جنبش زنان ایران در مسیر رهائی (از ستمهای مضاعف جنسیتی در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی – قضائی، توسط مبارزه عدالتخواهانه و برابریطلبانه) چه چالشهائی پیش روی دارد؟ - هیجدهم
باری، باز در همین رابطه بوده است که در طول 42 سال گذشته عمر حرکت برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (از نیمه اول اردیبهشت ماه سال 1358 که نخستین شماره آرمان مستضعفین ایران انتشار پیدا کرد و با آن حرکت برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در فاز عمودی یا سازمانی آن آغاز شد) ما پیوسته معتقد بودهایم که «یکی از عوامل ماندگاری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم وجود همین گسلهای جنبشی، به خصوص گسل بین جنبش زنان ایران و جنبش کارگری ایران بوده است»؛ و قطعاً تا زمانی که توسط خود همین جنبشهای دینامیک (خودآگاهیگر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) این گسلهای بین جنبشهای اجتماعی در بستر حرکت مشترک مطالبهمحور سه مؤلفهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسیترمیم پیدا نکند، امکان تغییر توازن قوا (به نفع این جنبشهای اجتماعی مطالبهمحور سه مؤلفهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی با رژیم تا بن دندان مسلح به سازماندهی و تشکیلات و سختابزار و نرمابزار سرکوب) وجود ندارد.
پر واضح است که «تا زمانی که در عرصه میدانی (نه تنها در عرصه فضای مجازی) توازن قوا به سود حاکمیت مطلقه فقاهتی باشد، شرایط برای ماندگاری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم برقرار میباشد». یادمان باشد که آنچنانکه قبلاً هم بارها تکرار کردهایم، در این رابطه باید «بین فروپاشی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران، با فروپاشی سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تفاوت قائل بشویم»؛ و عنایت داشته باشیم که «نه تنها فروپاشی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران، باعث فروپاشی سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نمیشود، بلکه برعکس فروپاشیهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه، حتی بسترساز ظهور رویکرد فاشیسم و پادگانی شدن کل حکومت میگردد» بنابراین تا زمانی که در عرصه میدانی توازن قوا به سود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باشد و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توان سرکوب داشته باشد، ماندگاری رژیم با تکیه بر سرنیزه امری محتوم خواهد بود و البته آنچه که در چنین شرایطی این ماندگاری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را بیمه مینماید، ناتوانی آلترناتیوی اپوزیسیون داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ میباشد. البته متاسفانه و متاسفانه، «این مهم از آن نکات محوری است که در طول چهار دهه گذشته خارجنشینان به اصطلاح اپوزیسیون ایرانی از فهم آن عاجز بودهاند؛ زیرا آنها پیوسته بر این باور غلط خود تکیه کردهاند که با فروپاشی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه بزرگ ایران، بستر فروپاشی سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی هم فراهم میشود». شوربختانه در این رابطه اوج فاجعه در آنجا است که اپوزیسیون خارجنشین در چارچوب همان رویکرد غلط خود (مبنی بر کسب قدرت سیاسی از بالا برای جریان خاص خود که بر تمامی جریانهای جامعه سیاسی خارجنشین ایران از راست راست تا چپ چپ حاکم میباشد) در راستای ایجاد فروپاشی اقتصادی و فروپاشی اجتماعی و فرهنگی جامعه بزرگ ایران علاوه بر حمایت از تحریمهای اقتصادی استخوانسوز سرمایهداری جهانی به سرکردگی امپریالیسم امریکا، از حمله نظامی مثلت شوم امپریالیسم – صهیو نیسم – ارتجاع منطقه به کشور ایران هم دفاع میکنند. با این توهم که شاید بتوانند از نمد افتاده برای جریان خاص خودشان کلاهی بدوزند. در این رابطه اضافه کنیم که متاسفانه یکی دیگر از علل ماندگاری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چهار دهه گذشته همین اپوزیسیون هزار تکه خارجنشین میباشد که هر کدام به دنبال کسب قدرت سیاسی جدای از جامعه ایران و از بالا برای جریان خاص خود هستند؛ که البته در این رابطه پاسخ جنبش پیشگامان مستضعفین ایران به این اپوزیسیون هزار تکه خارجنشین پیوسته و علی الدوام این میباشد که به قول سعدی:
ترسم نرسی به کعبهای اعرابی / کین ره که تو میروی به ترکستان است
