(نشر مستضعفین - 164) تیتر اول:
روز جهانی زن، (8 مارس یا 17 اسفند ماه) بر جامعه زنان ایران مبارک باد
مسیر رهائی زن ایرانی تنها در گرو به چالش کشیدن «سیستم تو در توی آپارتایدی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم» میباشد
بی تردید یکی از درسهای مهمی که ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 توانست به مردم ایران و به خصوص جامعه زنان (و یا جنبش زنان) ایران بیاموزد، این بوده است که «بدون به چالش کشیدن سیستم تو در توی آپارتایدی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (که در رأس این سیستم آپارتایدی رژیم حاکم، سه آپارتاید جنسیتی و قومیتی و مذهبی قرار دارند و آپارتاید جنسیتی در طول 44 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، هولناکترین آپارتایدی بوده است که بر جامعه زنان ایران، در چارچوب اسلام دگماتیست فقاهتی حوزههای فقهی تحمیل شده است) جامعه ایران نمیتواند به رهائی و تحول عظیم دینامیک ساختاری سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی دست پیدا کند». در این رابطه آنچه مهم است اینکه، ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 به ما نشان داد که حلقه مختلف گروههای گوناگون اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران که اسیر مؤلفههای مختلف سیستم تو در توی آپارتایدی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شدهاند، «در عرصه مبارزه رهائیبخش و آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه در جامعه ایران بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در پیوند تنگاتنگ با همدیگر تعریف و موجودیت پیدا میکنند، نه به صورت منفرد و جدای از همدیگر».
یادمان باشد که در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 مهسا امینی به این خاطر به صورت «رمز و نماد و پرچم و استارت» این ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی درآمد که منهای اینکه او یک «زن» بود، او یک «کرد» و یک «سنی» نیز بود، در نتیجه نماد شدن او در عرصه مبارزه ضد استبدادی با رژیم مطلقه حاکم، همزمان میتوانست «سه آپارتاید جنسیتی و قومیتی و مذهبی 44 سال گذشته تحمیلی بر جامعه ایران را به چالش بکشد. لذا، به همین دلیل بود که قتل حکومتی مهسا امینی (در اواخر شهریور ماه 1401 توسط دستگاه سرکوبگر گشت ارشاد رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) توانست، به صورت انفجاری و خیزشی و فراگیر و گسترده به عنوان «موتور محرکه» آن ابرحرکت اعتراضی، بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، درآید. از اینجاست که «شخصیت و نماد چند وجهی ضد آپارتایدی مهسا امینی در تاریخ ایران باقی خواهد ماند». البته معنای دیگر این حرف آن است که آنچه مهمتر از مظلومیت قتل حکومتی مهسا امینی (به دست دستگاه سرکوبگر گشت ارشاد رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) میباشد، «خود، نماد ضد آپارتاید سه مؤلفهای جنسیتی و قومیتی و مذهبی اوست که طبیعتاً تا زمانی که سیستم تو در توی آپارتایدی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط جنبشهای دینامیک (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر درونزای تکوین یافته از پائین و مستقل از بالائیهای قدرت و جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) گروههای مختلف جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در هم شکسته نشوند و جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران نتواند به رهائی بر پایه شعار «آگاهی و آزادی و برابری» دست پیدا کنند، مبارزه ضد استبدادی دو مؤلفهای سلبی و ایجابی، با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «در گرو به چالش کشیدن سیستم تو در توی آپارتایدی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد.» و بدون به چالش کشیدن آن هرگز امکان رهائی جامعه ایران در بستر مبارزه ضد استبدادی وجود ندارد.
پر روشن است که در چنین صورتی شخصیت مهسا امینی هم به «عنوان یک زن» و هم به «عنوان یک کرد» و هم به «عنوان یک مسلمان سنی» در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران میتواند، به صورت یک نماد و یک سنگ نشانی در مبارزه ضد استبدادی، (برای اینکه ره گم نشود) برای آینده باقی بماند. البته طرح این موضوع، در اینجا به معنای نادیده گرفتن حفرههای و آسیبهای ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 (که در گذشته به صورت مشروح مطرح کردهایم) نمیباشد. خلاصه اینکه در این رابطه میتوانیم پیامهای ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 مردم ایران را اینچنین فرموله نمائیم:
1 - نماد و پرچم این ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی، «یک زن بود» که به خاطر زن بودنش توانست جامعه ایران و به ویژه جامعه زنان و بالاخص جنبش زنان ایران را به حرکت درآورد.
