جنبش زنان ایران در مسیر رهائی (از ستمهای مضاعف جنسیتی در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی – قضائی، توسط مبارزه عدالتخواهانه و برابریطلبانه) چه چالشهائی پیش روی دارد؟ - پانزدهم
د - در دوران حاکمیت سرمایهداری رانتی و نفتی و حکومتی (به خصوص در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) نداشتن تشکل و سازماندهی یکی از موانع مهم زنان ایران، برای مبارزه با تبعیض جنسیتی و بهبود شرایط کاری از جمله دستمزد، ساعات کار، امنیت شغلی و حق بیمه و غیره و غیره بوده است.
ه – سرمایهداری رانتی نفتی و حکومتی از بهمن ماه 41 به بعد با نهادینه کردن سیاسی – اقتصادی – اجتماعی خودش به عنوان یک مناسبات اقتصادی جدید (جهت جایگزین شدن با مناسبات زمینداری قبلی) پیوسته در راستای کالائی کردن همه چیز، از جمله کالا کردن زن ایرانی حرکت کرده است، بنابراین به همین دلیل بوده است که زن ایرانی به خصوص در طول چهار دهه گذشته با حاکمیت سرمایهداری رانتی – نفتی و حکومتی – فقاهتی، پیوسته کالازدائی کردن خودش را در بستر مبارزه ضد آپارتاید، یا ضد ستم جنسیتی دنبال کرده است.
ثالثاً جامعه زنان ایران به خوبی آگاهند که در شرایط فعلی که ابربحران حاد اقتصادی همراه با رکود و تورم و سقوط آزاد ارزش پول ملی کشور و رشد منفی تولید ناخالص داخلی و فساد چند لایهای ساختاری و سیستمی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و بیکاری فراگیر، بسترساز فقر استخوانسوز برای بیش از 80 درصد (و یا بیش از 60 میلیون نفر) از جمعیت کشور ایران شده است و همراه با آن تبعیض و نابرابری جنسیتی و تحمیل ستمهای مضاعف اجتماعی و سیاسی و حقوقی و فقاهتی بر زن ایرانی باعث تحمیل فشار حداکثری در عرصههای مختلف اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بر جامعه زنان ایران شده است، در نتیجه این همه باعث گردیده است تا به خصوص مشکلات فراوانی بر زنان محروم و اقشار متوسط جامعه زنان ایران وارد بشود. در این شرایط خودویژه پیشگامان (در عرصه استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) وظیفه دارند که در کنار جنبش خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل (از حاکمیت و جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) زنان ایران، در چارچوب شعار: «آگاهی، سازمانیابی و مبارزه مطالبهمحور (در مؤلفههای مختلف اقتصادی و اجتماعی و سیاسی) در راستای سازمانیابی و تشکلیابی و راهبری (نه رهبری) جامعه زنان ایران حرکت کنند و همراه با اخذ تاکتیکهای مناسب شرایط جهت اعتلای حرکت دینامیک و خودجوش جامعه زنان ایران را با تمام دشواریهای موجود فراهم بکنند» زیرا بدون تردید حضور پر توان جنبش (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) زنان ایران در عرصه حرکتهای (اعتراضی و اعتصابی و آکسیونی و نافرمانیهای مدنی) اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و در بستر پیوند افقی جنبش زنان ایران با جنبشهای اجتماعی (اعم از جنبش کارگران، جنبش معلمان، جنبش دانشجوئی، جنبش بازنشستگان تا جنبش مزدبگیران و حاشیهنشینان و غیره) میتواند علاوه بر اینکه مسیر رهائی جامعه زنان ایران (در نبرد با آپارتاید جنسیتی و ستمهای مضاعف تحمیلی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی) هموار میسازد، شرایط برای استقرار عدالت و آزادی در چارچوب حکومت آلترناتیو فراهم بکند.
در همین رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 42 سال گذشته حرکت برونی خودش (از نیمه اول اردیبهشت ماه 1358 الی الان، چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران) پیوسته بر این باور بوده که «رهائی زن ایرانی باید در کانون مبارزه برای عدالت و دموکراسی در جامعه بزرگ ایران قرار بگیرد». چراکه اصلاً و ابداً بدون رهائی زن ایرانی از آپارتاید جنسیتی و ستمهای مضاعف تحمیلی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی امکان دستیابی به عدالت و دموکراسی در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد. به بیان دیگر «مسیر رهائی زن ایرانی تنها در چارچوب مبارزه برای عدالت و دموکراسی قابل تعریف میباشد». اضافه کنیم که «در همه جوامع امروز بشری میزان پیشرفت جوامع با شاخص اعتلای جایگاه اجتماعی زن سنجیده میشود»؛ و تا «جایگاه اجتماعی زن در جامعه دچار دگرگونی اعتلابخش نشود، هرگز پیشرفت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در آن جوامع مادیت پیدا نمیکند.»
