تجارب و دستاوردهای 47 ساله جنبش پیشگامان مستضعفین ایران – قسمت پنجم

 

پر روشن است که «نهادسازی بر پایه جامعه مدنی جنبشی دینامیک سراسری (برعکس نهادسازی لیبرال دموکراسی سرمایه‌داری که صورت استاتیک و تکوین یافته از بالا دارند) دارای جوهر دینامیک تکوین یافته از پائین آن هم به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر درون‌زای تکوین یافته از پائین می‌باشد» بنابراین در همین رابطه است که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران حتی «احزاب سیاسی به عنوان نماینده مردم و پائینی‌های قدرت هم (برعکس احزاب سیاسی لیبرال سرمایه‌داری حاکم که صورت صرف استاتیک تکوین یافته از بالا دارند) دارای جوهر دینامیک و تکوین یافته از پائین می‌باشند»؛ و لذا توسط همین احزاب سیاسی دینامیک یا نهادسازی دموکراتیک آن هم در شکل دینامیک است که شرایط برای شکل‌گیری «حکومت مردم به دست مردم و در خدمت مردم» که «همان نظام سیاسی دموکراسی سه مؤلفه‌ای می‌باشد، حاصل می‌شود»؛ چرا که تا زمانی که «نهادسازی‌ها و احزاب در فرایند دموکراسی‌سازی در جامعه صورت دموکراتیک و دینامیک تکوین یافته از پائین نداشته باشد، هرگز و هرگز با نهادسازی‌های استاتیک و یا احزاب استاتیک صرف تکوین یافته از بالا نمی‌توان به دموکراسی سیاسی با تعریف حکومت مردم به دست مردم و در خدمت مردم دست پیدا کرد.»

عنایت داشته باشیم که تکوین شوراهای فراگیر و سراسری دینامیک و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر درون‌زای تکوین یافته از پائین (به عنوان یکی از نهادسازی‌های دموکراتیک و دینامیک دموکراسی مشارکتی سه مؤلفه‌ای) در فرایند پسا تکوین جامعه مدنی جنبشی دینامیک (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر درون‌زای تکوین یافته از پائین) آن هم پس از «ورود جامعه مدنی جنبشی دینامیک فراگیر به موقعیت انقلابی» شکل می‌گیرد؛ که معنای دیگر این حرف آن است که «بدون تحقق جامعه مدنی جنبشی دینامیک فراگیر در دو جبهه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه، حتی در عرصه نهادسازی دینامیک امکان نهادسازی دینامیک شوراها هم در جامعه وجود ندارد». طبیعی است که در «خلاء جامعه مدنی جنبشی، آنچنانکه نهادسازی حزبی یا احزابی صورت استاتیکی و تکوین یافته از بالا دارند، حتی نهادسازی شوراها هم صورت استاتیک و تکوین یافته از بالا دارند». آنچنانکه این پروژه تکوین «شوراهای استاتیک تکوین یافته از بالا در طول 44 سال گذشته در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جامعه ایران تجربه کرده‌اند و جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در طول 44 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به خوبی دریافته‌اند که شوراسازی استاتیک مانند احزاب‌سازی استاتیک نه تنها نهادسازی برای حکومت مردم به دست مردم و در خدمت مردم نیست بلکه برعکس اینگونه نهادسازی‌های استاتیک تنها اهرم‌های قدرت در دست حاکمیت برای تحمیل حاکمیت خود بر جامعه بزرگ ایران می‌باشند.»

باید داوری کنیم که «تنها توسط نهادسازی دینامیک تکوین یافته از پائین در اشکال احزاب و شوراها هستند که دموکراسی سیاسی می‌تواند بر شانه دموکراسی اجتماعی در جامعه مادیت پیدا کند». بر این مطلب بیافزائیم که خود این موضوع نشان دهنده آن است که (برعکس نهادسازی‌های استاتیک تکوین یافته از بالا، در نظام‌های سیاسی لیبرال دموکراسی سرمایه‌داری و نظام‌های توتالیتر که صورت یکنواخت و ثابت دارند)، در نظام‌های دینامیک و دموکراتیک و دموکراسی سه مؤلفه‌ای «نهادسازی صورت یکنواخت و ثابت ندارند و برحسب شرایط متفاوت تاریخی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، شکل این نهادسازی‌های دینامیک و دموکراتیک هم می‌توانند صورت متفاوت و گوناگون داشته باشد.»

