جنبش زنان ایران در مسیر رهائی (از ستم‌های مضاعف جنسیتی در عرصه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی – قضائی، توسط مبارزه عدالت‌خواهانه و برابری‌طلبانه) چه چالش‌هائی پیش روی دارد؟ - بیست و دو

 

در خصوص جنبش زنان ایران تا اینجا که «استراتژی جنبش زنان ایران همان استراتژی برابری‌طلبانه یا عدالت‌خواهانه ایجابی، جهت نفی تمامی تبعیض‌های موجود در جامعه ایران (که در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شکل گرفته‌اند) و در رأس آنها تبعیض جنسیتی می‌باشد، جای آن قلتی ندارد» اما آنچه در این رابطه مهم است، یکی «اولویت نفی تبعیض جنسیتی به عنوان تاکتیک محوری در جنبش زنان ایران است و دیگری برخورد دو مؤلفه‌ای سلبی و ایجابی جهت نفی تبعیض جنسیتی و جایگزینی آلترناتیو ایجابی عدالت جنسیتی می‌باشد» بنابراین، در این رابطه اگر به جای شعار «دفاع از آزادی و حق انتخاب در پوشش برای همه زنان ایران (که یک شعار ایجابی عدالت‌خواهانه می‌باشد) تنها به شعار سلبی کشف حجاب (آنچنانکه جریان لیبرال فمینیسم موج‌سوار خارج‌نشین مطرح می‌کنند) تکیه بکنیم و یا آن را هم مطلق بکنیم، در این صورت، هم گرفتار تاکتیک‌گرائی می‌شویم و هم باعث فراموش کردن استراتژی عدالت‌طلبانه یا برابری‌خواهانه قبلی خودمان می‌گردد و هم گرفتار ورطه رفرمیسم و سکتاریست و فرقه‌گرائی و تشتت و تفرقه عمودی درونی و جدائی افقی از دیگر جنبش‌های اجتماعی (خودآگاهی‌گر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) می‌شویم.»

شوربختانه باید بگوئیم، در این شرایط تمامی طرفداران رویکرد فمینیستی جنبش زنان ایران در داخل و خارج از کشور (در سه شکل لیبرالیستی و سکولار و اسلامی آن) «گرفتار همین آسیب تاکتیک‌گرائی و فراموشی استراتژی و ورطه رفرمیسم و سکتاریست و تشتت عمودی و تفرقه افقی شده‌اند» چراکه به نحوی تمامی جریان‌های فمینیستی داخل و خارج از کشور جنبش زنان ایران، با محصور کردن استراتژی عدالت‌خواهانه و برابری‌طلبانه خود، آن هم در شکل سلبی آن و به صورت تک مؤلفه‌ای و تنها در شکل شعاری و با دیوارکشی تفکیک جنسیتی در محدوده منافع زنان بالائی و بدنه هرم اجتماعی جامعه زنان ایران و بدون در نظر منافع اردوگاه کار و زحمت جامعه زنان ایران و همچنین بدون در نظر گرفتن ابعاد دیگر استراتژی عدالت‌طلبانه در رابطه با دیگر گروه‌های اجتماعی، باعث گردیده که جنبش زنان ایران گرفتار همین آفت تاکتیک‌گرائی شده‌اند. بر این مطلب اضافه کنیم که در خصوص جوهر مطالبات جنبش زنان ایران برپایه استراتژی عدالت‌خواهانه یا برابری‌طلبانه و مقابله سلبی و ایجابی با تبعیض‌های گوناگون تکوین یافته در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (اعم از تبعیض طبقاتی، تبعیض جنسیتی، تبعیض نژادی، تبعیض فرهنگی و مذهبی و زبانی، تبعیض سیاسی، تبعیض اجتماعی، تبعیض آموزشی و غیره و غیره) برای گرفتار نشدن در ورطه آفت مطلق کردن استراتژی و یا آفت مطلق کردن تاکتیک‌های محوری، باید «بین رفرم و رفرمیست تفاوت قائل بشویم»؛ زیرا در چارچوب استراتژی عدالت‌طلبانه یا برابری‌خواهانه جنبش زنان ایران، «رفرم (برعکس رفرمیست) می‌تواند یک روند مترقیانه و در خدمت استراتژی برابری‌خواهانه و عدالت‌طلبانه جنبش زنان ایران باشد» و «البته رفرم اگر در کادر استراتژی تعریف بشود (نه در کادر تاکتیک‌های محوری) می‌تواند به رفرمیسم تبدیل نشود»؛ اما برعکس «اگر رفرم در چارچوب تاکتیک‌های محوری تعریف بشوند (نه در کادر استراتژی عدالت‌طلبانه و برابری‌خواهانه جنبش زنان ایران) بدون تردید در آن صورت رفرم بدل به رفرمیسم می‌شوند که امری راست‌روانه و کنسروالیستی و محافظه‌کارانه و ضد استراتژی می‌شوند و قطعاً باید از آن پرهیز بشود»؛ زیرا نه تنها در خدمت استراتژی نمی‌باشد، بلکه باعث فراموشی استراتژی و عمده شدن تاکتیک می‌گردد. برای فهم بیشتر موضوع در اینجا به طرح مثال دیگری می‌پردازیم.

