«عاشورا» در سه رویکرد:
رویکرد «تطبیقی» به عاشورا، رویکرد «انطباقی» به عاشورا و رویکرد «دگماتیستی» به عاشورا – قسمت ششم
باری آنچنانکه در این نامه امام علی به منذرین جارود عبدی فرمانروای استخر میگوید واضح است که امام به صورت واضح و آشکار به منذر مینویسد که «من خطا و اشتباه کردم که تو را با پدرت مقایسه کردم و خطا و اشتباه کردم که تو را به فرمانروائی استخر فرستادم چرا که تو با خیانت در امانت برای دنیایت، آخرتت را فروختی». همچنین امام علی در نامه دیگر باز بر همین «خطای خودش و نداشتن علم لدنی و علم غیب تاکید میکند».
«امام علی در این نامه به پسر عم خودش که به فرمانروایی منطقهای در عراق گماشته و بعد از چندی به او خبر میرسد که پسر عم اش مبلغ زیادی از بیتالمال اختلاس کرده و این اموال را از عراق به حجاز برده است، امام به وی این نامه بسیار تند را مینویسد و ضمن آن میفرماید: من تو را در امانت خود شریک کردم و محرم خود قرار دادم و در میان اهل بیت خود به تو اطمینان بیشتری داشتم که برای کار حکومت و کمک به من در اداره امور شایستهتر هستی ولی تو وقتی که دیدی روزگار با من سر ناسازگاری دارد در این وضع ناهنجار بر علی تو هم از پسر عمت جدا شدی و اموال بیتالمال را که حق مردم است برداشتی و به حجاز بردی تو باید فوراً این اموال را برگردانی که اگر بر نگردانی و بر تو دست پیدا کنم با شمشیر خود تو را کیفر خواهم داد و من هرگز چنین خیانتی از حسن و حسین تحمل نخواهم کرد» (نامه 41 – نهجالبلاغه صبحی الصالح – ص 412 - س 8 به بعد).
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی کنْتُ أَشْرَکتُک فِی أَمَانَتِی وَ جَعَلْتُک شِعَارِی وَ بِطَانَتِی وَ لَمْ یکنْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِی أَوْثَقَ مِنْک فِی نَفْسِی لِمُوَاسَاتِی وَ مُوَازَرَتِی وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَی فَلَمَّا رَأَیتَ الزَّمَانَ عَلَی ابْنِ عَمِّک قَدْ کلِبَ وَ الْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ وَ أَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِیتْ وَ هَذِهِ الْأُمَّةَ قَدْ فَنَکتْ وَ شَغَرَتْ قَلَبْتَ لِابْنِ عَمِّک ظَهْرَ الْمِجَنِّ فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِینَ وَ خَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِینَ وَ خُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِینَ فَلَا ابْنَ عَمِّک آسَیتَ وَ لَا الْأَمَانَةَ أَدَّیتَ وَ کأَنَّک لَمْ تَکنِ اللَّهَ تُرِیدُ بِجِهَادِک وَ کأَنَّک لَمْ تَکنْ عَلَی بَینَةٍ مِنْ رَبِّک وَ کأَنَّک إِنَّمَا کنْتَ تَکیدُ هَذِهِ الْأُمَّةَ عَنْ دُنْیاهُمْ وَ تَنْوِی غِرَّتَهُمْ عَنْ فَیئِهِمْ فَلَمَّا أَمْکنَتْک الشِّدَّةُ فِی خِیانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْکرَّةَ وَ عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَیهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَ أَیتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِّ دَامِیةَ الْمِعْزَی الْکسِیرَةَ فَحَمَلْتَهُ إِلَی الْحِجَازِ رَحِیبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ غَیرَ مُتَأَثِّمٍ مِنْ أَخْذِهِ کأَنَّک لَا أَبَا لِغَیرِک حَدَرْتَ إِلَی أَهْلِک تُرَاثَک مِنْ أَبِیک وَ أُمِّک فَسُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تُؤْمِنُ بِالْمَعَادِ أَ وَ مَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ أَیهَا الْمَعْدُودُ کانَ عِنْدَنَا مِنْ أُولِی الْأَلْبَابِ کیفَ تُسِیغُ شَرَاباً وَ طَعَاماً وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّک تَأْکلُ حَرَاماً وَ تَشْرَبُ حَرَاماً وَ تَبْتَاعُ الْإِمَاءَ وَ تَنْکحُ النِّسَاءَ مِنْ أَمْوَالِ الْیتَامَی وَ الْمَسَاکینِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُجَاهِدِینَ الَّذِینَ أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیهِمْ هَذِهِ الْأَمْوَالَ وَ أَحْرَزَ بِهِمْ هَذِهِ الْبِلَادَ فَاتَّقِ اللَّهَ وَ ارْدُدْ إِلَی هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ فَإِنَّک إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْکنَنِی اللَّهُ مِنْک لَأُعْذِرَنَّ إِلَی اللَّهِ فِیک وَ لَأَضْرِبَنَّک بِسَیفِی الَّذِی مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلَّا دَخَلَ النَّارَ وَ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ فعلاً مِثْلَ الَّذِی فَعَلْتَ مَا کانَتْ لَهُمَا عِنْدِی هَوَادَةٌ وَ لَا ظَفِرَا مِنِّی بِإِرَادَةٍ حَتَّی آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا وَ أُزِیحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ مَا یسُرُّنِی أَنَّ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلَالٌ لِی أَتْرُکهُ مِیرَاثاً لِمَنْ بَعْدِی فَضَحِّ رُوَیداً فَکأَنَّک قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَی وَ دُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَی وَ عُرِضَتْ عَلَیک أَعْمَالُک بِالْمَحَلِّ الَّذِی ینَادِی الظَّالِمُ فِیهِ بِالْحَسْرَةِ وَ یتَمَنَّی الْمُضَیعُ فِیهِ الرَّجْعَةَ وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ - بعد از حمد و ثنای خداوندی من تو را در حکومت و قدرت شریک گردانیدم و تو را همراز بسیار نزدیک به خود دیدم و هیچ کس از خویشاوندم برای مواسات و امانتداری در قدرت موثقتر از تو ندیدم اما تو از زمانیکه دیدی روزگار با علی سر سازگاری ندارد تو هم اموال بیتالمال را که حق مردم است برداشتی و به حجاز بردی و علی را تنها گذاشتی و با کسانی که علی را تنها گذاشتند دمساز گشتی و خیانت کردی گوئی نیت تو از جهاد خدا نبوده است و گوئی تو برهانی برای کارهای خود از خدا نداشتی و گوئی تو میخواستی این امت را در دنیایشان در حیلههای خود غوطهور سازی و آنان را در باره غنیمتی که به دست آوردهاند فریب دهی هنگامی که برای خیانت بیشتر و شدیدتر فرصت پیدا کردی شتاب در حمله نمودی و با حرکتی تند بر جستی. به هر مالی که از اموال مردم رسیدی ربودی آن را مانند ربودن گرگهای چابک و آن را با دلی آسوده به حجاز فرستادی بدون این که از ربودن آن احساس گناه بکنی ای انسان بیمایه گویی ارثی از پدر و مادرت را به جیب ریختی، آیا اعتقادی به معاد نداری؟ ای کسی که نزد ما از خردمندانی معدود محسوب میگشتی چگونه آشامیدنی و خوراکی را گوارا تلقی میکنی با این که میدانی حرام میخوری و حرام هم میآشامی و کنیزها میخری و زنان را به ازدواج در میآوری از اموال یتیمان و بینوایان و مومنان و مجاهدانی که خداوندان اموال را به آنان واگذاشته و شهرها را به وسیله آنان حفظ فرموده است. از خدا بترس و اموال مردم را به خودشان بر گردان زیرا اگر این کار نکنی و خداوند مرا بر تو مسلط بدارد تو را چنان مجازات میکنم که عذر من در نزد خدا باشد و با آن شمشیر تو را میزنم که هیچ کس را با آن نزدم؛ و سوگند به خدا اگر دو فرزندم حسن و حسین مثل تو خیانت میکردند رضایت و خرسندی از من نمیدیدند و به هیچ خواستهای از من نمیرسیدند تا زمانیکه حق را از دو میگرفتم و باطل را که با ظلمشان به وجود آمده بود از بین میبردم. پس مقداری به خود فکر کن گویی عمرت به پایان رسیده است و زیر خاک دفن شدی و اعمالت در آخرت به تو ارائه شده و در جایگاهی که ستمکار با حسرت و تأسف فریاد بر میآورد که عمرش تباه شده و آرزوی برگشت به دنیا دارد قرار گرفتهای که دیگر جای گریز نیست» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – نامه 41 – ص 412 – س 8 به بعد).
