تجارب و دستاوردهای 47 ساله جنبش پیشگامان مستضعفین ایران – قسمت چهارم
ما در طول 44 سال گذشته حیات برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (چه در فرایند عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فرایند افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران، با تاسی از آموزههای معلم کبیرمان شریعتی) بر این باوریم بوده و هستیم که «وجود روحانیت حوزههای فقاهتی به عنوان الیگارشی قدرت از انقلاب 57 باعث گردیده که این الیگارشی قدرت برای اولین بار در تاریخ حیات روحانیت شیعه (که از قرن چهارم آل بویه الی الان میباشد) بر سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر حاکم بشود». لذا به همین دلیل بوده است که در طول 44 سال گذشته، شعار «اسلام منهای روحانیت» شریعتی در راستای مبارزه رهائیبخش مردم ایران، به عنوان کلید رمز موفقیت استراتژی مبارزه آزادیخواهانه و برابریطلبانه مردم ایران تعریف کردهایم؛ و پیوسته و علی الدوام بر این باور بودهایم که (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی تاکید میکرد) بدون دستیابی «به اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای فقه و فقاهت، امکان تحقق نجات اسلام قبل از مسلمین مادیت پیدا نمیکند.»
یادآوری میکنیم که آنچنانکه قبلاً هم اشاره کردهایم، «اسلام منهای روحانیت به معنای اسلام منهای متولیان رسمی و اسلام منهای قرائت رسمی از دین نیز میباشد» لذا به همین دلیل است که «تنها با نفی قرائت رسمی از دین و نفی متولیان رسمی دین است که شرایط برای پلورالیسم دینی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران فراهم میگردد» اضافه کنیم که (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در کنفرانس «علی بنیانگزار وحدت» در سال 1348 مطرح کرده است) «بدون تحقق پلورالیسم دینی در جامعه امکان تحقق دموکراسی در جامعه وجود ندارد» علی ایحال در همین رابطه است که از نظر شریعتی «تنها از طریق تحقق اسلام منهای روحانیت است که میتوان به نفی قرائت رسمی از اسلام و نفی متولیان رسمی از اسلام در جامعه بزرگ ایران دست پیدا کنیم» و همچنین تنها از طریق «نفی متولیان رسمی دین و نفی قرائت رسمی دین است که میتوانیم به پلورالیسم دینی و مذهبی و فرهنگی در جامعه بزرگ ایران دست پیدا کنیم و تنها از طریق پلورالیسم مذهبی و فرهنگی در جامعه ایران است که میتوان به شرایط ذهنی جهت دموکراتیزاسیون کردن جامعه ایران دست پیدا کنیم.»
ما براین باوریم که «بدون مبارزه با سیستم تو در توی آپارتایدی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر جامعه ایران (که در طول 44 سال گذشته توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به عنوان بستر نهادینه کردن حاکمیت توتالیتاریسمی خود بر جامعه رنگین کمان قومیتی و جنسیتی و مذهبی این سیستم آپارتایدی جنسیتی و قومیتی و مذهبی به کار گرفته شده است) امکان دستیابی به دموکراسی مشارکتی فراگیر و سراسری در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد.»
ما براین باوریم که تا زمانی که توسط تحول عظیم فرهنگی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران «اصل خودرهائی» و «خود جنبشی» در وجدان اجتماعی مردم ایران بدل به یک باور عمومی نکنیم، جامعه مدنی جنبشی فراگیر دینامیک چه در جبهه آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و چه در جبهه برابریطلب اردوگاه عظیم نیروی کار تولیدی و خدماتی اعم از کارگری و کارمندی مادیت پیدا نمیکند. کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 47 سال گذشته بر این باور بودهاند که آنچنانکه «بدون رهائی زن ایرانی از اسارت فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، دموکراسی در جامعه بزرگ ایران نمیتواند نهادینه بشود» و آنچنانکه «جدای از جنبش دموکراسیخواهی و ضد آپارتاید جنسیتی و جنبش برابریطلبی زن و مرد، رهائی زن ایرانی امکانپذیر نمیباشد» همچنین پیوسته بر این باور بودهایم که «حق آزادی در انتخاب نوع پوشش برای زنان ایران در چارچوب دموکراسی و برابری حق زن و مرد امکانپذیر است نه به صورت امری مکانیکی توسط کشف حجاب رضاخانی». عنایت داشته باشیم که بزرگترین آفت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 44 سال گذشته برای جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران عبارت بوده است از اینکه:
اولاً این رژیم «مشروعیت حکومتی که باید از زمین توسط رأی و انتخاب مردم تعیین بشود به آسمان انتقال میدهند» و برای حاکمیت غاصبانه خودشان، از قبل «مشروعیتی آسمانی تعریف کردهاند و هیچگونه حق و حقوقی برای مردم نگونبخت ایران در این رابطه قائل نیستند.»