عنایت داشته باشیم که جنبش کارگری ایران پس از چهار دهه مبارزه مطالبه‌محور صنفی و اقتصادی (در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) به علت همین آفت تاکتیک‌گرائی و رفرمیستی، «هنوز گرفتار ورطه تاکتیک کسب مطالبات حداقلی صنفی خود (مانند افزایش دستمزد، پرداخت حقوق معوقه، یا نفی قراردادهای موقت سفید امضا شده و غیره و غیره) می‌باشند؛ و در این رابطه هرگز و هرگز در طول چهار دهه گذشته نتوانسته‌اند گامی به جلو بردارند». بی‌تردید عاملی که در این رابطه باعث توقف کنش‌گران جنبش کارگری ایران در طول چهار دهه گذشته شده است، همین «تاکتیک‌گرائی و فراموشی استراتژی و گرفتار شدن در رفرمیسم و پراگماتیسم و سکتاریسم است». مثال دیگری در این رابطه برای فهم موضوع می‌توانیم مطرح کنیم و آن تفاوت بین دو حرکت سندیکائی و سندیکالیستی در اردوگاه کار و زحمت ایران می‌باشد. چراکه باید توجه داشته باشیم که «جنبش سندیکائی غیر از جنبش سندیکالیستی است، زیرا آنچنانکه جنبش سندیکالیستی در اردوگاه کار و زحمت ایران یک حرکت رفرمیستی و تاکتیک‌گرایانه و راست‌روانه می‌باشد، جنبش سندیکائی رفرم است نه رفرمیسم که البته می‌تواند در خدمت استراتژی مبارزه زحمت‌کشان با سرمایه‌داری رانتی و نفتی و حکومتی و فقاهتی حاکم باشد که در آن صورت امری مترقیانه می‌باشد.»

باری، در آسیب‌شناسی جنبش زنان ایران باید توجه داشته باشیم که «یکی از آفت‌های مهمی که جنبش زنان ایران را در این شرایط گرفتار ورطه رفرمیسم و پراگماتیست و سکتاریست کرده است، آفت عدم پیوند کنش‌گران جنبش زنان ایران با کنش‌گران اردوگاه کار و زحمت زنان ایران (قاعده هرم اجتماعی جامعه زنان ایران) می‌باشد» که البته همین جدائی باعث گردیده است که کنش‌گران جنبش زنان ایران چه در داخل و چه در خارج از کشور «نسبت به مطالبه اصلی و واقعی اردوگاه کار و زحمت زنان و یا بخش عظیم زنان حاشیه‌نشین شهرها و غیره بی‌خبر باشند». پر پیداست که همین بی‌خبری باعث آن شده است که کنش‌گران جنبش زنان ایران در طول چهار دهه گذشته شیپور را از دهان گشادش بنوازند. آفت تاکتیک‌گرائی و ذبح کردن استراتژی در پای تاکتیک‌ها (توسط کنش‌گران جنبش زنان ایران در طول چهار دهه گذشته) مولود و سنتز همین بیگانگی کنش‌گران جامعه زنان ایران با اردوگاه بزرگ کار زحمت شهر و روستا و زنان حاشیه‌نشین شهر می‌باشد، بنابراین «برای رهائی کنش‌گران جنبش زنان ایران از این آفت بزرگ، باید منهای پیوند میدانی با کنش‌گران اردوگاه کار و زحمت شهر و روستای جامعه زنان ایران و منهای مطلق نکردن تک مؤلفه‌ای رابطه در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، باید در عرصه تبیین استراتژی برابری‌خواهانه یا عدالت‌طلبانه جنبش زنان ایران، همراه با تعریف هیرارشی مؤلفه‌های مختلف استراتژی عدالت‌خواهانه خود به صورت سلبی و ایجابی (که شامل رفع تبعیض‌های جنسیتی، طبقاتی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، مذهبی، فرهنگی، قومیتی و جایگزینی آلترناتیوهای مربوطه در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن مؤلفه‌های قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اجتماعی در جامعه ایران می‌شوند) پیوسته از زنانه کردن مکانیکی جنبش رهائی‌بخش جامعه زنان ایران و عمده و مطلق کردن شعارها و حرکت‌های سلبی و ایجابی به صورت تک مؤلفه‌ای و تاکتیکی خودداری کنیم.»