باری با نگاهی اجمالی و کپسولی به این نامه مشخص است که نویسنده این نامه یعنی امام علی (مانند نامه 71 که قبلاً مطرح کردیم) «اطمینان خود را به امانت و درستکاری دو مسئولی که خیانت کردهاند به عنوان یک حجت معقول و مقبول ارائه میدهد» و میفرماید: «من چون به امانت داری شما اطمینان داشتم به شما مسئولیت دادم» و بعد آنچنانکه در نامه مشهود است امام علی میگوید: «من در این کار فریب خوردم» و این درست به معنای آن است که «امام علی اعتراف مینماید که او تنها از قدرت معرفتی یک انسان برخوردار است نه غیب و علم لدنی و غیره» و لذا در بند بند نامه فوق «امام علی مانند یک انسان عادی زمینی با ماموران خودش برخورد میکند و در هیچ جای نامههای فوق امام علی خارج از محدوده یک انسان عادی سخنی مطرح نمیکند» و رسماً به پسر عم خود میگوید: «اگر حسن و حسین خیانت تو را میکردند تا حق را از باطل در وضع آنها اجرا نمیکردم رضایت نمیدادم.»
پر پیداست که فرزند علی یعنی امام حسین در عرصه پروسس عاشورا مانند یک «انسان عادی و مختار و آگاه پروسس عاشورا را (از 28 رجب سال 60 هجری تا آخرین ثانیه نیم روز جنایت یعنی دهم محرم سال 61 هجری) معماری کرده است» و هرگز و هرگز در هیچ جا از کلام و نوشته خودش (در باب اینکه علم غیب میدانم و یا اینکه مثلاً عاشورا برای من مأموریت ملکوتی است؛ یا اینکه من از قبل به شهادت خودم در کربلا آگاهی داشتهام، یا اینکه من اطلاع دارم که در کربلا شهید میشوم، یا اینکه برای من بین علم به شهادت و قصد شهادت تفاوتی هست، یا اینکه در من بین علم بشری و علم به غیب دیوار چین وجود دارد، یا اینکه در من علم به غیب جایگزین عقل انسانی شده است، یا اینکه من خطا ناپذیرم چون علم لدنی و علم غیب دارم، یا اینکه زیربنای معماری پروسس عاشورا توسط من علم غیب است نه علم بشری، یا اینکه پروسس عاشورا برای من تکلیف و وظیفه است نه انتخاب و اراده، یا اینکه من موظف به تکلیف و تعبد هستم نه تعقل و اندیشه و انتخاب، یا اینکه شهادت در کربلا امری ملکوتی و تعبدی است نه انتخابی بر پایه ایمان و اعتقادات خودم که با اراده و عقل خودم عاشورا را معماری بکنم) اشارهای نکرده است. یادآوری میکنیم که تمامی این بر چسبها از قرن هفتم هجری توسط تألیف کتاب لهوف سید بن طاوو س (مانیفست رویکرد دگماتیستی به عاشورا) در ادبیات شیعه حکومتی و شیعه فقاهتی و شیعه روایتی و شیعه زیارتی (در عرصه عمل و نظر) جاری و ساری شده است.
یادمان باشد که کتاب لهوف «نخستین کتاب تألیف شده بر پایه روایتها در باب عاشورا و امام حسین میباشد که در قرن هفتم هجری توسط سید بن طاووس (متوفی سال 664) یعنی بیش از ششصد سال پس از عاشورا تألیف و منتشر شده است»؛ و البته قبل از آن «واقعه عاشورا به صورت تاریخی» در قرن دوم تحت عنوان مقتل الحسین ابو مخنف (و یا ابی مخنف) و مقتل الحسین محمد بن سائب کلبی به صورت تاریخی انتشار یافته بود که بعداً بنابه دلایلی که بر ما معلوم نیست از بین رفتند؛ ولی بخشی از آن دو کتاب در جلد چهارم تاریخ طبری مطرح شده است که البته در عصر حاضر همان «نقل و قولهای جلد چهارم تاریخ طبری از آن دو کتاب به صورت مستقل به نام کتاب مقتل الحسین انتشار پیدا کرده است». بر این مطلب بیافزائیم که بنابه دلایلی که بر ما معلوم نیست «هیچکدام از ائمه بعد از امام حسین کتابی مستقلی در باب عاشورا تألیف نکردهاند و با اینکه امام سجاد دو جلد کتاب تألیف کردهاند» (صحیفیه سجادیه و رساله حقوق) و البته «کتابهای امام سجاد نخستین تألیف کتاب توسط ائمه بوده است» (و نهجالبلاغه تألیف امام علی نمیباشد بلکه سه قرن بعد از امام علی این کتاب توسط سید رضی به صورت گزینشی جمعآوری شده است) و لهذا با اینکه امام سجاد شاهد همه جانبه پروسس عاشورا از اول تا آخر بودهاند کتابی در باب پروسس عاشورا تألیف نکرد. ائمه بعدی هم هیچکدام در این باب کتابی تألیف نکردهاند در نتیجه همین امر باعث گردید تا بین واقعه عاشورا و کتاب تاریخ طبری موجود بیش از دویست سال فاصله تاریخی ایجاد بشود. (چراکه جلد چهارم تاریخ طبری که در قرن چهارم و در دوران آل بویه نوشته شده است نزدیکترین کتاب تاریخ به واقعه عاشورا میباشد).
