جنبش زنان ایران در مسیر رهائی (از ستمهای مضاعف جنسیتی در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی – قضائی، توسط مبارزه عدالتخواهانه و برابریطلبانه) چه چالشهائی پیش روی دارد؟ - قسمت سوم
11 - از آنجائیکه به موازات «ورود زن ایرانی به بازار کار و عرصه اجتماعی و سیاسی جامعه بزرگ ایران، همراه با استقلال اقتصادی زن ایرانی در خانواده و رهائی زن ایران از مناسبات مردسالارانه درون خانواده، به مرور زمان (در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) زن ایرانی رفته رفته به حق و حقوق اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و انسانی خود بیشتر واقف شده است، همین امر باعث گردیده تا به موازات آکاهیگری خودجوش و تکوین یافته از پائین زن ایرانی جنبش مطالبهمحور خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل و دینامیک زن ایرانی در سه عرصه مختلف صنفی و مدنی و سیاسی تکوین پیدا کند» و البته به موازات همین اعتلای جنبش عمودی و مستقل مطالبهگرایانه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی زن ایرانی بوده است که رفته رفته «کنشگران جامعه زنان ایران را به این آگاهی رسانیده است که در جهت تغییر توازن قوا در عرصه میدانی منهای رشد و پیوند عمودی در جنبش زنان ایران نیازمند به پیوند افقی (در رابطه با جنبشهای اجتماعی) با مردان هم میباشند.»
به بیان دیگر کنشگران جامعه زنان ایران در عرصه جنبش مطالبهمحور اجتماعی و اقتصادی و سیاسی خود، به صورت دینامیک و خودجوش به این واقعیت دست پیدا کردهاند که «بدون خودآگاهیگری و خودسازماندهی و خودرهبری و حرکت تکوین یافته از پائین به صورت دینامیک و مستقل (از حاکمیت و جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) و پیوند عمودی و افقی در عرصه همگرائی همه جانبه با کنشگران جنبشهای اجتماعی مطالباتی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران نمیتوانند، به تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود خود (در جامعه مردسالار و فقهزده و استبدادزده ایران) دست پیدا کنند». لذا به همین دلیل بوده است که جنبش زنان ایران از فردای انقلاب شکست خورده بهمن ماه 57 (از 17 اسفند ماه 57 کمتر از یکماه بعد از انقلاب 22 بهمن ماه 57) «به عنوان نخستین جنبش خودآگاهیگر و خودجوش و خودسازمانده و مستقل و خودرهبر و تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ ایران بر علیه گفتمان استبدادساز ولایت فقیه خمینی و اسلام دگماتیست فقاهتی زنستیز حوزههای فقهی با شعار: «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم»، استارت جنبشهای مطالبهمحور اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه بزرگ ایران را بر علیه آپارتاید جنسیتی و رویکرد زنستیزانه و تبعیضگرایانه جنسیتی، طبقاتی، سیاسی، اجتماعی، مذهبی و قومیتی حاکمیت ارتجاعی موجسوار جدید را زدند و همچنین با آن آژیر شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران را برای مردم نگونبخت ایران به صدا درآوردند.»
بنابراین، از اینجا است که حداقل در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «باید جنبش زنان ایران را به عنوان سر سلسله جنبان و آوانکارد و پیشاهنگ جنبشهای اجتماعی (مطالبهمحور اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه بزرگ ایران، در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) تعریف بکنیم» که بیشک معنای دیگر این حرف آن است که «تنها با پیشگامی جنبش زنان ایران در بستر جنبشهای مطالبهمحور اقتصادی و اجتماعی و سیاسی است که جنبشهای اجتماعی ایران میتوانند، توازن قوا در عرصه میدانی به سود خود تغییر بدهند و شرایط برای عقبنشینی همه جانبه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در پاسخگوئی به مطالبات خود فراهم بکنند و با آن حق مدنی اعتراضات آکسیونی و اعتصابی به عنوان حقوق شهروندی برای خود نهادینه نمایند.»