2 - جایگاه هولناک آپارتاید جنسیتی 44 ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، باعث گردید که در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 «جنبش زنان ایران به عنوان موتور محرکه» (در طول بیش از چهار ماه حیات این ابرحرکت اعتراضی) در «جایگاه رهبری» آن قرار گیرد.
3 - در چارچوب رهبری جنبش زنان ایران، در این مبارزه ضد آپارتایدی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود که شعار «زن، زندگی، آزادی» توانست در عرصه جهانی به عنوان هویت و پرچم و شعار این ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی مطرح بشود.
4 - جوهر ضد آپارتاید جنسیتی ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 باعث گردید که (برای اولین بار در طول 44 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) «جنبش ضد آپارتایدی مردم ایران با جنبش آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه جامعه ایران، پیوند پیدا کند». یادآوری میکنیم تا قبل از ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 حرکتهای ضد آپارتایدی در جامعه رنگین کمان ایران (که بیشتر صورت ضد آپارتاید قومیتی و مذهبی داشتند) منهای اینکه «صورت قومی و منطقهای داشتند، نه ملی» مهمتر اینکه آن حرکتهای ضد آپارتایدی «صورتی جدای از حرکتهای دموکراسیطلبانه و آزادیخواهانه داشتند». به طوری که در جریان «جنبش سبز سال 88» که تودهایترین و عظیمترین حرکت آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بر علیه هسته سخت رژیم یا حزب پادگانی خامنهای بود، «حتی یک شعار هم در رابطه با به چالش کشیدن هیولای تو در توی سیستم آپارتایدی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مطرح نشد.
5 – بر پایه جایگاه رهبری جنبش زنان ایران در مبارزه ضد آپارتاید جنسیتی رژیم مطلقه فقاهتی بود که در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی شاخههای دیگر مبارزه ضد آپارتاید قومیتی و مذهبی در حداقل زمان ممکن به این ابرحرکت ضد استبدادی پیوستند. چراکه بدون تردید همه این جریانهای ضد آپارتایدی به صورت خود به خودی در بستر پراکسیس سیاسی – اجتماعی فوق به این واقعیت دست پیدا کردند که خارج از چارچوب ضد آپارتاید جنسیتی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران نمیتوان به رهائی از آپارتاید قومیتی و مذهبی دست پیدا کرد.
6 – به خاطر جایگاه رهبری جنبش زنان ایران بر این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی 1401 بود که منهای اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول سه دهه گذشته عمر حرکتهای اعتراضی خیزشی و جنبشی جامعه (از نهم خرداد 1371 الی الان) برای اولین بار بود که در عرصه سرکوب این ابرحرکت اعتراضی و در شرایطی که توازن قوا در عرصه میدانی به سود بالائیهای قدرت بود، «تن به عقبنشینی در برابر یکی از مطالبات حداقلی کنشگران این ابرحرکت اعتراضی («تعطیلی گشت ارشاد که معنای دیگرش لغو حجاب اجباری توسط رژیم مطلقه فقاهتی بود») داد، از آن مهمتر اینکه رژیم مطلقه فقاهتی برعکس گذشته در سرکوب هولناک ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 به صورت «دو مؤلفهای عمل کرد» یعنی از یکطرف شمشیر خونین سرکوب خود را سفاکانه به نمایش گذاشت و از طرف دیگر با تعطیلی کردن گشت ارشاد و عقبنشینی نسبت به حجاب تحمیلی گذشته به صورت صوری و فرمالیته، تلاش کرد تا از «بسیج جامعه زنان ایران» تحت شعار مبارزه با حجاب اجباری (که توسط کنشگران این ابرحرکت اعتراضی مطرح میشد) جلوگیری نماید؛ که البته باید بگوئیم، متاسفانه تا اندازهای هم در این رابطه رژیم توانست دستاوردی به دست بیاورد؛ اما آنچه که در این رابطه بیش از همه مهم بود اینکه، عقبنشینی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در رابطه با «مطالبه حداقلی جنبش زنان» یعنی تعطیلی گشت ارشاد و لغو حجاب اجباری در جامعه خود نشانگر آن بود که حتی حزب پادگانی خامنهای هم به جایگاه محوری جنبش زنان ایران در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 پی برده بودند. همچنین، هسته سخت رژیم و یا حزب پادگانی خامنهای در یافته بودند که «جنبش ضد آپارتاید جنسیتی زنان ایران اگر تداوم پیدا کند در حداقل زمان ممکن میتواند بدل به جنبش فراگیر ضد آپارتایدی جامعه رنگین کمان ایران (اعم از جنبشهای قومیتی و مذهبی و غیره) بشود». البته اعتلای جنبشهای خلق کرد و خلق بلوچ در همین زمان مشتی نمونه خروار بود که رژیم مطلقه فقاهتی همچنان در بلوچستان و کردستان در حال پرداخت آن میباشند.
