جنبش زنان ایران در مسیر رهائی (از ستم‌های مضاعف جنسیتی در عرصه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی – قضائی، توسط مبارزه عدالت‌خواهانه و برابری‌طلبانه) چه چالش‌هائی پیش روی دارد؟ - قسمت چهار

 

15 - اگرچه از 17 اسفند ماه 57 (کمتر از یک ماه بعد از انقلاب شکست خورده بهمن ماه 57) «جامعه زنان ایران در راستای کسب آزادی‌های اجتماعی از دست رفته خود و به چالش کشیدن آپارتاید جنسیتی اسلام دگماتیسم فقاهتی حوزه‌های فقهی و نبرد با رویکرد زن‌ستیزانه نظریه استبدادساز ولایت فقه خمینی وارد مبارزه مطالبه‌محور اجتماعی و مدنی همه جانبه با رژیم در حال نهادینه شدن فقاهتی شدند و با شعار دفاع از آزادی و حق انتخاب پوشش زنان ایرانی، آپارتاید جنسیتی اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی را به چالش کشیدند» ولی از خیزش آبان‌ماه 98 (با حضور فراگیر جامعه زنان ایران در این خیزش) جامعه زنان ایران وارد فرایند نوینی از پروسه حرکت خود (که همان فرایند سیاسی مبارزه مطالبه‌محور می‌باشد) شدند؛ که آنچنانکه در کالبد شکافی و آسیب‌شناسی خیزش آبان‌ماه 98 مطرح کردیم، متاسفانه حضور جامعه زنان ایران در خیزش آبان‌ماه 98 مانند دیگر کنش‌گران این خیزش (هر چند به صورت خودجوش و تکوین یافته از پائین هم بودند ولی) «صورت اتمیزه و بی‌سر و بی‌برنامه و بی‌تاکتیک و بی‌استراتژی داشتند و همین امر باعث سرکوب فراگیر و کشتار آنها (توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای) شد». ولی آنچه در این رابطه قابل توجه است اینکه «در خیزش آبان‌ماه 98 زن ایرانی به صورت اجتماعی و فراگیر، در نبرد ضد آپارتایدی خود با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (برای دستیابی به حقوق اجتماعی و حقوق اقتصادی و حقوق سیاسی لگدمال شده خود) وارد فرایند نوین سیاسی شد» و با ورود به فرایند سیاسی پروسس حرکت خودجوش و تکوین یافته از پائین جامعه زنان ایران بود که جنبش زنان ایران توانستند، علاوه بر اینکه «حرکت خودشان را رادیکالیزه بکنند و جوهر اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی مبارزه قبلی خودشان را وارد فاز نوین سیاسی بکنند، از همه مهمتر اینکه زن ایرانی (از خیزش آبان‌ماه 98) توانست به صورت مستقیم و عریان وارد نبرد سیاسی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جهت پاره کردن زنجیر ستم مضاعف جنسیتی و اقتصادی و سیاسی و حقوقی و مدنی خود بشود»؛ که البته این فرایند جدید خودآگاهی‌گر و خودجوش و تکوین یافته از پائین زن ایرانی (با سرکوب هولناک رژیم مطلقه فقاهتی در خیزش آبان‌ماه 98) برعکس آنچه که حزب پادگانی خامنه‌ای فکر می‌کردند، نه تنها متوقف نشد، بلکه «با تغییر شکل در اسفندماه 98 و در جریان انتخابات مجلس یازدهم رژیم مطلقه فقاهتی، به صورت جنبش فراگیر نافرمانی مدنی زن ایرانی مادیت پیدا کرد». بطوریکه در این رابطه می‌توان داوری کرد که «جنبش خودآگاهی‌گر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین نافرمانی مدنی جامعه زنان ایران (در جریان انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 98 و انتخابات خرداد 1400 ریاست جمهوری سیزدهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) یکی از بزرگترین جنبش نافرمانی مدنی تاریخ بوده است» بنابراین، به خاطر همین گستردگی جنبش نافرمانی مدنی جامعه زنان ایران (در انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 98 و در انتخابات 1400 ریاست جمهوری سیزدهم) بود که «برای اولین بار (در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) حتی طبق آمارهای مهندسی شده خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بیش از 60 درصد جامعه ایرانی که مشمول حق شرکت در انتخابات بودند، آن انتخابات مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای (که در راستای یکپارچگی نظام شکل گرفتند) را تحریم و بایکوت کردند» به طوری که طبق گفته علی مطهری در کلان‌شهر تهران کمتر از 10 درصد مشمولین حق انتخاب در انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 98 شرکت کردند؛ که البته در انتخابات خرداد 1400 حزب پادگانی خامنه‌ای هم به علت بازتولید همین جنبش نافرمانی مدنی زنان ایران، همین بایکوت کردن صندوق‌های رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای نسبت با بایکوت انتخابات اسفند ماه 98 صورت گسترده‌تری پیدا کرد.