باری، در این رابطه بوده است که (در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) «زن ایرانی پیوسته به وضعیت موجود، چه در عرصه اجتماعی و چه در عرصه اقتصادی و چه در عرصه سیاسی، اعتراض نموده و پیوسته خواستار زندگی بهتر برای جامعه زنان و همه افراد جامعه بزرگ ایران بوده است» و صد البته و هزار البته، «زن ایرانی این همه را همراه با تکیهمحوری بر عدالت جنسیتی (و رفع آپارتاید جنسیتی و تبعیض جنسیتی، در جامعه مردسالار و فقهزده و استبدادزده ایران) در بستر مبارزه عدالتخواهانه و برابریطلبانه (در مؤلفههای مختلف سلبی و ایجابی جهت رفع تبعیض اقتصادی، تبعیض اجتماعی، تبعیض سیاسی، تبعیض قومیتی، تبعیض فرهنگی و تبعیض مذهبی همراه با نفی محوری تبعیض جنسیتی، با تکیه بر عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، عدالت اجتماعی، عدالت آموزشی، عدالت جنسیتی و غیره) و در کادر رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن مؤلفههای قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اجتماعی، آنچنانکه معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی مطرح میکردند) فریاد میزد.»
12 - اگرچه جنبش مطالبهمحور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه زنان ایران در راستای کسب آزادیهای اجتماعی و مبارزه با آپارتاید جنسیتی و اسلام دگماتیست فقاهتی زنستیز حوزههای فقهی از 17 اسفندماه 57 (کمتر از یک ماه بعد از انقلاب شکست خورده بهمن ماه 57) «بدون حمایت مردان و بدون حمایت جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور (از راست راست تا چپ چپ) تکوین پیدا کرد» اما استمرار متناوب و متوالی پروسس جنبش رهائیبخش جامعه زنان ایران (بر علیه آپارتاید جنسیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) در راستای دستیابی به آزادیهای اجتماعی و آزادیهای سیاسی و حقوق انسانی- اجتماعی – اقتصادی – تاریخی خودش رفته رفته هم کنشگران جامعه زنان ایران و هم کنشگران مرد جنبشهای اجتماعی ایران را به این خودآگاهی رسانید که «بدون پیوند افقی و عمودی حرکت آنها با هم دیگر، حتی امکان موفقیت حداقلی هم برای آنها وجود ندارد». همچنین آنها دریافتند که «در شرایطی که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تا بن دندان مسلح به تشکیلات و ابزار نرم و سخت سرکوب میباشد، به صورت اتمیزه و بدون حرکت فراگیر و خودآگاهیگر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک و تکوین یافته از پائین و مستقل (از حاکمیت و جریا نهای مختلف جامعه سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور، از راست راست تا چپ چپ) هرگز و هرگز نمیتوانند به موفقیت حداقلی هم دست پیدا کنند» و همچنین آنها دریافتند که «بدون همگرائی عمودی و افقی هر چند هم که فراگیر باشند (آنچنانکه در دو خیزش ملی دیماه 96 و آبانماه 98 شاهد بودیم) هرگز و هرگز نمیتوانند در عرصه میدانی (نه در عرصه فضای مجازی) توازن قوا بر علیه دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به سود خود تغییر بدهند.»
13 - یکی از «اهرمهای مهم فشار از پائین (بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) جامعه زنان ایران (در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) در راستای مبارزه برای کسب آزادیهای اجتماعی و سیاسی خود و مبارزه بر علیه آپارتاید جنسیتی و مبارزه با رویکرد خانهنشین کردن جامعه زنان ایران (توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) کسب تحصیلات عالی و ورود فراگیر آنها به دانشگاهها و پیوند با دو جنبش آوانگارد دانشجوئی و دانشآموزی بوده است». در این رابطه بوده است که حرکت سونامیوار جامعه زنان ایران به عرصه تحصیلات عالی آنچنان وسیع و گسترده بوده است که از دهه هفتاد الی آلان جامعه زنان ایران توانستند بیش از 64 درصد جامعه دانشجوئی کشور را شامل بشوند؛ و باز آنچنان این حرکت سونامیوار جامعه زنان ایران به عرصه تحصیلات عالی و دانشگاههای کشور گسترده و فراگیر بوده است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب رویکرد آپارتاید جنسیتی اسلام دگماتیست فقاهتی زنستیز خود، با ترفندهای تفکیک جنسیتی و غیره، تلاش گستردهای جهت مهار زنان در عرصه ورود به دانشگاههای کشور کرده است؛ که البته تا این زمان همه تیرهای آنها به سنگ خورده و تمامی شگردها و ترفندهای آنها دچار شکست همه جانبه شده است.