7 - جایگاه رهبری و عملکرد جنبش زنان در پروسه چهار ماهه ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 نشان داد که در آینده هر گونه حرکت اعتراضی جنبشی و خیزشی در جامعه ایران در «خلاء جنبش زنان ایران» و در «خلاء طرح مطالبات عدالت جنسیتی جامعه زنان ایران» محکوم به شکست خواهد بود. آنچنانکه، هر گونه حرکت جنبشی و خیزشی ضد آپارتاید جنسیتی، جنبش زنان ایران در خلاء حضور تمام قد «اردوگاه عظیم نیروی کار جامعه ایران (اعم از کارگری و کارمندی)» امری عقیم و سترون میباشد، حتی اگر تمامی جنبشهای قومیتی و مذهبی ضد رژیم مطلقه فقاهتی هم از جنبش ضد آپارتاید جنسیتی زنان ایران حمایت نمایند، هرگز جنبش زنان ایران نمیتواند «به صورت دموکراتیک و دینامیک و تکوین یافته از پائین» به تحول عظیم ساختاری سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در راستای عدالت جنسیتی و رهائی جامعه زنان ایران دست پیدا کنند.
باری، در اینجا میتوانیم نتیجهگیری کنیم که یکی از پیامهای مهم ابرحر کت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 به جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران این بود که «جنبش زنان ایران و جنبش اردوگاه عظیم نیروی کار ایران (اعم از کارگری و کارمندی) دو جنبشی هستند که در جایگاه استراتژیک هر گونه حرکت تحولخواهانه ساختاری دینامیک سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی در جامعه ایران قرار دارند». همچنین ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 این پیام مهم را به همراه داشته است که «عامل اصلی شکست تمامی حرکتهای اعتراضی جنبشی و خیزشی که در طول سه دهه گذشته (از نهم خرداد 1371 تا به امروز) یا خلأ دو مؤلفهای جنبش زنان و جنبش اردوگاه عظیم نیروی کار جامعه ایران (اعم از کارگری و کارمندی) بوده است» و یا «خلاء یکی از این دو جنبش استراتژیک بوده است» یعنی برای مثال زمانی (مثل جنبش سبز 88) «جنبش زنان بوده است، اما جنبش نیروی کار اردوگاه عظیم کارگری و کارمندی نبوده» و زمانی هم مثل «جنبشهای مطالبهمحور، جنبشهای نیروی کار وجود داشتهاند، اما جنبش زنان نبودهاند» و البته زمانی هم مثل سال 57 «هم جنبش زنان ایران تمام قد حضور داشته است و هم جنبش نیروی کار، اردوگاه عظیم کارگری و کارمندی حضور داشتهاند». در نتیجه همین امر باعث گردید تا جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، در عرصه مؤلفه سلبی بتوانند رژیم کودتائی و مستبد پهلوی را سرنگون کنند، هر چند که در عرصه مؤلفه ایجابی در سال 57 شکست خوردند.
8 - یکی دیگر از پیامهای مهم ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 این بود که «قرار گرفتن جنبش زنان ایران در جایگاه رهبری این ابرحرکت اعتراضی، باعث گردید تا این ابرحرکت اعتراضی ضد استبدادی «جوهر دموکراتیک و دموکراسیخواهانه یا آزادیخواهانه و یا فمینیستی» پیدا کند»، البته، معنای دیگر این حرف آن است که ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 این پیام را هم به همراه داشته است که «لازمه هر گونه جنبش دموکراسیخواهانه و یا آزادیخواهانه در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، رهائی زن ایرانی از آپارتاید جنسیتی (44 سال گذشته تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) میباشد». البته، «به صورت ایجابی و در چارچوب جنبش عدالتخواهانه جنسیتی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در جامعه بزرگ ایران باید باشد، نه به صورت سلبی با شعار «زن، زندگی آزادی» (که به جز جوهر فمینیستی این شعار، فارغ از هر گونه جوهر ایجابی دموکراسیخواهانه میباشد) شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 این پیام را به مردم ایران داده است که «دستیابی به دموکراسی نهادینه شده و تکوین یافته از پائین (در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) تنها و تنها در گرو رهائی زن ایرانی از اسارت گذشته تاریخی و فرهنگی و سنتهای اجتماعی و فقاهتی و غیره میباشد» و تا زمانیکه زن ایرانی به رهائی نرسد، امکان دستیابی به دموکراسی نهادینه شده وجود ندارد.
