«عاشورا» در سه رویکرد:
رویکرد «تطبیقی» به عاشورا، رویکرد «انطباقی» به عاشورا و رویکرد «دگماتیستی» به عاشورا – قسمت پنجم
به همین دلیل است که او معتقد که امام حسین در مرحله سوم (که از زمان شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل در بین راه به طرف کوفه تا صبح عاشورا ادامه داشته است) به خاطر همین «موضع دفاعی» که داشته است «پنج بار با عمر سعد جلسه و مذاکره حضوری داشته است» که یکبار آن هم به توافق با عمر سعد و عبیدالله بن زیاد میرسند (که طبق آن قرار میشود که امام حسین به منطقهای از جهان که خارج از امپراطوری امویان و یزید میباشد برود) اما این توافق با دخالت شمر بن ذی الجوشن شکست میخورد که در نهایت در عصر تاسوعا عبیدالله بن زیاد امام حسین را در بین دو انتخاب قرار میدهد «یا ذلت و پذیرش بیعت با یزید و یا جنگ» (أَلا! وَ إِن الدعِی بْنَ الدعِی قَدْ رَکزَ بَینَ اثْنَتَینِ: بَینَ السلةِ وَالذلةِ، وَ هَیهاتَ مِنا الذلةُ، یأْبَی اللهُ لَنا ذلِک وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ) و از آنجا بود که امام حسین جنگ را انتخاب میکند و شاید به عبارت دیگر بهتر باشد که بگوئیم در آنجا بود که جنگ بر امام حسین تحمیل میگردد. باری از اینجا است که صالحی نجف آبادی مرحله چهارم حرکت عاشورای امام حسین را همان «مرحله جنگ در روز عاشورا تعریف مینماید.»
بدین ترتیب است که رویکرد انطباقی صالحی نجفی آبادی در کتاب شهید جاوید را میتوان به این صورت تبیین کرد که صالحی نجف آبادی (برعکس رویکرد دگماتیستی به عاشورا) «علم امام حسین به شهادتش را قبول ندارد» برعکس لطف الله صافی گلپایگانی که در کتاب «شهید آگاه» خود در چارچوب همان رویکرد دگماتیستی معتقد است که «امام حسین شهیدی است که آگاهی قبلی زمانی مکانی به شهادت خودش داشته است» بنابراین صالحی نجف آبادی در چارچوب رویکرد انطباقیاش در کتاب شهید جاوید که در سال 1349 تألیف کرده است معتقد است که «حسین شهیدی است که آگاهی زمانی و مکانی قبلی نسبت به شهادتش نداشته است» و اینجا است که صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید در پاسخ به این سؤال که آیا امام حسین از قبل میدانسته که در کربلا و در عاشورای سال 61 شهید میشود؟ میگوید «نه». برعکس لطف الله صافی گلپایگانی در شهید آگاه که معتقد است که «امام حسین از قبل توسط علم امامت خبر داشته است که در سال 61 در عاشورا و در سرزمین کربلا شهید میشود.»
به هر جهت بدین ترتیب است که مطابق «رویکرد دگماتیستی به عاشورا امام حسین در عرصه عاشورا و شهید شدنش تنها یک مأموریت خدائی به جا آورده است» به عبارت دیگر در «رویکرد دگماتیستی به عاشورا شهادت برای امام حسین یک امر تعبدی و جبری بوده نه یک امر تعقلی و اختیاری» یا آنچنانکه برای ابراهیم خلیل «فرمان ذبح اسماعیل یک امر تعبدی بوده است برای امام حسین هم رفتن به کربلا و شهید شدنش یک امر تعبدی بوده است نه تعقلی» و بدین خاطر از اینجا است که طرفداران رویکرد دگماتیستی به عاشورا بر این باورند که درباب «فهم جوهر عاشورا هرگز نباید از عرصه تعبد وارد عرصه تعقل بشویم» و بخواهیم مثلاً رفتن به کوفه را برای کسب حکومت تعریف بکنیم. چراکه در «رویکرد دگماتیسم به عاشورا امام سیاستمدار نیست که بخواهد به دنبال کسب قدرت برود». همچنین صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید بر این باور است که «عامل اصلی شروع حرکت امام حسین تحمیل بیعت با جائر توسط یزید بود» و اگر «تحمیل بیعت با جائر بر امام حسین صورت نمیگرفت عاشورا اتفاق نمیافتاد» بنابراین بدین ترتیب است که صالحی نجف آبادی میگوید «علت اینکه امام حسین در دوره 10 سال بعد از شهادت امام حسن بر علیه معاویه قیام نکرد این بود که معاویه معتقد به تحمیل بیعت بر امام حسن توسط خودش نبود». ولی یزید بلافاصله پس از مرگ معاویه در نامهای به والی مدینه نوشت که فوراً از سه نفر حسین بن علی و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیر.