14 - با عنایت به اینکه «بیش از 50 درصد جامعه زنان ایران به صورت مجرد وارد عرصه اقتصادی جهت تأمین معیشت خود و خانوادهشان شدهاند، طبیعی است که در شرایطی که تورم و رکود و بحران حاد اقتصادی همراه با آپارتاید جنسیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، بسترساز آن شده است که بخشی از جامعه زنان فوق (به علت ناتوانی در دستیابی به شغل و کار برای تأمین معیشت حداقلی خود در چارچوب مناسبات سرمایهداری رانتی و نفتی و فقاهتی حاکم) راهی جز تنفروشی آماتوری و حرفهای نداشته باشند» و به همین دلیل (به خصوص از دهه 70 الی الان) یکی از بحرانهای اجتماعی جامعه ایران همین زنان تنفروش ایرانی میباشند که از حداقل حمایت دولت و تأمین اجتماعی نه تنها برخوردار نیستند و نه تنها در زیر فشار رویکرد مردسالارانه حاکم بر جامعه ایران قرار دارند و دچار استثمار مضاعف و بهرهکشی بولهواسانه در بازار سکس و تبدیل زن ایرانی به عنوان یک کالا هستند (و حتی بعضی از آنها را به صورت کالای صاداراتی به کشورهای عربی از عراق تا حاشیه خلیج فارس میبرند) از همه مهمتر اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با ترفندهای مثل صیغه و سرکوب پلیسی آنها، به صورت بیرحمانهای این فرودستترین بخش جامعه زنان ایران را تحت فشار همه جانبه قرار میدهند.
افزایش تعداد زنان تنفروش (و به ویژه تنفروشی در سنین پائین بین زنان و دختران) روندی رو به گسترش پیدا کرده است، به طوری که بر اساس گزارشات و آمارهایی که از سوی ارگانهای حکومتی مانند نیروی انتظامی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم منتشر شده است، «سالانه 30 درصد بر تعداد زنان و دخترانی که به اتهام تنفروشی دستگیر میشوند، افزوده میشوند» که خود این امر حاکی از افزایش وحشتناک تعداد زنان و دختران تنفروش در کشور میباشد. بدون تردید این معضل اجتماعی ریشه در فقر و نیاز مالی آنها دارد که به علت شرایط بد اقتصادی و بیکاری گستردهای که در سطح جامعه موجود است، بویژه بسیاری از زنان سرپرست خانواده (و بدون حمایت مالی از طرف حاکمیت) را ناگزیر به تنفروشی مینماید. همچنین مسئله صیغه که باعث میشود که زنان از این طریق مورد تحقیر و بیحرمتی مضاعف مردان بوالهوس قرار گیرند، علاوه بر اینکه در این رابطه، زن به صورت کالائی مورد سوء استفاده مردان بوالهوس قرار میگیرند، با مشروعیت دادن فقهی و قانونی به آن (توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) امروز برای بعضی از این زنان به عنوان یک شغل زنانه در آمده است. آنچنانکه «بخشی از زنان سرپرست خانواده قسمتی از درآمد خود را از این راه جبران مینمایند». البته علاوه بر این فاجعه، باید توجه داشته باشیم که طبق آمارهای رسمی خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «بیش از 10 درصد زنان ایرانی در شهرهای مختلف کشور معتاد هستند». همچنین در برخی از آمارهای رسمی خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از وجود «بیش از یک میلیون زن معتاد در ایران خبر میدهند.»
یادمان باشد که قبل از به قدرت رسیدن خمینی، او خطاب به شاه میگفت: «فقط روزی نیم ساعت برنامه رادیو را به ما بدهید تا ما فرهنگ مردم ایران را درست کنیم» و باز او خطاب به شاه میگفت: «فقط پول اوقاف به ما بدهید، ما اقتصاد مملکت را سر و سامان میدهیم و فقر را از کشور ریشه کن میکنیم» و باز همین خمینی در ماههای اولیه که سوار بر قدرت شده بود در راستای بسترسازی برای نهادینه کردن قدرت خود خطاب به مردم ایران میگفت: «آب و برق مجانی میشود»، «خانه نخرید ما همه را صاحب خانه میکنیم»، «حقوق ملت کرد به خود آنها واگذار میشود»، «حذف بهره بانکی قطعی است، ما بهره بانکی را بر میداریم»، «رهبر کشور نخواهم شد»، «همه احزاب در ابراز عقاید آزاد هستند»، «ما زندان سیاسی نخواهیم داشت»، «من پول نفت را سر سفره مردم میآورم، تمام خانوادهها باید حقوقی تحت عنوان حق نفت ماهیانه دریافت کنند.»
ادامه دارد