9 - یکی از پیامهای دیگر ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 به مردم ایران این بود که «مردسالاری در جامعه ایران تنها محدود به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و اسلام دگماتیست فقاهتی و حوزههای فقهی نمیشود، بلکه این امر ریشه تاریخی و سنتی هزاران ساله جامعه ایران دارد»؛ به عبارت دیگر، نباید چنین فکر کنیم که با رفتن رژیم مطلقه فقاهتی، «مردسالاری» هم در جامعه ایران ریشه کن میشود. بلکه برعکس باید عنایت داشته باشیم که حتی با رفتن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «مردسالاری، به عنوان یک اپیدمی» در جامعه ایران، همچنان پا بر جا خواهد بود. علی هذا، هر چند که مبارزه با مردسالاری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، باید جوهر سیاسی داشته باشد، اما هرگز و هرگز مبارزه با مردسالاری نهادینه شده تاریخی در مردان ایرانی توسط حرکت سیاسی و دستوری و مکانیکی تزریق شده از بالا از بین نمیرود، لازمه اصلی مبارزه با مردسالاری در جامعه ایران «دموکراتیزه کردن جامعه ایران» در کادر یک «تحول عظیم فرهنگی» آن هم به صورت «دینامیک تکوین یافته از پائین» میباشد. به بیان دیگر هر چند مردسالاری نظم حاکم بر جامعه ایران از طریق سیاسی (توسط نفی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) قابل حذف و نفی میباشد، بدون تردید مبارزه با مردسالاری نهادینه شده در روانشناسی مردان جامعه ایران، بدون تحول همه جانبه و عمیق فرهنگی (آن هم با فرهنگ دموکراتیک) در راستای دموکراتیزه کردن جامعه ایران، به صورت دینامیک و تکوین یافته از پائین امکانپذیر نمیباشد. نباید فراموش کنیم که تا زمانی که نتوانیم به صورت دموکراتیک، توسط تحول عمیق فرهنگی و دموکراتیزه کردن جامعه ایران از پائین مردسالاری را ریشه کن نمائیم، حتی اگر موفق هم بشویم که مردسالاری از بالا توسط نفی رژیم مطلقه فقاهتی از بین ببریم، در فرایند بعدی این مردسالاری در جامعه بزرگ و رنگین ایران قابل بازتولید حتی در عرصه سیاسی و قضائی و تقنینی و حقوقی و غیره، میباشد. لازم به ذکر است که وقتی که اوریانا فالاچی از شاه سابق در باره رویکرد او نسبت به زنان پرسید، شاه سابق گفت: «زنها ناقص العقلند و باید در خانه بمانند و به شوهرهایشان سرویس بدهند». او در تبیین این رویکرد انحرافی خودش، به اوریانا فالاچی میگوید: «حتی آشپزهای بزرگ جهان هم مرد هستند نه زن». این رویکرد انحرافی شاه سابق بیش از آنکه «ریشه طبقاتی و یا فقاهتی داشته باشد، ریشه مردسالارانه داشته است که در جامعه بزرگ ایران امری نهادینه شده میباشد». علی ایحال، در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که تا زمانیکه نتوانیم توسط یک تحول عظیم دینامیک تکوین یافته از پائین «فرهنگی» در جامعه ایران، به تحول عظیم ساختاری «اجتماعی» دست پیدا کنیم، هرگز نخواهیم توانست «ریشههای مردسالاری» در جامعه ایران را دچار تحول بکنیم. بر این مطلب بیافزائیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 46 سال گذشته (از خرداد 1355 الی آلان، چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران پیوسته و علی الدوام) بر این باور بوده و هستیم که هرگز و هرگز در جامعه ایران نمیتوان «از طریق انقلاب سیاسی، از بالا انقلاب اجتماعی کرد». بلکه برعکس در رویکرد ما، «تنها مسیر و مکانیزم انقلاب اجتماعی در جامعه ایران، از طریق تحول عظیم ساختار فرهنگی دینامیک امکانپذیر میباشد.»
