جنبش زنان ایران در مسیر رهائی (از ستم‌های مضاعف جنسیتی در عرصه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی – قضائی، توسط مبارزه عدالت‌خواهانه و برابری‌طلبانه) چه چالش‌هائی پیش روی دارد؟ - قسمت ده

 

سادساً - طبق آمار سازمان تأمین اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «81 درصد بیمه شدگان کارگران مرد می‌باشند و تنها 19 درصد بیمه شدن تأمین اجتماعی زن هستند» که خود این آمار نشاندهنده «تبعیض جنسیتی در عرصه رابطه کار در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد.»

سابعاً - تبعیض جنسیتی و وضعیت بسیار بد اشتغال زنان در جامعه امروز ایران نتایج اجتماعی مخربی به همراه داشته است که از جمله آنها:

الف – تن‌فروشی.

ب – افزایش طلاق.

ج – اعتیاد.

د – تجاوز و اذیت و آزار جنسی به زنان کارگر توسط کارفرمایان بوالهوس.

ه – عدم ایمنی کارگاه‌ها.

و - خودکشی در میان زنان شاغل و بیکار و غیره می‌باشند.

ثامناً - به علت حاکمیت اسلام دگماتیست فقاهتی (در کادر سرمایه‌داری رانتی و نفتی و حکومتی و فقاهتی) بر قوانین جاری کشور در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «خود این قوانین فقه‌زده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در این شرایط به عنوان مهمترین موانع ورود زنان به بازار کار و عرصه‌های اجتماعی و سیاسی می‌باشند». در نتیجه همین امر باعث گردیده است که «کشور ایران به لحاظ سطح اشتغال زنان، در پائین‌ترین نقطه منحنی آمار جهانی قرار دارد». همچنین به لحاظ «میزان دستمزد نازل، زنان شاغل در بدترین نقطه منحنی جهانی قرار دارند.»

تاسعا - تجاوز و اذیت و آزار جنسی در محیط کار توسط کارفرمایان بوالهوس منهای تاثیرات منفی روانی (که بر کارگران زن شاغل در جامعه بزرگ ایران در طول 42 سال گذشته داشته است) خود مانع بزرگی در مسیر ورود زنان به بازار کار جامعه ایران می‌باشد.

24 - امروز زنان ایران باید بدانند که اکنون در فرایند خودآگاهی‌گری و خودسازمان‌یابی در بستر حرکت خودجوش و خودرهبر و دینامیک و تکوین یافته از پائین و مستقل (از حاکمیت و جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) قرار دارند. البته، آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم، در این رابطه باز هم تکرار و تاکید می‌کنیم که «سازمان‌یابی جنبش‌های دینامیک زنان ایران در این شرایط، هرگز و هرگز نباید در کادر شعار جداسازی و تفکیک جنسیتی (تحت عنوان جنس ماده در برابر جنس نر) در بستر جنبش‌های اجتماعی ایران انجام گیرد» بلکه برعکس «سازمان‌یابی جنبش زنان ایران در تحلیل نهائی باید در راستای سازمان‌یابی کنش‌گران عرصه جنبش عدالت‌محور و برابری‌خواه با عمده کردن مؤلفه عدالت جنسیتی و حرکت مطالبه‌محور زنان در عرصه‌های حقوق مدنی و سیاسی و اجتماعی شکل بگیرد». بدون تردید «مطلق کردن جنسیت مؤنث در عرصه سازمان‌یابی جنبش زنان ایران در این شرایط خود یک فاجعه بزرگ برای این جنبش می‌باشد»؛ زیرا:

اولاً در عرصه مبارزه دموکراسی‌خواهانه سه مؤلفه‌ای زنان ایران، باید بین مبارزه لیبرال فمینیست‌های خارج‌نشین که تنها شعار «کشف حجاب» را عمده می‌کنند (نه شعار «دفاع از آزادی و حق انتخاب پوشش برای همه زنان ایران») با مبارزه عدالت‌خواهانه و آگاهی‌بخش (شاخه طرفداران دموکراسی سه مؤلفه‌ای جنبش زنان ایران) که عدالت جنسیتی و رفع تبعیض جنسیتی را در کوتاه‌مدت عمده می‌کنند، تمایز قائل بشویم.

ثانیاً باید توجه داشته باشیم که تا زمانی که «تعیین تاکتیک و استراتژی مبارزه برای جنبش زنان ایران به صورت دیالکتیکی از دل واقع‌بینی (توسط تحلیل مشخص از شرایط مشخص) حاصل نشود، تاکتیک‌ها و استراتژی عام و کلی و مجرد و انتزاعی نمی‌توانند برای جنبش زنان ایران حاصلی در عمل داشته باشند» بنابراین در این رابطه است که باید بگوئیم که کنش‌گران جنبش زنان ایران «باید یاد بگیرند که چگونه تاکتیک‌های خود را بر حسب واقعیت مشخص اتخاذ کنند»؛ و یاد بگیرند که «چگونه آن تاکتیک‌های مشخص را در عرصه میدانی به کار بگیرند». بی‌شک «سازمان‌یابی زنان ایران بر پایه این تاکتیک‌ها و استراتژی مشخص است که می‌تواند شرایط برای سازمان‌یابی کنش‌گران بدنه و قاعده هرم اجتماعی جامعه زنان ایران را فراهم بکند»؛ و باز کنش‌گران جنبش زنان ایران باید یاد بگیرند که «در چه زمانی و در کجا (مانند اسفندماه 98 و خرداد 1400) بر جنبش نافرمانی مدنی و سازمان‌یابی در عرصه شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی باید تکیه بکنند»؛ و همچنین «در چه زمانی، در راستای پیشبرد حرکت خودشان بر حرکت‌های آکسیونی و یا فردی و یا اعتصابی و غیره باید تکیه بکنند.»