بدون تردید از نظر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «عامل اصلی بنبست جامعه سیاسی ایران (و در رأس آنها اپوزیسیون خارجنشین) در طول 80 سال گذشته (از شهریور 20 الی زماننا هذا و به خصوص در طول چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) این میباشد که کنشگران جامعه سیاسی ایران در عرصه استراتژی سه مؤلفهای پیشاهنگی خود (اعم از حزب –دولت لنینیستی و یا ارتش خلقی مائوئیستی و یا چریکگرائی مدرن رژی دبرهای) پیوسته بر این باور بودهاند که جدای از جامعه بزرگ ایران در قالب حرکت منحصر به فرد موتور کوچک پیشاهنگی (که همان جریان چند نفری خاص خودشان میباشد) میتوانند به کسب قدرت سیاسی (مشارکت در قدرت سیاسی با شیخ و شاه) از بالا دست پیدا کنند» و البته همه آنها پیوسته بر این باور بودهاند که «از بعد از کسب قدرت سیاسی (با استراتژی حزبی یا ارتش خلقی و یا چریکگرائی مدرن) آنها خواهند توانست قدرت خودشان را بر موتور بزرگ یا جامعه ایران تحمیل و تزریق نمایند و موتور بزرگ و یا جامعه بزرگ را به دنبال خود بکشانند». غافل از اینکه خروجی نهائی این رویکرد و استراتژی سه مؤلفهای پیشاهنگی (جریانهای مختلف جامعه سیاسی ایران از راست راست تا چپ چپ و به خصوص خارجنشینها در 80 سال گذشته عمر جامعه سیاسی ایران و بالاخص در چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) آن بوده است که به موازات مأیوس شدن آنها از حرکت موتور بزرگ، در حمایت از استراتژی کسب قدرت سیاسی آنها از بالا برای جریانهای هزار تکه خود، متاسفانه و متاسفانه به جای آفتشناسی حرکت خود و بازگشت به جامعه ایران (و تکیه بر جنبشهای خودآگاهیگر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور ا ز راست راست تا چپ چپ) چشم به قدرتهای خارجی اعم از امپریالیسم و صهیونیسم و ارتجاع منطقه جهت تغییر قدرت در داخل به نفع خود بوده است؛ که البته سخن نهائی ما با آنها در این رابطه هم بر این امر قرار دارد که «تا زمانی که به جای استراتژی پیشاهنگی (سه مؤلفهای تکوین یافته از بالا، به صورت حزبی و ارتش خلقی و چریکگرائی مدرن) به استراتژی پیشگامی (تکیه بر جنبشهای خودآگاهیگر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) روی نیاورید، هرگز و هرگز امکان تغییر ساختاری مترقیانه و دموکراتیک و تکوین یافته از پائین در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد». مع الوصف در همین رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 45 سال گذشته حیات درونی و برونی خود (از سال 1355 الی الان) چه در فاز عمومی و یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی و یا جنبشی نشر مستضعفین ایران پیوسته با تاسی از رویکرد معلم کبیرمان شریعتی در تبیین استراتژی حرکت خودمان براین باور بودهایم که:
الف – مبنای استراتژی باید جامعهمحور باشد نه پیشاهنگمحور.
ب – مبنای استراتژی باید تکیه بر جنبشهای (خودآگاهیگر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و دینامیک و مستقل از حاکمیت و جریانهای جامعه سیاسی ایران از راست راست تا چپ چپ) جامعه بزرگ ایران باشد، نه حزب و نه طبقه و نه ارتش خلقی و نه هستههای چریکی تکوین یافته از بالا و جداشده از جامعه و اردوگاه بزرگ کار و زحمت ایران.
ج – شعار استراتژیک باید «آگاهی، آزادی و برابری» (که شعار جامعهسازانه) باشد نه «عرفان، آزادی و برابری» (که شعار فردساز است).
د - رویکرد استراتژی باید رویکرد پیشگامی باشد، نه رویکرد پیشاهنگی.
ه - هدف استراتژیک باید آگاهیگری و راهبری (در بستر استراتژی آگاهیبخش باشد) نه رهبری و کسب قدرت سیاسی و یا مشارکت در قدرت سیاسی آن هم از بالا.
و - وظیفه پیشگامان در عرصه این استراتژی نقد قدرت سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی حاکم میباشد.
ز – پیام استراتژی باید دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن مؤلفههای قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و قدرت معرفتی باشد؛ که در این رابطه لازم است که عنایت داشته باشیم که:
اولاً در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 45 سال گذشته حرکت درونی و برونی خود، «دولت دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، به عنوان دولت آلترناتیو، نه دولت حزبی است (آنچنانکه لنین میگفت) و نه دولت طبقهای است (آنچنانکه کارل مارکس میگفت) بلکه آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگفت، دولت همه جامعه ایران است که توسط شوراهای فراگیر تکوین یافته از پائین تکوین پیدا میکند.»
ثانیاً در دولت دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) بر پایه شوراهای فراگیر تکوین یافته از پائین، «این دموکراسی است که با رادیکالیزه شدن آن (توسط شوراهای خودجوش و فراگیر و تکوین یافته از پائین) سوسیالیستی میشود، نه آنچنانکه سوسیال دموکراسی برنشتاینی میگفتند با دموکراتیک کردن سوسیالیسم» (که البته شکست خوردند، چرا که در تحلیل نهائی آنچنانکه در ساختار دولت رفاه کینزی در مغرب زمین شاهد هستیم، دولت رفاه سرمایهداری دموکراتیزه شده است نه سوسیالیسم دموکراتیزه شده آنچنان که برنشتاین مطرح میکرد).
ادامه دارد