باری بدین ترتیب است که متاسفانه از قرن هفتم الی الان از آنجائیکه «رویکرد دگماتیستی به عاشورا» از دل حوزههای فقاهتی ارتجاعی شیعه تکوین پیدا کرد همین امر باعث گردید که در طول «هفتصد سال گذشته رویکرد دگماتیستی به عاشورا به عنوان گفتمان مسلط بر حوزههای فقاهتی شیعه درآید» به عبارت دیگر در تحلیل نهائی در طول هفتصد سال گذشته باور حوزههای ارتجاعی فقاهتی شیعه در چارچوب همان رویکرد دگماتیستی به عاشورا بدین صورت مادیت پیدا کرد:
اولاً شهادت امام حسین در کربلا «امری ملکوتی و تعبدی» بوده است.
ثانیاً در باب واقعه عاشورا و شهادت امام حسین نباید به دنبال «علت معقولانه و منطقی آن برویم» چراکه در رویکرد دگماتیستی به عاشورا شهادت امام حسین مثل «فرمان ذبح اسماعیل به ابراهیم خلیل بوده است که امروز نیاز به طرح علت برای آن نیستیم.»
ثالثاً امام حسین در پروسه عاشورا «شهید آگاه به شهادت خود بوده است» و از قبل از عاشورا توسط علم لدنی و علم غیب و علم امامت «به زمان و مکان شهادت خودش واقف بوده است.»
رابعاً مبنای «مدیریت امام حسین در پروسه (پنج ماه و 12 روزه) عاشورا (از 28 رجب سال 60 هجری تا دهم محرم سال 61) علم لدنی و علم غیب و علم امامت امام حسین بوده است» نه «علم بشری و پتانسیل انسانی امام حسین.»
خامسا در پروسه (پنج ماه و 12 روزه) عاشورا «امام حسین موظف به تکلیف بوده است» نه مبارزه برای «رسیدن به هدف مشخص انسانی – اجتماعی – تاریخی – فرهنگی.»
سادساً «مأموریت و عبودیت و علم لدنی و علم غیب و علم امامت و تکلیف وظیفه ملکوتی مبانی حرکت امام حسین در پروسه (پنج ماه 12 روزه) عاشورا بوده است.»
سابعاً «مظلومیت» در کشته شدن و اسارت حسین و یارانش «بزرگترین سرمایه برای امروز ما میباشد تا توسط گریه کردن بر حسین و یارانش بتوانیم برای آخرت خودمان توشهای فراهم کنیم» بنابراین وظیفه امروز ما هر چه بیشتر «نمایش مظلومانه شهادت و اسارت یاران حسین میباشد تا بیشتر بتوانیم از شیعیان امام حسین اشک و سوگواری بگیریم.»
ثامناً طرح «علم لدنی و یا علم غیب و یا علم امامت در تکوین عاشورا توسط امام حسین» در رویکرد دگماتیستی به عاشورا در طول هفت قرن گذشته برای آن بوده است که «امام حسین را به صورت مافوق انسان معرفی کنند تا شیعیان او نتوانند از عاشورا به عنوان مکتب کسب مسئولیت اجتماعی و انسانی و تاریخی و فرهنگی در جوامع کنکرت و مشخص خودشان الگوبرداری کنند.»
لذا در رویکرد دگماتیستی به عاشورا حسین و عاشورا تنها به درد گریه کردن و کسب اجر مغفرت برای عبور از شب اول قبر از پل صراط میخورد نه چیزی بیشتر از آن. البته برعکس رویکرد 700 ساله دگماتیستی به عاشورا در رویکرد تطبیقی به عاشورا:
ادامه دارد