نباید فراموش کنیم که صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید بر این باور است که امام حسین در چهار مرحله حرکتش از 28 رجب سال 60 تا دهم محرم سال 61 «برای هر مرحله از حرکتش استراتژی خاصی انتخاب کرده بود». به بیان دیگر در رویکرد انطباقی صالحی نجف آبادی در شهید جاوید «امام حسین از آغاز شروع حرکت عاشورا یک استراتژی مشخص برای کل حرکت خودش انتخاب نکرد» بلکه در سه مرحله از این چهار مرحله امام حسین توسط موضع دفاعی که داشته است «با استراتژیهای مختلف تلاش میکرده تا بتواند به حفظ جان خودش و خانوادهاش دست پیدا کند» و تنها در مرحله دوم بود که امام حسین توسط «استراتژی اقامه حکومت در آینده کوفه» از موضع «دفاعی وارد موضع تهاجمی شد» و به عنوان «یک انقلابی استراتژی سرنگونی امویان و یزید (از طریق کوفه و حمایت ایرانیان) را دنبال میکرد که البته شکست خورد» و نتوانست به این هدفش دست پیدا کند، بنابراین در این رابطه است که در خصوص استراتژی مرحله دوم امام حسین، صالحی نجف آبادی بر این باور است که اگر «دعوت کوفیان از امام حسین انجام نمیگرفت حرکت امام حسین و مسلم و غیره به کوفه هم انجام نمیگرفت و اصلاً عاشورائی هم اتفاق نمیافتاد» و باز در این رابطه است که صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید بر این باور است که علت اینکه امام حسین در ده سال پس از شهادت امام حسن بر علیه معاویه قیام نکرد به خاطر «تفاوت شرایط تاریخی معاویه با یزید بوده است» و از اینجا است که صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید برای «فهم تفاوت در حرکت امام حسین (در فرایند ده ساله پسا شهادت امام حسن) معتقد است که علاوه بر تحلیل تعقلی و روش برخورد انتقادی باید شرایط را بر حسب تاریخی و زمانی مکانی تحلیل نمائیم.»
همچنین از آنجائیکه صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید در چهار مرحله از استراتژیهای امام حسین معتقد است که «سه مرحله آن امام حسین استراتژی تدافعی داشته و تنها مرحله دوم بوده که امام حسین دارای استراتژی تهاجمی برای کسب قدرت سیاسیی داشته است» و از آنجائیکه در سه مرحله استراتژی تدافعی در رویکرد صاحب کتاب شهید جاوید «امام به دنبال حفظ جان خودش و خانوادهاش بوده است». همین امر باعث شده است که صالحی نجف آبادی هم عامل هجرت امام حسین از مدینه به مکه و هم عامل هجرت امام حسین از مکه در هشتم ذی الحجه «به خاطر دوری از ترور توسط عمله و اکره یزید تحلیل کند». در نتیجه بدین ترتیب است که میتوانیم در مقایسه بین رویکرد دگماتیستی به عاشورا و رویکرد انطباقی به عاشورا و رویکرد تطبیقی به عاشورا بگوئیم که «محور رویکرد دگماتیستی به عاشورا بر پایه علم لدنی و آگاهی امام حسین به محل و زمان و چگونگی مرگش از قبل از شروع پروسه زمانی عاشورا میباشد» ولذا در این رابطه است که طرفداران رویکرد دگماتیستی به عاشورا «پراکسیس سیاسی اجتماعی امام حسین به صورت امر تعبدی ارزیابی میکنند نه امر تعقلی و امری ملکوتی میدانند نه امری انسانی و حرکت حسین را وظیفه و تکلیف از پیشمقدر شده تعریف میکنند نه معماری و پراکسیس امام حسین.»
برای نمونه در این جا به ذکر دیدگاه یکی دیگر از طرفداران رویکرد دگماتیستی به عاشورای امام حسین میپردازیم شیخ محمد تقی مصباح یزدی (تئوریسین خشونت در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) زیرا او ثابت میکند که امام حسین در پروسه عاشورا «علم لدنی» داشته است و در چارچوب همان «علم لدنی بوده که در عاشورا به شهادت رسیده است». او میگوید:
«باب دیگری در روایات داریم به این عنوان أَنَّهُمْ یعْلَمُونَ مَتَی یمُوتُونَ (آنان آگاهند که چه زمانی میمیرند) و در آن روایات چنین آمده است که: ای امام لایعلم ما یصبیه والی مایصیر فلیس ذلک بحجه الله علی خلقه - هر امامی که نداند چه چیز به او میرسد و سرانجامش به کجا میرسد او حجت خدا بر خلق الله نیست یعنی حجت خدا کسی است که آگاه به زمان مرگ خود و عاقبت کار خود باشد» (کتاب راهنماشناسی - ص 258 و 482).
مصباح یزدی در چارچوب رویکرد دگماتیستی به عاشورا در راستای تبیین عاشورا به جای پروسسی در ادامه تسلسل نهضت ابراهیمی (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی با رویکرد تطبیقی به عاشورا دنبال میکرد) تلاش میکند که «پراکسیس سیاسی اجتماعی انسانی فرهنگی عاشورای امام حسین در عرصه علم لدنی بدل به یک طلسم ملکوتی بکند» بنابراین در عبارات فوق مصباح یزدی میخواهد بگوید که امام حسین از راه علم لدنی و علم موهبتی ملکوتی خود «وقت مرگ خود را میدانند و نیز میدانند چه چیز به آنان میرسد و سرانجام کارشان چه خواهد شد». در صورتی که معنای این حدیث جعلی با قرآن مخالف است. یادمان باشد که قرآن در باب «علم لدنی» کاملاً رویکردی عکس طرفداران رویکرد دگماتیستی به عاشورا دارد.
«یسْأَلُونَک عَنِ السَّاعَةِ أَیانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا علمها عِنْدَ رَبِّی لَا یجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِیکمْ إِلَّا بَغْتَةً یسْأَلُونَک کأَنَّک حَفِی عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا علمها عِنْدَ اللَّهِ وَلَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ - قُلْ لَا أَمْلِک لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ کنْتُ أَعْلَمُ الْغَیبَ لَاسْتَکثَرْتُ مِنَ الْخَیرِ وَمَا مَسَّنِی السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ - ای پیامبر از تو در باره وقت قیامت میپرسند به آنها بگو علم آن نزد خداوند است نه نزد من و جز خداوند کسی از وقت قیامت آگاه نیست. ای پیامبر از تو میپرسند فکر میکنند که تو میدانی علم آن نزد خداوند است و بس البته اکثر مردم نمیدانند که تو نمیدانی - ای پیامبر به این مردم بگو من حتی آگاهی قبلی به سود و زیان خویش ندارم و اصلاً جز آنچه خدا خواسته است نمیدانم. ای پیامبر به این مردم بگو که اگر من علم غیب و علم لدنی میدانستم میتوانستم از آن علم سود ببرم و دیگر بدیها در زندگی و جنگ به من نمیرسید ای پیامبر به مردم بگو من فقط یک نویدبخش و بیمرسان برای گروهی که ایمان به دعوتم میآورند هستم نه بیشتر» (سوره اعراف - آیه 187 – 188).
باری آنچنانکه در این دو آیه قرآن واضح و مشهود است قرآن به پیامبر اسلام میگوید: «به مردمی که توقع دارند تو وقت قیامت را بدانی، بگو: من قیامت را نمیدانم اگر من غیب را میدانستم برای خودم جلب خیر بیشتری میکردم؛ و هیچ آسیبی به من نمیرسید». آنچنانکه مشاهده میکنید در آیات فوق قرآن یک استدلال منطقی میکند و میگوید: اینکه «رسول خدا در موارد زیادی در زندگی و حرکتش آسیب و ضرر و زیان میبیند دلیل آن است که پیامبر اسلام علم لدنی و علم غیب ندارد» و «نمیتواند آینده حرکت خودش را ببیند». اگر «رسول خدا میتوانست آینده را ببیند مثلاً گوشت مسموم نمیخورد که مسموم بشود» و اگر «رسول خدا میتوانست آینده را ببیند در جنگ احد شکست نمیخورد» و اگر رسول خدا «علم غیب و علم لدنی میداشت میتوانست از قبل جلو آسیبها را بگیرد». عنایت داشته باشیم که این استدلال قرآن در باب «علم لدنی و غیب در باره امام علی که ضربت خورد و شهید شد و در باب امام حسن که زهر خورد و شهید شد و در باب امام حسین که شکست خورد و به شهادت رسید و یا امام رضا که زهر خورد و غیره و غیره نیز جاری میباشد». قرآن به صراحت در آیات 178 و 188 میفرماید: «تمامی انسانهائی که در حرکت خود آسیب میبینند همین آسیب دیدن آنها نشان دهنده آن است که علم غیب و علم لدنی نمیدانند». چراکه اگر علم غیب و علم لدنی میدانستند حداقل جلوی آسیبهای خودشان را میگرفتند و خسارتهای آسیببها را تحمل نمیکردند.
