جنبش زنان ایران در مسیر رهائی (از ستمهای مضاعف جنسیتی در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی – قضائی، توسط مبارزه عدالتخواهانه و برابریطلبانه) چه چالشهائی پیش روی دارد؟ - هفدهم
رابعاً جنبش زنان ایران به خاطر پتانسیل عظیم درونی خود که استوار بر ستمهای مضاعف جنسیتی و طبقاتی میباشند، در جایگاه خودویژه آوانگاردی و پیشاهنگی نسبت به دیگر جنبشهای اجتماعی قرار دارند. چرا که این جنبش از آنچنان پتانسیلی برخوردار میباشند که میتوانند «به عنوان حلقه بزرگ بین جنبش دموکراسیخواهانه طبقه متوسط شهری ایران با جنبش بزرگ عدالتطلبانه اردوگاه عظیم کار و زحمت ایران بشوند» یا به عبارت دیگر، «میتوانند باعث پیوند دو جبهه بزرگ نان و آزادی بشوند»؛ و از اینجا است که باید داوری کنیم که در تحلیل نهائی «فونکسیون مستمر جنبش زنان ایران (در جامعه بزرگ ایران) نه فقط به صورت سلبی در رابطه با اعتراض به نظم موجود است، بلکه همراه با آن به دنبال یک حرکت ایجابی و تعیین آلترناتیو و جایگزینی وضع موجود توسط برپائی روابط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جدید میباشند.»
خامسا تا زمانی که جامعه زنان ایران از «حقوق کامل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی برخوردار نشوند، نه تنها ما نمیتوانیم انحطاط و فقر در جامعه ایران را ریشه کن نمائیم، مهمتر از آن اینکه ما نمیتوانیم پایههای دموکراسی تکوین یافته از پائین در جامعه بزرگ ایران نهادینه کنیم». لازم به ذکر است که «در جامعه امروز ایران، فقر بیش از آنکه مردانه باشد، به شدت زنانه شده است» و دلیل این امر هم آن است که بر پایه ستم دو مؤلفهای جنسیتی و طبقاتی تحمیلی بر جامعه زنان ایران بسترها جهت محدودیت در استخدام و عدم فرصت شغلی و دستمزد نابرابر در برابر کار برابر با مردمان فراهم شده است.
سادساً رویکرد تقلیلگرایانه جریانهای مارکسیستی داخل و خارج از کشور (در طول 42 سال گذاشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) باعث گردیده که به سبب مطلق کردن ستم طبقاتی بر جامعه زنان ایران، حتی ستم مردسالاری و آپارتاید جنسیتی تحمیلی بر جامعه زنان ایران را هم نادیده بگیرند و یا در همان عرصه ستم طبقاتی تعریف بکنند. آنچنانکه برعکس آنها، رویکرد تقلیلگرایانه لیبرال فمینیستهای خارجنشین باعث گردیده که با مطلق کردن ستم جنسیتی و مطلق کردن موضوع حجاب اجباری توسط شعار سلبی کشف حجاب، ستم طبقاتی تحمیلی بر زن ایران در چارچوب مناسبات سرمایهداری رانتی و نفتی و حکومتی و فقاهتی حاکم را نادیده بگیرند.
سابعاً «پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در راستای رادیکالیزه کردن جنبش (خودآگاهیگر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پائین) جامعه زنان ایران، باید بیش از همه بر استراتژی اعتلای مطالبههای اقتصادی و سیاسی و مدنی آنها تکیه بکنند». معنای دیگر این حرف آن است که «رادیکالیزه کردن جنبش زنان ایران هرگز به صورت انتزاعی و توسط آگاهیبخشی مجرد و ذهنگرایانه حاصل نمیشود بلکه برعکس تنها توسط آگاهیگری کنکرت و مشخص در بستر افزایش مطالبات مدنی و اقتصادی و سیاسی آنها حاصل میشود.»
