باشند. مثل پیوندهای:

1 - تقدم انقلاب فرهنگی بر انقلاب اجتماعی.

2 - تقدم انقلاب اجتماعی بر انقلاب سیاسی.

3 - فرهنگی بودن جوهر تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی از دموکراسی تا سوسیالیسم.

4 - اعتقاد به استراتژی آگاهی‌بخش (در برابر استراتژی چریکی و جنگ مسلحانه و اصلاح‌طلبی رفرمیستی) و تکیه بر شعار: «این‌ها را از مردم نگیرید، مردم را از اینها بگیرید» و همچنین تکیه بر شعار استراتژیک: «آگاهی، آزادی، برابری».

5 - رویکرد «جامعه‌محور» چه در عرصه «دموکراسی» و چه در عرصه «سوسیالیسم».

6 - اعتقاد به «اسلام منهای روحانیت» و غیره می‌باشد.

باری، از مبانی دیگر گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 47 سال گذشته حیات درونی و برونی خود (چه در فاز عمودی و یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران) تاکید همزمان بر دو محور «دموکراسی و سوسیالیسم» در چارچوب رویکرد «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای» (توزیع عادلانه و دموکراتیک و اجتماعی قدرت و ثروت و اطلاعات) می‌باشد که این امر باعث گردیده تا در گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران:

اولاً آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی تاکید می‌کند، «هم دموکراسی و هم سوسیالیسم بیش از آنکه جوهر اجتماعی و سیاسی و اقتصادی داشته باشند، جوهر فرهنگی و انسانی دارند.»

ثانیاً در گفتمان ما علاوه بر اینکه «هم دموکراسی و هم سوسیالیسم جوهر و جنبه «فرهنگی» دارند، پدیده‌های «اجتماعی» نیز هستند که باید توسط جامعه به صورت آگاه‌مند ساخته شوند» و هرگز به صورت «جبر تاریخی» (آنچنانکه مارکسیسم مطرح می‌کند) برای جوامع حاصل نمی‌شوند. علی ایحال، به همین دلیل است که در «گفتمان ما تحقق دموکراسی و سوسیالیسم در شکل تطبیقی آن (نه در شکل انطباقی آن) نیازمند نبرد مقدس آگاهی‌بخش جامعه می‌باشد که توحید به عنوان جهان‌بینی و مبنای انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی و هستی‌شناسی در گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «ایجاد کننده انگیزه لازم» برای چنین مبارزه اجتماعی – انسانی در پیشگامان است»؛ و باز در همین رابطه است که در گفتمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «دموکراسی سه مؤلفه‌ای (اجتماعی و سیاسی و اقتصادی) تنها راه وصول برای تحقق سوسیالیسم با جوهر اجتماعی و دینامیک تکوین یافته از پائین می‌باشد و بدون دموکراسی سه مؤلفه‌ای امکان دستیابی به سوسیالیسم به صورت دینامیک وجود ندارد.»

در این رابطه است که در 47 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در رابطه با جایگاه «توحید به عنوان جهان‌بینی» (در عرصه‌های مختلف انسانی، اجتماعی، تاریخ و هستی) و پیوند آن با پروسه تکوین دموکراسی و سوسیالیسم از آغاز معتقد به «تفکیک اسلام در سه شکل دگماتیسم و انطباقی و تطبیقی» بوده است؛ چراکه در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «در اسلام دگماتیست یا اسلام شریعت‌گرا و فقه‌گرای جزمی، توحید نمی‌تواند به عنوان جهان‌بینی (در عرصه‌های مختلف انسانی، اجتماعی، تاریخ و هستی مطرح بشود». اضافه کنیم که در اسلام دگماتیسم یا شریعت‌گرای جزمی «توحید تنها در چارچوب کلامی صرف به صورت توحید صفاتی و توحید ذاتی و توحید افعالی مطرح می‌گردد و البته همین توحید کلامی و مجرد و ذهنی هم در چارچوب فلسفه و کلام یونانی تفسیر می‌گردد»؛ و این کاملاً برعکس اسلام تطبیقی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران می‌باشد که (با تاسی از اسلام بازسازی شده علامه محمد اقبال لاهوری و شریعتی) «توحید به عنوان یک جهان‌بینی» و سنگ زیربنای اسلام تطبیقی مطرح می‌گردد.»

یادآوری می‌کنیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از آغاز بر این باور بوده که «بدون مرزبندی با اسلام دگماتیست فقاهتی، روایتی، زیارتی، مداحی‌گری، ولایتی، جزمی و ارتجاعی ما نمی‌توانیم به مبانی جهان‌بینی خودمان در چارچوب توحید به عنوان جهان‌بینی دست پیدا کنیم.»

ادامه دارد