پر واضح است که در این رابطه سرکوب سیستماتیک پلیسی - فرهنگی و چند لایه‌ای جامعه زنان ایران (توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول بیش از چهار دهه گذشته عمر این رژیم) که همراه با پایمال کردن حقوق اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه زنان ایران (توسط قوانین تحمیلی فقاهتی رژیم مطلقه فقاهتی) بوده است و در خلاء سازمان‌یابی جنبش زنان ایران به صورت فراگیر و خندق بین جنبش زنان ایران با اکثریت عظیم جامعه زنان ایران باعث گردیده است که کنش‌گران جنبش زنان ایران در راستای مبارزه با هیولای زن‌ستیز رژیم مطلقه فقاهتی حاکم گرفتار افراط و تفریط‌های فراوانی (در عرصه مبارزه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی) خود بشوند. ولی در این رابطه ضروری است که کنش‌گران جنبش زنان ایران «مبارزه برابری‌خواهانه و عدالت‌طلبانه جامعه زنان ایران (با هیولای زن‌ستیز رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) تنها و تنها در بستر یک مبارزه درازمدت چند مؤلفه‌ای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و در چارچوب هم‌گرائی عمودی (با خود کنش‌گران جامعه زنان ایران) و هم‌گرائی افقی (با دیگر جنبش‌های اجتماعی جامعه بزرگ ایران، از جنبش کارگران تا جنبش دانشجوئی، جنبش معلمان، جنبش بازنشستگان و تا جنبش مزدبگیران و حتی جنبش حاشیه‌نشینان شهرها که بیش از نیمی از جامعه امروز ایران را در بر می‌گیرند) امکان‌پذیر می‌باشد.»

نباید فراموش کنیم که «اگر توده زنان زحمتکش و به حاشیه رانده شده و تحتانی جامعه زنان ایران، توسط جنبش زنان ایران به تشکل و آگاهی دست پیدا نکنند، بدون تردید در این شرایط تندپیچ جامعه بزرگ ایران آنها در خدمت سیاهی لشکر هیولای پوپولیسیم غارت‌گر و ستیزه‌گر و پادگانی حاکم در می‌آیند». لازم است که «کنش‌گران جنبش زنان ایران بدانند که در این شرایط باید توسط مبارزه برابری‌طلبانه و یا عدالت‌خواهانه (بدون مطلق کردن شعارهای سلبی تاکتیکی مثل کشف حجاب) به دنبال پیوند جبهه‌ای بین لایه‌های مختلف جامعه زنان ایران و جنبش‌های اجتماعی جامعه بزرگ ایران باشند» تا در مسیر قوام بخشیدن به جنبش برابری‌طلبانه و یا عدالت‌خواهانه جامعه زنان ایران (که در رأس آنها شعار عدالت جنسیتی یا شعار دفاع از آزادی و حق انتخاب پوشش برای همه زنان جامعه بزرگ ایران قرار گرفته است) بتوانند در این شرایط تندپیچ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و زیست محیطی و غیره کشور نقش مهمی در کنار دیگر جنبش‌های اجتماعی (خودآگاهی‌گر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ، اعم از جنبش کارگری، جنبش دانشجوئی، جنبش معلمان، جنبش بازنشستگان، جنبش مزدبگیران تا جنبش حاشیه‌نشینان شهری) ایفا نمایند.

در این شرایط کنش‌گران جنبش زنان ایران به خوبی آگاهند که «فراگیری میدانی مبارزه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعه زنان ایران (اعم از جامعه زنان پرستار و جامعه زنان معلم و جامعه عظیم زنان اردوگاه کار و زحمت شهر و روستا و جامعه عظیم زنان ستم‌زده حاشیه‌نشیان شهرهای ایران) همراه با تحمیل ستم‌های هولناک جنسیتی و طبقاتی (به خصوص در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) شرایط برای جایگاه آوانگاردی و پیشاهنگی و ستون فقرات شدن جنبش مطالبه‌محور صنفی و مدنی و سیاسی (خودآگاهی‌گر و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پائین) زنان ایران، بر دیگر جنبش‌های اجتماعی فراهم ساخته است، بی‌شک در این رابطه هرگز و هرگز جنبش زنان ایران نباید جایگاه استراتژیک کنش‌گران جامعه زنان ایران در جنبش‌های سال 57 و 88 و خیزش آبان‌ماه 98 فراموش کنند». جنبش زنان ایران در این شرایط خوب آگاهند که «گسترش تحصیلات و به خصوص تحصیلات عالی در میان جامعه زنان ایران، پتانسیل عظیمی است که می‌تواند در خدمت آگاهی‌گری و سازمان‌یابی و هم‌گرائی افقی و عمودی لایه‌های مختلف جامعه زنان ایران بشود». جنبش زنان ایران خوب آگاهند که «بزرگ‌ترین مانعی که دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای، در راستای پادگانی کردن جامعه ایران و پادگانی کردن دانشگاه‌ها و پادگانی کردن کارخانه‌ها و کارگاه‌ها و پادگانی کردن فضای مدرسه و ادارات و پادگانی کردن فضای حاکم بر هنرمندان و دیگر نهادهای اجتماعی و اداری و سیاسی کشور با آن روبرو می‌باشند، نقش درخشان مقاومت خستگی‌ناپذیر کنش‌گران جامعه زنان ایران در همه این عرصه‌ها می‌باشد.»

ادامه دارد