33 - در خصوص معضلات جامعه زنان ایران در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، به خصوص در شرایط امروز جامعه ایران که ابر بحرانهای حاد مرکب اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و زیست محیطی و کرونائی و غیره، جامعه ایران را در آستانه فرو پاشی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی قرار داده است، باید عنایت داشته باشیم که:
اولاً «مسئله زنان در عرصه ستمهای دو مؤلفهای جنسیتی و طبقاتی، یک امر سیاسی است، نه صنفی و نه مدنی محض». علی ایحال، در همین رابطه است که ما بر این باوریم، «اگر جنبش (خودآگاهیگر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) زنان ایران، در بستر مبارزه مطالبهمحورانه صنفی و مدنی خود بتوانند به موفقیتهائی دست پیدا کنند، قطعاً مبارزه مطالبهمحور صنفی و مدنی آنها دارای جوهر سیاسی هم میباشد»؛ و لذا در همین رابطه است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم حتی اگر در برابر جنبش کامیونداران و جنبش مالباختگان و جنبش بازنشستگان و جنبش کارمندان و غیره هم حاضر به عقبنشینی بشود، در برابر دو جنبش جامعه زنان و جامعه کارگران ایران حاضر به عقبنشینی نمیشود؛ بنابراین تا زمانی که توازن قوا در عرصه میدانی به سود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باشد و جنبشهای مطالبهمحور کارگری و زنان ایران نتوانند توازن قوا در عرصه میدانی به سود خود تغییر بدهند، یقیناً رژیم مطلقه فقاهتی در برابر این دو جنبش با مشت آهنین برخورد خواهد کرد؛ و قطعاً «آخرین سنگری که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در عرصه تغییر توازن قوای میدانی بر علیه خودش، حاضر به عقبنشینی از آن سنگرها میشود، همین دو سنگر جنبش زنان و جنبش کارگران ایران میباشد» و البته دلیل این امر همان است که «هر گونه عقبنشینی رژیم در برابر جنبش مطالبهمحور زنان و کارگران منهای اینکه نیازمند تغییر ساختاری نظری خود (در اسلام دگماتیست و زنستیز و استثمارپذیر فقاهتی و روایتی و زیارتی و ولایتی حوزههای فقهی) میباشد، در عرصه عینی نیازمند به تغییر در مناسبات سرمایهداری رانتی و نفتی و فقاهتی حاکم است و قطعاً بدون تغییر ساختاری نظری در اسلام دگماتیست فقاهتی حاکم و عینی در سرمایهداری رانتی و نفتی و فقاهتی حاکم امکان هیچگونه عقبنشینی در برابر جنبش مطالبهمحور زنان و کارگران ایران وجود ندارد» به عبارت بهتر، شاید بتوانیم داوری کنیم که «اگر در رابطه با مطالبات جنبش مالباختگان و جنبش کامیونداران و حتی جنبش معلمان و جنبش بازنشستگان در تحلیل نهائی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بتواند با ابزار چاپ اسکناس و تورم و استقراض از بانکها و فروش اموال دولتی و دست در جیب مردم کردن و کلاهبرداری و شیادی بتوانند به صورت کوتاه مدت پاسخگو بشوند، قطعاً امکان پاسخگوئی در برابر مطالبات دو جنبش کارگری و جنبش زنان ایران (در عرصه دو دسته ستمهای طبقاتی و ستمهای جنسیتی) نخواهد بود.»
ثانیاً توجه داشته باشیم که هر چند که ستم جنسیتی تحمیلی بر زنان ایران ریشه تاریخی در گذشته حاکمیت مناسبات بهرهکشی سیاسی و اقتصادی حاکم بر جامعه ایران دارد و در دیگر کشورها، حتی کشورهای متروپل سرمایهداری هم این ستم جنسیتی وجود دارد، ولی هرگز نباید فراموش کنیم که خودویژگی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در طول 42 سال گذشته عمر خود) در این رابطه در آن میباشد که این رژیم توسط اسلام دگماتیست فقاهتی خود توانسته است به صورت هولناکی ستم جنسیتی تحمیلی بر جامعه زنان ایران را نهادینه حقوقی و قانونی و فقهی و شرعی و مذهبی بکند و توسط آن توانسته است، دامنه ستمهای جنسیتی تحمیلی بر زنان ایرانی را به چندین برابر افزایش بدهد، بنابراین در همین رابطه است که «هرگز نباید دامنه ستم جنسیتی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال عمر خودش را، معدود به تحمیل حجاب اجباری صرف و نفی حق انتخاب زنان در پوشش خود بکنیم، چراکه موضوع ستمهای جنسیتی یا تبعیض جنسیتی و یا آپارتاید جنسیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بسیار فراتر از تک مؤلفههای تحمیل حجاب اجباری و یا نفی آزادی اجتماعی زنان و حق انتخاب در پوشش و قوانین زنستیز موجود و غیره میباشد.»
