جنبش زنان ایران در مسیر رهائی (از ستم‌های مضاعف جنسیتی در عرصه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی – قضائی، توسط مبارزه عدالت‌خواهانه و برابری‌طلبانه) چه چالش‌هائی پیش روی دارد؟ - شانزدهم

 

خامسا لازم به ذکر است که «رهائی کامل از ستم‌های مضاعف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و آپارتاید جنسیتی جامعه زنان ایران تنها در راستای دستیابی به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (اجتماعی کردن مؤلفه‌های قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اجتماعی که وجه سلبی آن آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی می‌گفت همان مبارزه با مثلث زر و زور و تزویر می‌باشد و وجه ایجابی آن باز همچنانکه شریعتی در کنفرانس «قاسطین، مارقین و ناکثین» تعریف می‌کند همان «آگاهی، آزادی و برابری» می‌باشد) قابل تعریف می‌باشد». به بیان بهتر اگر به دنبال دموکراسی سه مؤلفه‌ای (دموکراسی اجتماعی و دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی) در جامعه ایران هستیم، باید پروسه دموکراسی سه مؤلفه‌ای را در جامعه امروز ایران از مسیر رهائی زن ایرانی از ستم‌های مضاعف اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و از آپارتاید جنسیتی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شروع بکنیم؛ و همچنین اگر به دنبال سوسیالیسم سه مؤلفه‌ای (سوسیالیسم اقتصادی و سوسیالیسم اجتماعی و سوسیالیسم سیاسی) در جامعه ایران هستیم، باید پروسه سوسیالیسم سه مؤلفه‌ای را در جامعه امروز ایران از مسیر رهائی زن ایرانی از ستم‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و از آپارتاید جنسیتی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر زنان ایرانی شروع بکنیم؛ و اگر به دنبال سوسیالیسم مولود و سنتز دموکراسی سه مؤلفه‌ای (دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن مؤلفه‌های قدرت سیاسی قدرت اقتصادی و قدرت اجتماعی) هستیم، باز باید پروسه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای را در جامعه امروز ایران از مسیر رهائی زن ایرانی از ستم‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و از آپارتاید جنسیتی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر زن ایرانی شروع بکنیم. صد البته و هزار البته این همه مولود آن می‌باشد که در رأس همه مسائل و معضلات ملی امروز جامعه ایران (که در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دپو شده است) مسئله آپارتاید جنسیتی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و اسلام دگماتیست فقاهتی حوزه‌های فقهی بر زن ایرانی می‌باشد که در نظام آلترناتیوی و یا نظام جایگزینی بدون حل این معضل امکان حل دیگر معضلات به جا مانده از رژیم مطلقه فقاهتی (مثل معضل اقلیت‌های قومی و مذهبی و غیره) وجود ندارد.

خلاصه اینکه، در شرایط امروز جامعه ایران «عدالت و دموکراسی در گرو رهائی دو مؤلفه‌ای زن ایرانی از ستم‌های مضاعف تحمیلی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و آپارتاید جنسیتی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد»؛ زیرا با «رهائی زن ایرانی از ستم‌های مضاعف و آپارتاید جنسیتی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم است که بسترها جهت مشارکت همه جانبه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی برای نیمی از جمعیت ایران (زنان) فراهم می‌گردد و تنها با آزاد شدن پتانسیل عظیم نیمی از جمعیت ایران (زنان) است که شرایط برای تحقق عدالت در بستر دموکراسی یا دموکراسی سه مؤلفه‌ای (اقتصادی و اجتماعی و سیاسی) یا اجتماعی شدن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اجتماعی فراهم می‌گردد». البته باید توجه داشته باشیم که رابطه مشارکت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی زن ایرانی، با رهائی او از ستم‌های مضاعف و آپارتاید جنسیتی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، صورت دیالکتیکی دارد نه مکانیکی، به این ترتیب که هر چه مشارکت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی زن ایرانی گسترده‌تر بشود، بسترها جهت رهائی او از ستم‌های مضاعف و آپارتاید جنسیتی بیشتر فراهم می‌گردد و برعکس هر چه بیشتر زن ایرانی در مسیر رهائی از ستم‌های مضاعف و آپارتاید جنسیتی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی قرار بگیرد، بسترها جهت مشارکت همه جانبه زن ایرانی در عرصه‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بیشتر فراهم می‌گردد.