باری، رویکرد 46 ساله ما (از خرداد 1355 تا به امروز) پیوسته و علی الدوام این بوده و این هم هست (باز هم در اینجا تکرار میکنیم و از تکرار خود هرگز خسته نمیشویم) که «در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بدون دموکراسی فرهنگی یا دموکراتیزاسیون کردن جامعه، توسط تحول عمیق و همه جانبه فرهنگی تکوین یافته از پائین (آن هم توسط «اسلام تطبیقی بازسازی شده دارای جوهر دموکراتیک» در ادامه راه معلمان کبیرمان محمد اقبال لاهوری و شریعتی) نه امکان دموکراتیزاسیون کردن جامعه ایران وجود دارد و نه امکان تحقق انقلاب اجتماعی دینامیک تکوین یافته از پائین میباشد و نه امکان انقلاب سیاسی بر پایه جامعه مدنی جنبشی فراگیر خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر جمعی درونزای تکوین یافته از پائین وجود دارد و نه امکان تحقق دموکراسی، دموکراتیزه شده تکوین یافته از پائین هست و نه امکان دموکراسی اقتصادی یا سوسیالیسم سه مؤلفهای، (توزیع عادلانه و اجتماعی و دموکراتیک ثروت و قدرت و اطلاعات) وجود دارد». جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 46 سال گذشته پیوسته و علی الدوام معتقد به هر گونه «تحول سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی» تنها از طریق «دموکراتیک و اجتماعی تکوین یافته از پائین بوده است، نه از بالا» (آنچنانکه دکتر محمد مصدق باور داشت) و برای انجام این مهم بوده است که در 46 سال گذشته بر «استراتژی آگاهی بخش» و شعار: «آگاهی، آزادی، برابری» تکیه کردهایم، نه بر «استراتژی کسب قدرت سیاسی و یا مشارکت در قدرت سیاسی آن هم از بالای سر مردم ایران» و پیوسته در طول 46 سال گذشته «بر حرکت از پائین، به جای حرکت از بالا و بر احزاب افقی تکوین از پائین تاکید داشتهایم، نه بر احزاب عمودی تکوین یافته از بالا» و بر «رویکرد جنبشی (آن هم در شکل دینامیک خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر جمعی درونزای تکوین یافته از پائین) باور داشتهایم، نه بر حرکتهای جنبشی و تحزبگرایانه تکوین یافته از بالا» و باز «بر تقدم انقلاب اجتماعی نسبت به انقلاب سیاسی و انجام انقلاب اجتماعی، توسط تحول دینامیک فرهنگی تکوین یافته از پائین به جای تکیه بر انقلاب سیاسی و تقدم کسب قدرت سیاسی آن هم توسط نخبگان قبل از انقلاب اجتماعی و انقلاب عمیق فرهنگی تکوین یافته از پائین باور داشتهایم»؛ و خلاصه اینکه، در طول 46 سال گذشته پیوسته و علی الدوام «خود را تنها پیشگام (با تعریف «کونوا مع الناس و لا تکو نو ا مع الناس - با مردم بودن اما با مردم نشدن که معنای پوپولیسم است») دانستهایم نه پیشاهنگ نخبهگرایانه (چریکی یا ارتش خلقی یا تحزبگرایانه لنینیستی) و نه پیشرو انتزاعی روشنفکرانه (آنچنانکه در 150 سال گذشته روشنفکران ایرانی گرفتار این ورطه شدهاند و در آخر هم گفتهاند فسانهای و در خاک شدند). در طول 46 سال گذشته گفتهایم و امروز هم باز تکرار میکنیم که عامل شکست 150 سال حرکت تحولخواهانه در جامعه ایران (از آغاز تاکنون این بوده و این هم هست که بدون استثناء) اینکه همه آنها میخواستند «از طریق انقلاب سیاسی و کسب قدرت از بالا به انقلاب اجتماعی و انقلاب اقتصادی و انقلاب فرهنگی و دموکراسی دست پیدا کنند» که البته شکست خوردند؛ و با تکرار این رویکرد در آینده توسط نخبهها مطمئن باشیم که اگر صد بار دیگر هم باز از بالا انقلاب بکنیم، باز هم شکست خواهیم خورد.
10- از خودویژگیهای بزرگ ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 این بود که توانست پس از 44 سال، برای اولین بار زن ایرانی را به «عنوان فاعل و عامل اجتماعی» وارد صحنه مبارزه ضد استبدادی و ضد آپارتایدی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بکند. بی تردید، با ورود زن ایرانی به عنوان فاعل و عامل اجتماعی، توسط ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 همه استانداردهای حرکتهای خیزشی و جنبشی سه دهه گذشته جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران (از نهم خرداد 1371 تا شهریور 1401) مورد بازسازی مجدد قرار گرفتند. چراکه با ورود زن ایرانی به «عنوان فاعل و عامل اجتماعی، در صحنه جامعهسازانه» باعث گردید که:
اولاً شعار جنبش زنان ایران از صورت لیبرال فمینیستی گذشته، وارد فرایند پراکسیس سیاسی - اجتماعی آزادیخواهانه و برابریطلبانه، با شعار: «زن، آزادی، برابری» گردید.