باری، از اینجا است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که «جنبش زنان ایران گرچه در فرایند اولیه خود در 17 اسفند ماه 57 از فاز ضد آپارتاید جنسیتی برای کسب آزادی‌های اجتماعی از دست رفته خود در شکل جنبش مطالبه‌محور مدنی و اجتماعی صرف شروع کردند» و گرچه در ادامه آن (از 17 اسفند 57 تا دوم خرداد 76) در طول دو دهه «جوهر جنبش زنان ایران صورت مطالبه‌محور اجتماعی و مدنی و اقتصادی، مدنی – اجتماعی و صنفی - صنفی و صنفی – اجتماعی داشته است» و از خرداد 76 تا آبان‌ماه 98 یعنی بیش از دو دهه، «جنبش زنان ایران با مشارکت در تضادهای جناح‌های درونی قدرت و حکومت و حمایت از جریان اصلاح‌طلبان درون حکومتی (تحت هژمونی سید محمد خاتمی از 76 تا 88) و بعد از آن (از 88 تا دی‌ماه 96) با حضور در جنبش سبز (تحت هژمونی میر حسین موسوی) توانست این جنبش اجتماعی – صنفی و یا صنفی – اجتماعی خودش را وارد فرایند جنبش اجتماعی – سیاسی بکند و حق اعتراض مدنی شهروندی جهت دریافت حقوق خودش نهادینه نماید»، ولی از آبان‌ماه 98 جنبش زنان ایران «با حضور گسترده خودش در خیزش آبان‌ماه 98 به صورت عریان و مستقل (از جناح‌های حکومت و پس از خروج از دوران 20 ساله مشارکت در تضاد جناح‌های درون حکومت در راه نیل به خواسته‌های خود در دی‌ماه 96) وارد فرایند سیاسی – سیاسی پروسه حرکت خود شد» و تا آنجا در این عرصه پیشرفت کرد که در فرایند پسا سرکوب هولناک خیزش آبان‌ماه 98 (توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای، جنبش زنان ایران) با تغییر شکل مبارزه خود توانست مانند ققنوسی در اسفندماه 98 و در جریان انتخابات مجلس یازدهم از خاکستر خیزش آبان‌ماه 98 پرواز کند و «در چارچوب شکل مبارزه نافرمانی مدنی خود توانست همان فرایند مبارزه سیاسی – سیاسی خودش را به صورت گسترده‌تری بازتولید نماید» بنابراین بدین سان بود که از خیزش آبان‌ماه 98 به بعد جنبش زن ایرانی در عرصه پروسه مبارزه مطالبه‌محور خود وارد عرصه کسب حقوق سیاسی از دست رفته خود شد و البته دلیل این امر همان بود که «جنبش زنان ایرانی در طول بیش از چهار دهه قبلی مبارزه خود به صورت خودجوش و مستقل و خودسازمانده به این جمعبندی رسیده بودند که با حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی و رویکرد آپارتاید جنسیتی اسلام دگماتیستی فقاهتی حوزه‌های فقهی، تنها با جنبش مطالبه‌محور صرف مدنی و صنفی نمی‌توان حتی به خواسته حداقلی خود دست پیدا کرد.»

به بیان دیگر جنبش زنان ایران از آبان‌ماه 98 به این واقعیت بزرگ دست پیدا کردند که «در حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی بدون تردید کسب حقوق اجتماعی و مدنی و حقوق اقتصادی زن ایرانی در گرو کسب حقوق سیاسی مستقل آنها از جناح‌های درونی قدرت می‌باشد». یادمان باشد که این نبرد بی‌امان سیاسی – سیاسی زن ایرانی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (که از آبان‌ماه 98 آغاز شد و در انتخابات اسفند ماه 98 در جریان تحریم و بایکوت انتخابات مجلس یازدهم حزب پادگانی وارد شکل جنبش نافرمانی مدنی شد و در جریان انتخابات خرداد 1400 ریاست جمهوری سیزدهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم این حرکت جنبش نافرمانی مدنی به اوج خود رسید) در این پروسه به دنبال آن می‌باشد که با رویکرد هم‌گرائی عمودی و افقی خود با دیگر جنبش‌های اجتماعی جامعه بزرگ ایران شرایط برای تغییر توازن قوا به سود خود در عرصه میدانی و در راستای دستیابی به مطالبات مدنی و اقتصادی و سیاسی فراهم بکند.