در همین رابطه می‌باشد که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال گذشته عمر خود (از فردای شکست انقلاب ضد استبدادی 22 بهمن 57 مردم ایران، الی زماننا هذا) پیوسته «جهت بسترسازی برای تحمیل پروژه زن‌ستیزانه فقاهتی یا آپارتاید جنسیتی فقهی خود تلاش کرده است تا به محدود و محصور کردن مشارکت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی زن ایرانی بپردازد». پر پیداست که شعار: «بازگشت زن ایرانی از عرصه‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به خانه و خانواده جهت تولید نسل بیشتر، شعاری است که از فردای انقلاب شکست خورده 57 الی الان، توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به عنوان یک استراتژی درازمدت دنبال شده است» و دلیل این امر هم آن است که «رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با طرح این شعار بیش از آنکه به دنبال حمایت از تولید نسل توسط جامعه زنان باشد، به دنبال محصور و محدود کردن عرصه‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مشارکت زن ایرانی می‌باشد». شاید بهتر باشد که در این رابطه اینچنین جمع‌بندی کنیم که «از آنجائیکه در این شرایط جامعه زنان ایران گرفتار ستم‌های مضاعف و آپارتاید جنسیتی به صورت دو مؤلفه‌ای می‌باشند، با عنایت به تفاوت این دو مؤلفه، از آنجائیکه در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بدون امحای آپارتاید جنسیتی فقهی، امکان مبارزه همه جانبه با ستم‌های مضاعف تحمیلی توسط مشارکت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی زن ایرانی وجود ندارد، لذا این همه باعث می‌شود که در تبیین استراتژی رهائی‌بخش زن ایرانی (در این شرایط تندپیچ تاریخی و اجتماعی) بر اولویت نجات زن ایرانی از آپارتاید جنسیتی فقهی، بر نجات از ستم‌های مضاعف تحمیلی مناسبات سرمایه‌داری رانتی – نفتی- حکومتی – فقاهتی تکیه بکنیم.»

معنای دیگر این حرف آن است که آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی می‌گوید: «تا زمانی که اسلام منهای فقه و فقاهت یا اسلام منهای روحانیت (در نبرد همه جانبه تئوریک و نظری با اسلام دگماتیست و زن‌ستیز فقاهتی و روایتی و زیارتی و ولایتی، توسط اسلام تطبیقی محمد اقبال لاهوری و شریعتی) حاصل نشود، امکان رهائی زن ایرانی از آپارتاید جنسیتی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم وجود ندارد». در همین راستا است که به وضوح دیدیم که درست در شرایطی که شاه و شیخ فتوا می‌دادند که جای زنان ایران در خانه است، نه در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و درست در شرایطی که سرمایه در راستای کسب سود بیشتر و ایجاد رقابت در بازار کار، نیروی کار زن ایرانی را محصور بازار کار سرمایه‌داری کرده بودند، این تنها خود زن ایرانی بوده است که پیوسته (توسط حرکت خودآگاهی‌گر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) به دنبال بسترسازی هر بیشتر جهت مشارکت در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بوده است و همه راه‌های خود را به این رم تعریف و تفسیر می‌کرده است.