ثانیاً برای اولین بار در 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، جنبش زنان ایران در برابر یک دو راهی بزرگ قرار گرفتند، اینکه یا در جایگاه رهبری حرکتهای اعتراضی – سیاسی جامعه ایران قرار گیرند و یا اینکه محو و نابود بشوند که البته جنبش زنان ایران آیتم اول یعنی حضور میدانی در جایگاه رهبری این ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی را انتخاب کردند، آن هم به صورت دموکراتیک خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر جمعی درونزای تکوین یافته از پائین و مستقل از بالائیهای قدرت و جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ.
ثالثاً مهمترین ضعف جنبش زنان ایران در طول 44 سال گذشته این بوده است که «با گفتمانهای گوناگون و متفاوت و مختلف میخواستند جنبش مطالبهمحور خودشان را به جلو ببرند که البته شکست خوردند». چراکه گفتمانهای گوناگون داشتن در عرصه یک جنبش ضد آپارتایدی و ضد استبدادی و رهائیبخش خود یک آفت بزرگ میباشد که باعث پراکندگی و تفرقه و تشتت کنشگران جنبش زنان ایران در طول 44 سال گذشته شده است و حاصلی جز سکتاریست و دنبالهروی و تکیه بر رهبری بیرون از جنبش زنان از اصلاحطلبان حکومتی تا لیبرال فمینیستهای خارجنشین در اشکال مختلف خود آن نداشته است؛ اما برعکس تحول بزرگی که در این رابطه در عرصه گفتمانسازی یا گفتمانگرائی برای جنبش زنان ایران توسط پروسه چهار ماهه ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 بوجود آمد، «جایگزین شدن گفتمان واحد» در جنبش زنان ایران، به جای «تعدد و تفرقه و گوناگونی گفتمانگرائی 44 سال گذشته بود»؛ که البته این مهم باعث گردید، «تا انرژی عظیم کنشگران جنبش زنان ایران (برای اولین بار در طول 44 سال گذشته) به صورت متمرکز در پراکسیس سیاسی – اجتماعی ضد استبدادی و ضد آپارتایدی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به صورت انفجاری آزاد بشود». همچنین، این «وحدت گفتمانی» کنشگران جنبش زنان ایران در بستر ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 باعث گردید تا زن ایرانی به این واقعیت دست پیدا کند که «از تجربه گذشته» (حرکت تحولخواهانه 150 سال گذشته جامعه ایران) تنها باید «درس آموخت» نه اینکه بخواهیم «آینده جامعه ایران را در گذشته بسازیم» به بیان دیگر «آینده جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران باید در آینده به صورت کنکرت و دینامیک همه جانبه با رهبری جمعی درونزای تکوین یافته از پائین ساخت، نه به صورت استاتیک تزریق شده از خارج از جنبش زنان و نه با توسل به ارواح مردگان، بلکه با تکیه بر آیندهسازان امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران.»
همچنین وحدت گفتمانی در جنبش زنان ایران در پروسه ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 باعث گردید که جنبش زنان ایران در طول 44 سال گذشته برای اولین بار بتوانند «مطالبات مدنی و سیاسی و حقوقی و تاریخی خودشان» را در سطح «مطالبات جامعه بزرگ ایران» توسط یک مبارزه عظیم ضد استبدادی بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به نمایش بگذارند؛ بنابراین، توسط همین وحدتگرائی در عرصه گفتمان جنبش زنان ایران در این ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی بود که باعث گردید، «سه رویکرد اسلامگرایانه سوسیالیستی و سکولاریسم یا لیبرال فمنیستی و پراگماتیستی» درون جنبش زنان ایران به صورت میدانی و در بستر یک پراکسیس سیاسی – اجتماعی عظیم به وحدت برسند. اضافه کنیم که وحدتگرائی در گفتمان، در جنبش زنان ایران (در بستر ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401) در تحلیل نهائی با شعار «زن، زندگی، آزادی» وام گرفته از جنبش زنان روژئاوا و عبدالله اوجلان مادیت پیدا کرد؛ و همین امر هم باعث گردید تا این «شعار به صورت پرچم و هویت این ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی درآید». در این رابطه باور ما بر این امر قرار دارد که هر چند شعار «زن، زندگی، آزادی» یک شعار عام و کلی و انطباقی و وارداتی بود، ولی هرگز نباید فراموش کنیم که این شعار یک فونکسیون و کارکرد عظیم هم در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 داشت و آن اینکه، این شعار نه تنها توانست در حداقل زمان ممکن فراگیر بشود و نه تنها این شعار در حداقل زمان ممکن توانست جوهر زنانه این ابرحرکت اعتراض ملی را به نمایش بگذارد و نه تنها این شعار توانست جنبش ضد آپارتایدی را در حداقل زمان از صورت منطقهای بدل به صورت ملی بکند و در ادامه آن توانست چهره جهانی به این ابرحرکت اعتراض ضد آپارتاید جنسیتی ببخشد، از همه مهمتر اینکه «این شعار در حداقل زمان ممکن توانست در عرصه جنبش زنان ایران بدل به یک گفتمان برای جنبش زنان و حرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 بشود و توانست برای اولین بار به داستان فاجعه بار تشتت گفتمانی در جنبش زنان ایران پایان بدهد و وحدت گفتمانی در جنبش زنان ایران ایجاد نماید.»