ثالثاً در عرصه سازمان‌یابی بدنه و قاعده هرم اجتماعی جامعه زنان ایران باید عنایت داشته باشیم که «آگاهی‌گری به صورت غیر انتزاعی و مشخص و کنکرت یک امر صد درصد ضروری می‌باشد که هرگز نباید توسط پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) آگاهی‌گری ترویجی مجرد و انتزاعی را در این رابطه جانشین آگاهی‌گری مشخص و کنکرت بکنیم»؛ زیرا «بدون آگاهی‌گری مشخص و کنکرت امکان سازمان‌یابی در عرصه میدانی برای کنش‌گران بدنه و قاعده جامعه زنان ایران در بستر جنبش‌های مطالبه‌محور اقتصادی و اجتماعی و سیاسی وجود ندارد». یادمان باشد که «سواد کلاسیک برای کنش‌گران جامعه زنان ایران در عرصه سازمان‌یابی یک فاکتور تعیین کننده می‌باشد» که البته جامعه زنان ایران سونامی‌وار در این رابطه در حال پیشرفت همه جانبه می‌باشند. برای فهم این مهم تنها کافی است که وضعیت سواد و تحصیلات زن امروز جامعه ایران با وضعیت سال‌های 1304 و 1354 مقایسه بکنیم زیرا تا سال 1304 فقط 3 درصد از کل زنان ایران سواد خواندن و نوشتن داشته‌اند؛ و در سال 54 علاوه بر اینکه 90 درصد زنان روستائی ایران بی‌سواد بودند، 73 درصد زنان ایران حتی از خواندن و نوشتن بهره‌ای نداشتنه‌اند، حال این آمار را با شرایط امروز جامعه زنان ایران مقایسه کنیم، چراکه در شرایط فعلی بیش از 50 درصد کل دانشجویان دانشگاه‌های کشور زنان هستند.

رابعاً عنایت داشته باشیم که «شعار کشف حجاب با شیوه رضاخانی (چادر برداری و یا روسری برداری از سر زنان ایران به صورت اجباری) آنچنانکه در طول دو دهه (1300 تا 1320) شاهد بودیم، بیش از آنکه به نفع جامعه زنان ایران باشد، در خدمت مناسبات در حال تکوین سرمایه‌داری و نیاز آن مناسبات به نیروی کار ارزان بود». نباید فراموش کنیم که در دوره پهلوی اول یا رضا شاه، «زنان پس از کشف حجاب یا چادربرداری به اجبار، به عنوان کارگران ارزان مزد در کارهای تولیدی وارد شدند». به طوری که طبق آمار موجود در دوره رضا شاه «اکثریت کارکنان در 25 کارخانه پنبه پاک کنی و 30 کارخانه پارچه‌بافی همین زنان کشف حجاب شده بودند»؛ بنابراین «نیروی کار زنان در صنایع تا آنجا در دوران رضا شاه رشد کرد که تا شهریور 20 (زمان تبعید رضا شاه به آفریقای جنوبی توسط امپریالیسم انگلستان) میزان کارگران زن در صنایع کشور ایران به بیش از 25 درصد رسیده بود» و همچنین «میزان کارگران زن در کارخانجات قالی بافی به 80 درصد رسیده بود.»

در این رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که «کشف حجاب یک شعار سرمایه‌داری برای دستیابی به نیروی کار ارزان است، در صورتی که برعکس آن شعار، آزادی و حق انتخاب پوشش برای زنان ایران یک شعار دموکراتیک است که تنها در عرصه مبارزه عدالت‌خواهانه جنسیتی قابل تعریف و قابل تحقق می‌باشد». فراموش نکنیم که محمد رضا شاه یا پهلوی دوم در کتاب «مأموریت برای وطنم»، در باره نظر پدرش رضاشاه در باب زنان می‌نویسد: «او معتقد بود که وظیفه اصلی زنان خانه‌داری و بچه‌داری است» لذا در همین رابطه بود که «رضا شاه نه فقط برای آزادی زنان ایران قدمی برنداشت بلکه برعکس قانون مدنی به شدت مردسالارانه بر زنان ایران تحمیل نمود» و در همین رابطه است که احسان طبری در کتاب «جامعه ایران در دوران رضا شاه» می‌نویسد: «سردمداران کشور از آغاز قرن بیستم تا به امروز به اصطلاح سورنا را از سر گشادش می‌زنند و تمدن را با گره کروات و رقص تانگو و کارد چنگال و دست دادن و شاپو بر سر گذاشتن و امثال آن یکسان می‌گیرند و وادار کردن دهقان ایرانی که حتماً کلاه نمودی خود را به کلاه کپی بی‌قواره تبدیل کند یا کشیدن چادر نماز از سر زنان در میدان‌های عمومی و ده‌ها اقدام خشن دیگر از این نوع در دوران رضا شاه در حالی انجام گرفت که رضا شاه حتی یک مبارزه جدی با بی‌سوادی نکرد.»

بنابراین «این یک حرف غلط است که بگوئیم هر گونه اقدامی که در مسیر کشف حجاب باشد، حرکت مترقی می‌باشد». ولی «این درست است که بگوئیم هر گونه اقدامی که در راستای آزادی و حق انتخاب پوشش زنان صورت بگیرد خود یک امر مترقی می‌باشد.»

ادامه دارد