یادمان باشد که اگر در «تبیین استراتژی رهائی زن ایرانی در این شرایط بر اولویت رهائی از آپارتاید جنسیتی فقهی (نسبت به ستم‌های مضاعف اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، مناسبات سرمایه‌داری رانتی – نفتی – حکومتی – فقاهتی) تکیه کردیم، خود همین رویکرد شرایط برای هم‌گرائی لایه‌های مختلف هرم اجتماعی جامعه زنان ایران و اجتماعی و توده‌گیر شدن مبارزه رهائی زن ایرانی در جامعه بزرگ ایران فراهم می‌کند»؛ و همچنین شرایط برای پیوند افقی بین جنبش زنان ایران با دیگر جنبش‌های اجتماعی مطالبه‌محور (خودآگاهی‌گر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) فراهم می‌کند، چراکه آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم در تحلیل نهائی، «جوهر مبارزه رهائی زنان ایران در این شرایط همان جوهر مبارزه عدالت‌خواهانه و برابری‌طلبانه و دموکراسی‌خواهانه در مؤلفه‌های مختلف عدالت جنسیتی، عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، عدالت اجتماعی، عدالت آموزشی و غیره می‌باشد که بدون تردید این همه خود بسترساز هم‌گرائی افقی و عمودی بین جنبش زنان با دیگر جنبش‌های مطالبه‌محور امروز جامعه ایران می‌شود.»

32 - «تا زمانی که زن ایرانی (در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) به خاطر جنسیت‌شان مورد خشونت خانگی و اجتماعی و سیاسی قرار می‌گیرند و به زندان می‌افتند و یا اعدام و به قتل می‌رسند و روزانه قربانی خشونت و تبعیض می‌گردند و یا به آنها تجاوز جنسی می‌شود و یا در رابطه کار برابر با مردان به آنها حقوق نابرابر می‌دهند، باید توسط آگاهی‌گری و اتحاد و سازمان‌یابی خودجوش دست به مبارزه بی‌امان صنفی و مدنی و سیاسی (آن هم به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج کشور از راست راست تا چپ چپ) در کنار کنش‌گران پراکسیس سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مردان ایرانی در عرصه جنبش‌های اجتماعی – سیاسی- صنفی مطالبه‌محور بزنند». چراکه:

اولاً رهائی و آزادی زن ایرانی تنها توسط خود زن ایرانی قابل تحقق می‌باشد و هدیه‌ای تزریق شده از بالا و از بیرون جنبش (خودجوش و دینامیک زن ایرانی) نمی‌باشد.

ثانیاً تنها توسط گره خوردن جنبش خودجوش و دینامیک جامعه زنان ایران با دیگر جنبش‌های اجتماعی است که بسترها برای آزادی و تحقق دموکراسی تکوین یافته از پائین در جامعه بزرگ ایران فراهم می‌گردد و تنها از این مسیر است که جنبش زنان ایران می‌تواند به جایگاه آوانگاردی و پیشاهنگی تاریخی و اجتماعی خودش دست پیدا کند.

ثالثاً باید توجه داشته باشیم که «جنبش‌های مطالبه‌محور صنفی و اجتماعی و سیاسی (خودآگاهی‌گر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) بزرگ‌ترین مکتب و مدرسه و دانشگاهی هستند که کنش‌گران جامعه زنان ایران می‌توانند در بستر آن درس رهائی و خودآگاهی و سازمان‌یابی و اتحاد و دیالوگ کردن با همدیگر بیاموزند»؛ که برای فهم این مهم در این رابطه تنها کافی است که (به صورت مصداقی به بزرگترین سنتز این مدرسه زنان ایران، یعنی) به جنبش نافرمانی مدنی زنان ایران اشاره بکنیم که «به صورت بزرگ‌ترین جنبش نافرمانی مدنی تاریخ، حداقل از فرایند پسا خیزش دی‌ماه 96 الی الان، توانسته‌اند رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را (حتی در فرایند یک دست شدن این رژیم توسط حزب پادگانی خامنه‌ای) آچمز بکنند». ضربه جنبش نافرمانی مدنی زنان ایران در جریان انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 98 و در انتخابات رئیس جمهوری سیزدهم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در خرداد 1400 همه مشتی نمایش این خروار می‌باشد. همان مشتی که تمامی بافته‌های حزب پادگانی خامنه‌ای جهت یک دست کردن قدرت در دست خود برای بالا بردن قدرت سرکوبش پنبه کرد.

ادامه دارد