از اینجا است که برعکس رویکرد لیبرال فمینیسم موجسوار خارجنشین که با مطلق کردن تک مؤلفهای تحمیل حجاب اجباری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (و نادیده گرفتن دیگر ابعاد ستمهای تبعیضی جنسیتی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته بر جامعه زنان ایران) و عمده کردن شعار آلترناتیوی طرح کشف حجاب (به جای آزادی و حق انتخاب در پوشش برای همه جامعه زنان ایران) تلاش میکنند تا ستم جنسیتی زنان ایران را جدای از ستمهای طبقاتی و جدای از دیگر ستمهای جنسیتی تحمیلی به چالش بکشند و بر خلاف رویکرد فمینیستهای اسلامی داخل کشور که از طریق تکیه بر جناح درون قدرت تلاش میکنند تا ستم جنسیتی تحمیلی بر زنان ایران (در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) از طریق اصلاحات در قوانین زنستیزانه موجود توسط خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکمترمیم نمایند، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 42 گذشته حرکت برونی خود (از نیمه اول اردیبهشت ماه 1358 الی الان، چه در فاز عمودی و یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی و یا جنبشی نشر مستضعفین ایران) پیوسته بر این باور بوده است که منهای اینکه بدون به چالش کشیدن اسلام دگماتیست و زنستیز و ارتجاعی فقاهتی (روایتی، ولایتی، زیارتی و مداحیگری حوزههای فقهی) توسط اسلام تطبیقی (معلمان کبیرمان محمد اقبال لاهوری و شریعتی) امکان به چالش کشیدن ستمهای جنسیتی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم وجود ندارد و منهای اینکه پیوسته بر این باور بودهایم که بدون به چالش کشیدن ساختاری مناسبات سرمایهداری رانتی و نفتی و فقاهتی حاکم امکان به چالش کشیدن ستمهای طبقاتی تحمیلی بر اردوگاه بزرگ کار و زحمت ایران و از جمله جامعه زنان ایران وجود ندارد و منهای اینکه در تحلیل ستمهای تحمیلی بر جامعه بزرگ ایران (در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) بین ستمهای جنسیتی و ستمهای طبقاتی تفاوت قائل شدهایم و منهای اینکه پیوسته بر این باور بودهایم که روحیه مردسالاری در جامعه امروز ایران فقط مشمول حوزههای فقهی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نمیشوند، بلکه حتی جامعه کارگری ایران و دیگر گروههای اجتماعی هم در جامعه امروز ایران گرفتار این آفت هولناک مردسالاری میباشند (و همین آفت روحیه مردسالاری نهادینه در جامعه کارگری و دیگر گروههای اجتماعی باعث گردیده است که علاوه بر عدم حمایت مردها در جامعه ایران از جنبشهای زنانه ضد تحمیل حجاب اجباری، مثل جنبش دختران خیابان انقلاب) جنبش زنان ایران را گرفتار عرصه سکتاریستی بکنند از همه مهمتر اینکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 42 سال گذشته حرکت برونی خود) پیوسته در تعریف جایگاه اجتماعی و تاریخی دو جنبش کارگری و جنبش زنان ایران (در راستای نفی ستمهای جنسیتی و طبقاتی) برای آنها جایگاه آوانگاردی و یا پیشاهنگی (در عرصه جنبشهای اجتماعی مطالبهمحور اقتصادی و اجتماعی و سیاسی) قائل بوده است و پیوسته بر این باور بودهایم که «بدون پیوند تنگاتنگ میدانی بین دو جنبش عظیم کارگری و زنان ایران در کنار دیگر جنبشهای مطالبهمحور اجتماعی جامعه بزرگ ایران امکان تغییر توازن در عرصه میدانی به سود جامعه ایران وجود ندارد.»
ادامه دارد