رابعاً در کالبد شکافی مسیر رهائی زن ایرانی، باید بین ستمهای مضاعف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی تحمیلی بر زن ایرانی (در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) و تبعیض جنسیتی یا آپارتاید جنسیتی تحمیلی این رژیم بر زن ایرانی فرق گذاشت، گرچه که به صورت مستمر هم ستمهای مضاعف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی تحمیلی بر زن ایرانی و هم آپارتاید جنسیتی تحمیلی بر آنها باید به چالش کشیده شوند و مبارزه مکانیکی با این دو مؤلفه از ستمهای تحمیلی بر زن ایرانی امکانپذیر نمیباشد. قابل ذکر است که دلیل تفاوت بین ستمهای مضاعف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی تحمیلی بر زنان ایران با آپارتاید جنسیتی تحمیلی بر آنها در این است که آبشخور ستمهای مضاعف اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تحمیلی بر زنان ایران در طول شش دهه گذشته (از بهمن ماه سال 41 که توسط رفرم شاه – کندی مناسبات سرمایهداری رانتی – نفتی و حکومتی در کشور ایران شکل گرفته است الی زماننا هذا) ریشه در همین مناسبات سرمایهداری رانتی نفتی و حکومتی داشته است و قطعاً تا زمانی که به صورت ساختاری مناسبات سرمایهداری رانتی – نفتی و حکومتی به چالش کشیده نشود، امکان امحای ستمهای مضاعف اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تحمیلی بر زنان ایران وجود ندارد، اما برعکس آپارتاید جنسیتی تحمیلی بر جامعه زنان ایران در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ریشه در اسلام دگماتیست زنستیز فقاهتی حوزههای فقهی دارد و علی ایحال تا زمانی که (توسط اسلام تطبیقی معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی) اسلام دگماتیست زنستیز فقاهتی حاکم به چالش همه جانبه فرهنگی کشیده نشود، امکان نجات جامعه زنان ایران از آپارتاید جنسیتی فقاهتی تحمیلی بر آنها وجود ندارد.
همچنین در این رابطه باید عنایت داشته باشیم که «مسیر رهائی جامعه زنان ایران از آپارتاید جنسیتی فقاهتی تحمیلی تنها در عرصه تحول همه جانبه و تکوین یافته از پائین (نه تزریق شده از بالا) فرهنگی و مذهبی قابل تعریف میباشد» و قطعاً بدون «تحول فرهنگی از پائین و مبارزه همه جانبه تئوریک و نظری و ایدئولوژیک با اسلام فقاهتی، اسلام روایتی، اسلام زیارتی، اسلام مداحیگری، اسلام ولایتی، اسلام حکومتی و قدرتگرای ارتجاعی حاکم، امکان نجات جامعه زنان ایران از آپارتاید جنسیتی فقاهتی تحمیلی 42 سال گذشته وجود ندارد.»
پر واضح است که در این رابطه طرح پروژههایی مانند تکیه بر سنت گذشته (آنچنانکه جلال آل احمد بر طبل آن میکوبید) و تکیه بر اسلام صوفیانه اجتماعگریز و اختیارستیز و دنیاگریز و فردگرای اشعریگری عرفای گذشته (آنچنانکه حسین حاجی فرج معروف به عبدالکریم سروش بر طبل آن میکوبد) و تکیه بر تجددگرائی انطباقی وارداتی (آنچنانکه تقیزاده با شعار از فرق سر تا ناخن پا برای رهائی باید غربی شد) و تکیه بر سوسیالیسم حزب - دولت لنینیستی و استالینیستی (آنچناتکه در فرایند پسا شهریور 20 برای نزدیک به نیم قرن حزب توده بر طبل آن میکوبید) نمیتواند در این راستا راهگشای نجاتبخش جامعه زنان ایران از آپارتاید جنسیتی بشود. لذا تنها و تنها «توسط تحول همه جانبه فرهنگی – مذهبی تکوین یافته از پائین در چارچوب اسلام تطبیقی معلمان کبیرمان شریعتی و اقبال امکان رهائی جامعه زنان ایران از آپارتاید جنسیتی وجود دارد»؛ یعنی همان مسیر و استراتژی که در طول 42 سال گذشته (عمر حرکت برونی جنبش پیشگامان مستضعفین از نیمه اول اردیبهشت سال 1358 که اولین شماره آرمان مستضعفین انتشار پیدا کرد، الی الان) جنبش پیشگامان مستضعفین ایران چه در فاز سازمانی و یا عمودی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی و یا جنبشی نشر مستضعفین ایران دنبال کرده است.
باری، در این رابطه است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که «هرگز با محدود کردن مبارزه جامعه زنان ایران در عرصه یک مبارزه صرف طبقاتی نمیتوانیم مسیر رهائی زن ایرانی را در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ترسیم و تعریف کنیم» زیرا «حداکثر فونکسیونی که محدود و محصور کردن جنبش زنان جامعه بزرگ ایران در چارچوب مبارزه صرف طبقاتی میتواند به لحاظ نظری و عملی (برای جامعه زنان ایران) به بار بیاورد، اینکه با به چالش کشیدن مناسبات سرمایهداری نفتی و رانتی حاکم بتوانیم ستمهای مضاعف اقتصادی تحمیل شده بر زنان ایران را به چالش بکشیم» که البته در همین رابطه هم باز اگر و مگرهای زیادی هم دارد که باید به صورت مستقل در باب آن سخن بگوئیم، عنایت داشته باشیم که «محدود و محصور کردن جنبش جامعه زنان ایران در چارچوب صرف مبارزه طبقاتی، به علت یک دست نبودن و یا لایهبندی بودن جامعه زنان ایران (به لحاظ خاستگاه طبقاتی) در نتیجه همین تکیه صرف بر مبارزه طبقاتی حرکت آنها باعث پراکندگی و تشتت و تفرقه در صفوف جامعه زنان ایران از اقشار میانی تا اعماق اردوگاه کار و زحمت جامعه زنان ایران میشود.»
ادامه دارد