ثانیاً رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 44 سال گذشته هیچگونه حق و حقوقی برای مردم ایران در راستای «تعیین سرنوشت خودشان قائل نیستند»؛ زیرا در تحلیل نهائی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «تمامی مردم ایران را صغار میدانند» و آنچنانکه خمینی در کتاب «ولایت فقیه» خود میگوید، «تنها روحانیت یا به بیان او فقهای حوزههای فقاهتی هستند که حق ولایت بر مردم ایران دارند» و باز آنچنانکه خمینی در نظریه استبدادساز ولایت فقیه خود مطرح میکند «مشروعیت مدیریت تمامی امور تنها با رأی ولی فقیه تعیین میشود.»
ثالثاً از آفتهای مهم دیگری که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 44 سال گذشته برای جامعه نگونبخت ایران به همراه داشته است، «ناکارآمدی مدیران در چارچوب مدیریت محصور شده در روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی میباشد». کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باورند که آنچنانکه «بدون رادیکالیزه و تعمیق دموکراسی سه مؤلفهای امکان تحقق سوسیالیسم جامعهمحور (به صورتی که شریعتی میگوید، نه سوسیالیسم طبقهمحور آنچنانکه کارل مارکس مطرح میکند و نه سوسیالیسم حزب – دولت لنینیستی) وجود ندارد» تعمیق و رادیکالیزه کردن دموکراسی در جامعه هم «بدون تکیه بر عدالت اجتماعی در محورهای مختلف عدالت سیاسی و عدالت اقتصادی و عدالت آموزشی و غیره هم این امر امکانپذیر نمیباشد» بدون تردید «پیوند آزادی و دموکراسی با عدالت اجتماعی هم در این رابطه قابل تبیین میباشد» چراکه «مردم و جامعه هم نان میخواهند و هم آزادی» لذا به همین دلیل است که شریعتی میگوید «هرگز نمیتوان به بهانه آزادی نان را از مردم گرفت و نمیتوان به بهانه نان مردم را از آزادی محروم کرد.»
جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باور است که «کرامت انسانی (آنچنانکه قرآن در آیه 70 سوره الاسراء مطرح میکند) تنها بر پایه آزادی به عنوان عنصر مرکزی پاسداشت کرامت انسانی امکانپذیر میباشد» بنابراین «تا زمانی که همه مردم ایران در اندیشه و بیان و تشکل و غیره آزاد نباشند، کرامت انسانی معنی ندارد» علی هذا در این رابطه است که در طول 47 سال گذشته پیوند «میان آزادی و برابری بر پایه جایگاه انسانی تعریف کردهایم» و همچنین در این رابطه است که شریعتی هم سوسیالیسم و هم سرمایهداری در چارچوب رابطه انسانی آنها تعریف میکند و میگوید:
«سوسیالیسم برای ما تنها یک سیستم توزیع نیست یک فلسفه زندگی است و اختلافش با سرمایهداری در شکل نیست در محتواست. سخن از دو نوع انسان است که در فطرت با هم متضاد هستند» (م.آ - ج 10 - ص 9). باز به همین دلیل است که او «مناسبات سرمایهداری را به عنوان بزرگترین دشمن بشر تعریف میکند و تفاوت سوسیالیسم جامعهمحور مورد نظر خودش را با سوسیالیسم طبقهمحور کارل مارکس را بر پایه تفاوت رویکرد آنها نسبت به انسان تبیین مینماید.»