رابعاً ورود زن ایرانی به عنوان فاعل و عامل اجتماعی در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 باعث گردید که جنبش زنان ایران بتوانند برای همیشه این واقعیت بزرگ را برای همگان روشن سازند که جنبش زنان ایران «بلاواسطه یک جنبش سیاسی میباشد، نه یک جنبش مطالباتی فمینیستی تک مؤلفهای»؛ و نشان دادند که «موضوع زن در جامعه ایران در تحلیل نهائی یک موضوع سیاسی است، نه یک موضوع صرف مدنی و اجتماعی»؛ و نشان دادند که مبارزه با حجاب اجباری و تحمیلی 44 ساله گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، اگر «با شعار دموکراتیک، حق آزادی در انتخاب پوشش، برای همه زنان ایران صورت بگیرد» (نه با شعار «کشف حجاب» و «آتش زدن روسری» رضاخان میرپنجی که لیبرال فمینیستهای خارجنشین به آن دامن میزدند) یک «امر سیاسی است، نه یک امر مدنی صرف» آنچنانکه لیبرال فمینستهای خارجنشین مطرح میکنند؛ و نشان دادند که تبعیض و ستم جنسیتی تحمیلی 44 سال گذشته رژیم مطلقه فقاهتی بر جامعه زنان ایران، باعث «همبستگی و درد مشترک و فریاد مشترک» کنشگران جامعه زنان ایران شده است؛ و نشان دادند که در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران «انقلاب و تحول عظیم اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، بدون مشارکت همه جانبه جامعه بزرگ زنان ایران بوجود نمیآید»؛ و نشان دادند که حق آزادی در انتخاب پوشش برای همه زنان ایران «اولین حقوق زن است» و مطالبات زنان ایران در این شرایط «یک کل به هم پیوسته میباشد» که نباید از هم جدا بکنیم؛ و نشان دادند که «مبارزه با تحمیل حجاب یا پوشش اجباری حکومتی چه به صورت کشف حجاب سرنیزهای رضا خانی باشد و چه به صورت حجاب تحمیلی سرنیزهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، حلقه مشترک تمامی ستمها و تبعیضهای جنسیتی تحمیلی بر جامعه زنان ایران میباشد»؛ و نشان دادند که «جنبش فمینیستی در جامعه ایران به معنای «تساوی دو جنس مرد و زن است» نه به معنای «برتری جنس زن نسبت به جنس مرد» (آنچنانکه لیبرال فمینیستهای مغرب زمین تبلیغ میکنند)؛ و نشان دادند که «جنبش واقعی زنان ایران در شرایطی شکل میگیرد که حرکتهای پراکنده اعتراضی زنان ایران بتوانند به تشکل مستقل سراسری درونزای با رهبری جمعی تکوین یافته از پائین مادیت پیدا کنند»؛ و نشان دادند که در 44 سال گذشته، «استبداد مطلقه فقاهتی حاکم عامل اصلی بازتولید تبعیض و آپارتاید جنسیتی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بوده است»؛ و نشان دادند که علت و دلیل اینکه در جامعه امروز ایران، «پروسه حرکتهای اعتراضی روندی رو به زنانه شدن چهره آنها دارد، این است که مبارزه با سیستم آپارتایدی تو در توی تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، اولین خاکریزی است که در مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باید توسط کنشگران حرکتهای اعتراضی خیزشی و جنبشی مردم ایران به چالش کشیده شود و تا زمانیکه خاکریز سیستم آپارتاید تو در توی حاکم به چالش کشیده نشود، امکان موفقیت حرکتهای اعتراضی در فرایند بعدی وجود ندارد.»