باری، در 47 سال گذشته حیات درونی و برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «یکی از موضوع‌های مهمی که پیوسته برای ما مطرح بوده است، رابطه با اندیشه و تفکرات معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی بوده است» چراکه از همان آغاز الی الان (در طول 47 سال گذشته) «رویکرد ما به تفکر و اندیشه‌های اقبال و شریعتی بیشتر از زاویه توجه به متد و سنت فکری اقبال و شریعتی و استرتژی حرکت آنها در دو فرایند بازسازی نظری و بازسازی عملی و اجتماعی بوده است». یادمان باشد که هم اقبال و هم شریعتی در پروسه حرکت تحول‌خواهانه خودشان به صورت «دو مؤلفه‌ای نظری و عملی» حرکت می‌کردند؛ و این رویکرد دو مؤلفه‌ای آنها، «برعکس رویکرد تک مؤلفه‌ای روشنفکران عصر خودشان بوده است» زیرا اقبال و شریعتی «حرکتشان را محدود به عرصه صرف نظری در راستای روشنگری جامعه نمی‌کردند، البته رویکرد دو مؤلفه‌ای نظری و عملی آنها ریشه در استراتژی تحول‌خواهانه آن‌ها داشته است» چراکه هم اقبال و هم شریعتی «در عرصه حرکت تحول‌خواهانه اجتماعی خودشان معتقد به تقدم فرهنگی – اجتماعی، نسبت به تحول سیاسی – اقتصادی جامعه بوده‌اند»؛ به بیان دیگر هم اقبال و هم شریعتی «تحقق تحول عظیم ساختاری سیاسی – اقتصادی (که در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای قابل تعریف می‌باشد) مولود و سنتز تحول عظیم فرهنگی و اجتماعی جامعه می‌دانستند». مع هذا، به همین دلیل بوده است که هم اقبال و هم شریعتی در راستای این استراتژی خود (تقدم تحول فرهنگی – اجتماعی بر تحول سیاسی- اقتصادی در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای) «مجبور بودند تا برعکس روشنفکران گذشته عصر و زمان خودشان، حرکت خودشان را فقط محدود به عرصه صرف نظری نکنند، بلکه برعکس حرکت خودشان به صورت دو مؤلفه‌ای نظری و عملی درآورند»؛ که اگر بخواهیم این تقسیم‌بندی حرکت آنها را در کادر ادبیات خودشان فرموله نمائیم باید بگوئیم:

1 - حرکت نظری در کادر بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی.

2 - حرکت عملی در کادر بازسازی جوامع مسلمین.

البته هم اقبال و هم شریعتی در این رابطه شعار مشترکی داشتند که عبارت بود از «نجات اسلام قبل از نجات مسلمین» که معنای واقعی این شعار مشترک اقبال و شریعتی در این بود که «نجات مسلمین که همان «بازسازی عملی» آن‌ها می‌باشد، باید در «کادر نجات اسلام» صورت بگیرد» چراکه هم اقبال و هم شریعتی در تحلیل مشخص از جوامع خودشان، هر دو معتقد به «مذهبی بودن جوامع خودشان بودند» لذا همین تحلیل مشترک آنها در باب مذهبی بودن جامعه خودشان، بسترساز آن گردید که هم اقبال و هم شریعتی «برای بازسازی نظری یا فرهنگی جوامع خودشان بر بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی تکیه کنند.»