در 47 سال گذشته حیات درونی و برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران پیوسته بر این باور بودهایم که «جوهر اصلی اندیشههای شریعتی و اقبال عبارت است از عدالت اجتماعی». علی ایحال، در همین رابطه است که «شاخص ما برای ارزیابی نیروهای هوادار شریعتی و اقبال رویکرد آنها نسبت به عدالت اجتماعی میباشد»؛ و در چارچوب «جوهر عدالت اجتماعی اقبال و شریعتی است که ما دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای را توزیع دموکراتیک و اجتماعی و عادلانه قدرت و ثروت و اطلاعات به صورت علی السویه برای همه مردم تعریف میکنیم.»
باز در همین رابطه است که ما بر این باوریم که «لیبرالیسم اقتصادی و نئولیبرالیسم و نئوکنسرواتیسم و نابرایها و شکاف طبقاتی و حکومتهای استبدادی توتالیتر و پوپولیستی همه و همه از آفتهای تحمیلی مناسبات سرمایهداری بر بشریت میباشد.»
باری، ما بر این باوریم که «بدون دستیابی به حقوق برابر زن و مرد، در کادر عدالت اجتماعی، زن جامعه ایران نمیتواند آزادی و رهائی خودش را در جامعه نهادینه کند» و البته لازمه انجام این مهم «نهادینه شدن فرهنگ دموکراسی در جامعه ایران است» که معنای دیگر این حرف آن است که در رویکرد ما «رهائی زن ایرانی قبل از همه یک امر فرهنگی و اجتماعی است» یعنی تا زمانی که «به صورت فرهنگی و اجتماعی موضوع رهائی زن در جامعه ایران نهادینه نشود، آزادی زن ایرانی نمیتواند در جامعه ایران نهادینه بشود» بنابراین، بدین ترتیب است که میتوانیم داوری کنیم که «تنها با تغییر سیاسی و دولت و حکومت نمیتوانیم در جامعه بزرگ ایران به دموکراسی و آزادی و عدالت اجتماعی دست پیدا کنیم»؛ به بیان دیگر «قبل از همه دموکراسی و آزادی و عدالت اجتماعی باید به صورت فرهنگ درآوریم و بعداً با ورود این فرهنگ به وجدان اجتماعی است که این فرهنگ به صورت نهادسازی مادیت پیدا میکند.»
کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باورند که «دموکراسی به عنوان یک نظام سیاسی که استوار بر یک نظام اجتماعی باشد» در تحلیل نهائی یعنی «حکومت مردم به دست مردم و در خدمت مردم» و در راستای دستیابی به دموکراسی با این شکل و صورت است که:
اولاً معتقد به «تقدم دموکراسی اجتماعی بر دموکراسی سیاسی هستیم» و برای دستیابی به «تقدم دموکراسی اجتماعی بر دموکراسی سیاسی معتقد به دموکراتیزاسیون کردن جامعه توسط فرهنگ دموکراتیک هستیم.»
ثانیاً معتقد به «تقدم فرهنگسازی نسبت به نهادسازی دموکراتیک در جامعه هستیم.»
ثالثاً در راستای «دموکراتیزه کردن فرهنگ جامعه ایران معتقد به بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی (در ادامه حرکت اقبال و شریعتی) هستیم.»
رابعاً در خصوص «نهادسازی (در فرایند پسافرهنگسازی) در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی» قبل از همه معتقد به «نهادسازی بر مبنای جامعه مدنی جنبشی فراگیر و سراسری مبتنی بر جنبشهای دینامیک خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر درونزای تکوین یافته از پائین چه در جبهه آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری یا اقشار میانی و چه در جبهه برابریطلبانه اردوگاه عظیم نیروی کار (تولیدی و خدماتی اعم از کارگری و کارمندی) میباشیم»؛ و در این رابطه بر این باوریم که «بدون تحقق جامعه مدنی جنبشی دینامیک فراگیر و سراسری هر گونه نهادسازی در راستای دستیابی به دموکراسی دینامیک سه مؤلفهای امری سترون میباشد» چراکه «در خلاء جامعه مدنی جنبشی دینامیک سراسری، هر گونه نهادسازی برای دموکراسی صورت استاتیک تکوین یافته از بالا دارد که دارای جوهر و شکل دموکراسی لیبرالیستی سرمایهداری میباشد.»
ادامه دارد