16 - در یک تقسیم بندی کلی توسط کالبد شکافی جنبش زنان ایران (در طول بیش از 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) به لحاظ جوهر مبارزاتی آنها می‌توانیم جنبش زنان ایران را به دو شاخه بزرگ که عبارتند از:

الف - شاخه جنبش فمینیستی

ب - شاخه جنبش دموکراسی سوسیالیستی، تقسیم بکنیم؛ که البته باز به صورت کنکرت و مشخص می‌توانیم شاخه فمینیستی جنبش زنان ایران در طول بیش از چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به سه زیر شاخه:

یک - لیبرال فمینیستی.

دو – سکولار فمینیستی.

سه - فمینیست‌های اسلامی، تقسیم بکنیم.

برای مثال لیبرال فمینیسم‌های خارج‌نشین با «مبارزه تک مؤلفه‌ای خود و جایگزین کردن شعار کشف حجاب به جای شعار دفاع از آزادی و حق انتخاب پوشش برای زن ایرانی تنها اقدام به یک مبارزه فردی و تک مؤلفه‌ای سلبی بر علیه آپارتاید جنسیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم کفایت می‌کنند» و بی‌شک در همین چارچوب بوده است که کنش‌گران شاخه لیبرال فمینیستی جنبش زنان ایرانی در چهار دهه گذشته حرکت خود پیوسته بر این باور بوده‌اند که توسط شعار «کشف حجاب» و دستیابی زن ایران به این امر، در ادامه آن زن ایرانی می‌تواند به دیگر خواسته‌های صنفی و مدنی و سیاسی خود دست پیدا کند. بر این مطلب بیافزائیم که در رویکرد کنش‌گران شاخه لیبرال فمینیستی جنبش زنان ایران «مبارزه در راستای کشف حجاب زن ایرانی خود فی نفسه یک جنبش صد درصد سیاسی می‌باشد، زیرا قطعاً آخرین سنگری است که رژیم مطلقه فقاهتی در راستای حفظ موجودیت حکومتی خودش حاضر به عقب‌نشینی از آن می‌شود»؛ اما با همه این تفاسیر متاسفانه باید داوری کنیم که شاخه لیبرال فمینیستی جنبش زنان ایران در طول بیش از چهار دهه حرکت خود بر علیه آپارتاید جنسیتی رژیم مطلقه فقاهتی نه تنها نتوانسته‌اند رژیم مطلقه فقاهتی را در برابر خواسته خود حاضر به عقب‌نشینی بکنند و نه تنها این شاخه از جنبش زنان ایران در طول چهار دهه گذشته نتوانسته‌اند حتی به خواسته‌های دیگر صنفی و مدنی خود دست پیدا کنند و نه تنها آنچنانکه در جریان حرکت دختران خیابان انقلاب و غیره شاهد بوده‌ایم این حرکت فمینیستی نتوانست در جامعه ایران از صورت اتمیزه خارج بشود و صورت فراگیر اجتماعی پیدا کند، از همه مهمتر اینکه شاخه لیبرال فمینیستی با شعار مکانیکی و سلبی کشف حجاب (به جای شعار «دفاع از آزادی و حق انتخاب پوشش برای همه زنان ایران» و به جای تکیه ایجابی بر شعار «عدات‌خواهانه جنسیتی، طبقاتی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و رفع تبعیض‌های مرکب موجود در جامعه بزرگ ایران») شرایط برای تفرقه لایه‌های مختلف جامعه زنان ایرانی یا پروسه واگرائی در جامعه زنان ایران را فراهم کرده‌اند.

برعکس شاخه فمینیستی جنبش زنان ایران که در این شرایط گرفتار حصار سکتاریستی شده‌اند و بیش از آنکه در داخل کشور عرصه فعالیت نظری و عملی پیدا کنند تنها در خارج از کشور مطرح می‌باشند، شاخه دیگر جنبش زنان ایران یعنی شاخه دموکراسی‌خواهانه سه مؤلفه‌ای (اقتصادی، سیاسی و اجتماعی) توانسته است جایگاه واقعی اجتماعی – تاریخی خودش را در جامعه امروز ایران پیدا کند. چراکه:

ادامه دارد