یادمان باشد که اختلاف اقبال با مهاتما گاندی در خصوص انقلاب سیاسی رهائی‌بخش و استقلال‌طلبانه بر علیه امپریالیسم انگلستان در جامعه هندوستان در همین رابطه بود؛ زیرا محمد اقبال در چارچوب تحلیل مشخص از جامعه مشخص هندوستان منهای اینکه «آن جامعه را یک جامعه مذهبی می‌دانست» مهم‌تر از آن اینکه «اقبال در خصوص انقلاب رهائی‌بخش در هندوستان معتقد به تقدم انقلاب اجتماعی بر پایه انقلاب فرهنگی تکوین یافته از پائین بر انقلاب سیاسی بود» در صورتی که مهاتما گاندی در خصوص انقلاب رهائی‌بخش مردم هندوستان بر علیه امپریالیسم انگلیس «معتقد به تقدم انقلاب سیاسی صرف بر انقلاب فرهنگی و اجتماعی دینامیک تکوین یافته از پائین بود» او در تبیین این رویکرد خودش مدعی بود که «ما ابتدا توسط انقلاب سیاسی، کسب قدرت و استقلال به دست می‌آوریم و بعداً پس از سوار شدن بر قدرت از طریق دولت تحول فرهنگی و اجتماعی در هندوستان دنبال می نمائیم». اقبال برعکس در پاسخ گاندی معتقد بود که «تحول فرهنگی و اجتماعی تنها در بستر مبارزه و موقعیت انقلابی جامعه است که می‌تواند تا اعماق جامعه هندوستان نفوذ نماید» لذا قطعاً از نظر اقبال (برعکس نظر مهاتما گاندی) «تحول دینامیک و همه جانبه فرهنگی و اجتماعی از طریق دولت و نظام و به شکل استاتیک و تکوین یافته از بالا نمی‌تواند به انجام برسد». گاندی بر این باور بود که «انجام انقلاب فرهنگی و در ادامه آن انقلاب اجتماعی از پائین به صورت دینامیک باعث تفرقه در همبستگی مردم هندوستان در مبارزه با امپریالیسم انگلستان می‌گردد». علی ایحال، بدین ترتیب بود که هم اقبال و هم شریعتی «بازسازی نظری (در جامعه مذهبی در راستای اسلام بازسازی شده تطبیقی) مقدم بر بازسازی عملی جوامع مسلمین (توسط تحول دینامیک اجتماعی بر پایه تحول دینامیک فرهنگی) می‌دانستند»؛ و آنها حتی «بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی را هم در راستای ایجاد تحول سراسری و دینامیک فرهنگی برای انجام تحول اجتماعی و بالاخره تحول سیاسی و تحول اقتصادی می‌دانستند.»

شاید بهتر باشد که وجه مشترک استراتژی شریعتی و اقبال را بدین صورت فرموله نمائیم که هم اقبال و هم شریعتی «موتور اصلی انقلاب اجتماعی و انقلاب سیاسی و انقلاب اقتصادی در جامعه را فرهنگ آن جامعه می‌دانند که همراه با انقلاب فرهنگی در استراتژی آنها انقلاب اجتماعی و انقلاب سیاسی و انقلاب اقتصادی امکان‌پذیر می‌شود» و البته این رویکرد کاملاً عکس رویکرد مارکسیسم در رنگ‌های مختلف آن (از مارکسیسم کارل مارکس و انگلس تا مارکسیسم لنین و مائو و غیره) می‌باشد؛ چراکه در تحلیل نهائی تمامی این مارکسیست‌ها «موتور تحول و انقلاب اجتماعی و اقتصادی در جامعه را با کسب قدرت سیاسی و دولت تعریف می‌کنند» و همگی آنها بر این باور بوده و هستند که «بدون کسب قدرت سیاسی و بدون سوار شدن بر مرکب دولت و بدون تقدم انقلاب سیاسی در جامعه امکان انقلاب اجتماعی و انقلاب اقتصادی وجود ندارد». لهذا به همین دلیل هم بوده است که مارکسیسم در رنگ‌های مختلف آن از نیمه دوم قرن نوزدهم الی زماننا هذا شکست خورده‌اند؛ و هرگز مارکسیسم نتوانسته است، یک انقلاب واقعی اجتماعی به صورت دینامیک در جوامع تحت سیطره خود ایجاد نمایند. بر این مطلب بیافزائیم که هم اقبال و هم شریعتی این رویکرد و استراتژی خودشان را از پیامبران ابراهیمی و در رأس آنها پیامبر اسلام تاسی کرده بودند، زیرا تمامی پیامبران ابراهیمی، از ابراهیم خلیل تا محمدبن عبدالله برای انجام تحول اجتماعی در جامعه خودشان ابتدا در چارچوب «نهضت ضد بت‌پرستی» و «جنبش توحیدگرای نظری – عملی» یک تحول عمیق و همه جانبه «فرهنگی» انجام می‌دادند و سپس در ادامه آن به «تحول اجتماعی» می‌پرداختند. آیه 25 سوره حدید اشاره به همین «تقدم انقلاب فرهنگی، بر انقلاب اجتماعی و سیاسی و اقتصادی می‌کند.»

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ - همانا فرستادیم پیامبران خود را با بینات و کتاب و میزان تا مردم قیام به قسط بکنند و آهن فرستادیم که در آن نیروی سخت است و منافع برای مردم تا خداوند بداند در مرحله غیب پیامبران، کدامین انسان‌ها یاری کنندگان خدا و پیامبر هستند. همانا خداوند قوی عزتمند است» (سوره حدید – آیه 25).

ادامه دارد