پر پیداست که در «رویکرد قرآن به جز خداوند هیچکس از آینده آگاهی ندارد» و بزرگترین «مبارزه نظری قرآن با آنهائی است که برای غیر خداوند علم غیب به آینده قائل هستند» و بنابراین این ادعای زیربنای رویکرد دگماتیستی به عاشورا که از سید بن طاووس در قرن هفتم در لهوف (که مانیفست اصلی طرفداران رویکرد دگماتیستی به عاشورا میباشد) شروع شد و تا ملاحسین کاشفی در روضه الشهدا و تا لطف الله صافی گلپایگانی در شهید آگاه و تا شیخ مرتضی مطهری در سه جلد کتاب حماسه حسینی و بالاخره تا شیخ محمد تقی مصباح یزدی ادامه پیدا کرده است که امام حسین در چارچوب علم لدنی از قبل به شهادت خود در عاشورا و کربلا آگاهی داشته است، همه مولود روایتهای جعلی است و مخالف رویکرد آیات 187 و 188 سوره اعراف و آیات دیگر قرآن که در این رابطه مطرح شده است میباشد. نباید فراموش کنیم که به «چالش کشیدن علم لدنی و علم به غیب» در گفتمان دگماتیستی به عاشورا مهمترین دستاوردی که برای «تبیین تطبیقی عاشورای حسین» در برخواهد داشت این است که به جای «رویکرد تعبدی و تقلیدی و تکلیفی به عاشورای حسین و نادیده گرفتن عاملیت امام حسین در معماری بزرگ عاشورا» میتوانیم با «عینک تحقیقی و تعقلی و تاریخی و انسانگرایانه عاشورای حسینی را تبیین نمائیم.»
پر واضح است که برعکس عاشورا با رویکرد دگماتیستی در «عاشورای با رویکرد تطبیقی دیگر عاشورا و حسین برای گریه کردن و برای اشک گرفتن از مردم مظلوم ایران به کار گرفته نمیشود» بلکه برعکس «عاشورا با رویکرد تطبیقی مکتب اندیشیدن و شجاعت و مبارزه و مسئولیت و انسانسازی و جامعهسازی در مسیر حرکت رو به جلو و مسیر تاریخ میباشد» بنابراین بدین ترتیب بود که امام حسین در برابر هر شکست و آسیبی که در پروسس عاشورا احساس میکرد میفرمود: «الهی رِضاً بِقَضائِک وَ تَسْلیماً لِامْرِک وَ لا مَعْبودَ سِواک یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم». قابل ذکر است که خود امام علی در دو نوبت در نهجالبلاغه در خصوص خطاپذیری خودش و نداشتن علم لدنی و غیب در این عرصه به صراحت تکیه میکند:
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِیک غَرَّنِی مِنْک وَ ظَنَنْتُ أَنَّک تَتَّبِعُ هَدْیهُ وَ تَسْلُک سَبِیلَهُ فَإِذَا أَنْتَ فِیمَا رُقِّی إِلَی عَنْک لَا تَدَعُ لِهَوَاک انْقِیاداً وَ لَا تُبْقِی لِآخِرَتِک عَتَاداً تَعْمُرُ دُنْیاک بِخَرَابِ آخِرَتِک وَ تَصِلُ عَشِیرَتَک بِقَطِیعَةِ دِینِک وَ لَئِنْ کانَ مَا بَلَغَنِی عَنْک حَقّاً لَجَمَلُ أَهْلِک وَ شِسْعُ نَعْلِک خَیرٌ مِنْک وَ مَنْ کانَ بِصِفَتِک فَلَیسَ بِأَهْلٍ أَنْ یسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ أَوْ ینْفَذَ بِهِ أَمْرٌ أَوْ یعْلَی لَهُ قَدْرٌ أَوْ یشْرَک فِی أَمَانَةٍ أَوْ یؤْمَنَ عَلَی جِبَایةٍ فَأَقْبِلْ إِلَی حِینَ یصِلُ إِلَیک کتَابِی هَذَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ - من فریب خوبی و صلاح پدر تو خوردم که به تو اطمینان کردم و گمان کردم تو در راه پدرت خواهی رفت و همچون او بر مبنای تقوی عمل خواهی کرد ولی اکنون خبر رسیده است که تو با خراب کردن آخرت خود دنیای خودت را آباد میکنی و به طور کامل تابع هوای نفس خویش گشتهای اگر آنچه در باره تو گزارش شده است صحیح باشد تو هرگز شایستگی نداری که مصدر کار باشی. فوری با رسیدن این نامه به نزد من بیا» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – نامه 71 – ص 461 – س 9).
ادامه دارد