نشان دادند که «اسلام بازسازی شده تطبیقی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، نقش محوری در فرهنگسازی ضد آپارتایدی و ضد زنستیزی رژیم مطلقه فقاهتی دارد و هرگز بدون اسلام تطبیقی بازسازی شده، امکان فرهنگسازی در جامعه ایران به صورت دینامیک وجود ندارد»؛ و نشان دادند که هرگز «با گفتمان اسلام فقاهتی نمیتوان زن ایرانی را در مسیر رهائی از تبعیض جنسیتی و یا آپارتاید جنسیتی تحمیلی 44 ساله گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم قرار داد»؛ و نشان دادند که «مطالبات مدنی یا اجتماعی و مطالبات سیاسی جنبش زنان ایران، در این شرایط دو روی یک سکه میباشند که تفکیک آنها از همدیگر، باعث سترون شدن حرکت مطالباتی هر دو بخش میشود»؛ و نشان دادند که در جامعه امروز ایران «تلاش عدالتخواهانه زنان ایران برای «کسب حقوق برابر با مردان» بدل به یک جنبش فراگیر شده است»؛ و نشان دادند که با «عمده کردن مبارزه با حجاب اجباری هرگز نمیتوان به «مبارزه برابریطلبانه حقوقی» (عدالتخواهانه جنسیتی) جنبش زنان ایران دست پیدا کرد»؛ و نشان دادند که «وظیفه کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در چارچوب استراتژی آگاهیبخش) «در مبارزه علیه همه تبعیضهای جنسیتی و قومیتی و مذهبی و غیره و مشارکت در مبارزه زنان برای رهائی از قید و بندهای مردسالارانه و محدودیتهای حقوقی و سیاسی و اجتماعی اسارت بار تحمیلی گذشته» تعریف میشود؛ و نشان دادند که در 44 سال گذشته، «هیچ عرصهای از زندگی زنان ایران از دستاندازی و تهاجم سازمان یافته فرهنگی و پلیسی، دستگاههای بیست و چندگانه سرکوب زنان رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، از خانه و رختخواب و پوشش لباس گرفته تا خیابان و مدرسه و دانشگاه و آموزش و کارخانه و محیطهای ورزشی و فرهنگی و تا عرصههای مشارکت سیاسی) مصون نمانده است؛ و نشان دادند که در طول 44 سال گذشته، «اجباری کردن حجاب بر زن ایرانی (توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) به معنای «اعلام جنگ علنی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با جامعه زنان ایران بوده است»؛ و نشان دادند که زنان ایران در پروسه مبارزه 44 ساله خود، اکنون به این واقعیت بزرگ دست پیدا کردهاند که «جامعه زنان ایران (به عنوان بخشی از جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) دستیابی به مطالبات مدنی یا اجتماعی و سیاسی و حقوقی آنها در گرو دستیابی کل جامعه بزرگ ایران به مطالبات دموکراتیک و مشترک میباشد»؛ و نشان دادند که کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در چارچوب استراتژی آگاهیبخش) باید عنایت داشته باشند که «در جامعه فقهزده و سنتزده و استبدادزده امروز ایران، شعار رهائی زن ایرانی به معنای رفع هر گونه ستم و تبعیض و بر افتادن نظام مردسالاری در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (توزیع عادلانه و اجتماعی و دموکراتیک، قدرت و ثروت و اطلاعات) در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران میباشد.»
نشان دادند که مهمترین آفت و آسیبی که امروز جنبش زنان ایران را تهدید میکند، اینکه در چارچوب گفتمان لیبرال فمینیستی خارجنشینها، «با مطلق کردن خواستهای روبنائی، آنها را گرفتار تقلیلگرائی صرف جنسیتی بکنند»؛ و نشان دادند که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 44 سال گذشته (در چارچوب اسلام دگماتیست فقاهتی) به صورت هدفمند و برنامهریزی شده، در تمامی عرصههای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و زندگی خصوصی زنان ایران را به شهروندان درجه دو تبدیل کرده است و نشان دادند که جنبش زنان ایران در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 «حتی فراتر از رفع تبعیضهای جنسیتی رفته و وارد فرایند آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه و عدالتطلبانه (برابریطلبانه) در کل جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران شدند»؛ و نشان دادند که «جنبش زنان ایران در این شرایط نقش «گرانیگاه در پیوند تمامی شاخههای جنبشهای مطالبهمحور مدنی و صنفی و سیاسی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران دارند»؛ و نشان دادند که هرگز کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در چارچوب استراتژی آگاهیبخش خود در جامعه ایران) «نمیتوانند بدون طرح ضرورت برابری زن و مرد و رفع تبعیض جنسیتی در جامعه ایران»، سخن از «دموکراسی مستقیم» یا «دموکراسی مشارکتی» و یا «دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی» بگویند.
پایان