سلسله درس‌هائی از نهج‌البلاغه – قسمت هفت

«فهم و شناخت تطبیقی نهج‌البلاغه» برای «فهم و شناخت تطبیقی قرآن»

 

ب - در آخرین جمله خطبه 149 نهج‌البلاغه که آخرین خطبه امام علی و آخرین سفارش امام علی می‌باشد که بعد از ضربت خوردن و قبل از شهادتش مطرح کرده است امام علی در توصیف شخصیت خودش جمله بزرگی مطرح می‌کند که این جمله در هیچ جای نهج‌البلاغه تکرار نشده است او می‌گوید: «...غَداً تَرَوْنَ أَیامِی وَ یکشَفُ لَکمْ عَنْ سَرَائِرِی وَ تَعْرِفُونَنِی بَعْدَ خُلُوِّ مَکانِی وَ قِیامِ غَیرِی مَقَامِی - جوهر روزهای زندگی مرا فردا خواهید شناخت و نیات و اندیشه‌های مرا آینده برای شما آشکار می‌سازد و پس از آنکه جای من در جامعه شما خالی گشت و دیگری به جای من نشست مرا خواهید شناخت» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 149 – ص 208 – سطر 2).

آنچه که ما از این آخرین جمله حیات امام علی در نهج‌البلاغه می‌توانیم بفهمیم اینکه «امام علی در توصیف شخصیت خودش به یک واقعیت مهم اشاره می‌کند و آن اینکه شخصیتش فراتر از زمان خودش بوده است و لذا تنها آینده و زمان و تاریخی است که می‌تواند ابعاد پنهان شخصیت او را آشکار بسازد». عنایت داشته باشیم که آن «شخصیت‌های عظیم و بزرگی که بزرگتر از زمان خودشان می‌باشند مانند غنچه بسته‌ای هستند که به مرور زمان در آینده این غنچه بسته باز می‌شوند و بدل به یک گل کامل می‌گردند». معلم کبیرمان حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری در این رابطه می‌گوید:

عصر من دانندهٔ اسرار نیست / یوسف من بهر این بازار نیست

نا امید استم زیاران قدیم طور / من سوزد که می‌آید کلیم

قلزم یاران چو شبنم بی‌خروش / شبنم من مثلیم طوفان بدوش

نغمهٔ من از جهان دیگر است / این جرس را کاروان دیگر است

ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد / چشم خود را بست چشم ما گشاد

رخت ناز از نیستی بیرون کشید / چون گل از خاک مزار خود دمید

کاروان‌ها گرچه زین صحرا گذشت / مثل گام ناقه کم غوغا گذشت

عاشقم فریاد ایمان من است / شور حشر از پیش خیزان من است

نغمه‌ام زاندازهٔ تار است بیش / من نترسم از شکست عود خویش

قطره از سیلاب من بیگانه به / قلزم از آشوب او دیوانه به

در نمی‌گنجد بجو عمان من / بحرها باید پی طوفان من

غنچه کز بالیدگی گلشن نشد / در خور ابر بهار من نشد

برق‌ها خوابیده در جان من است / کوه و صحرا باب جولان من است

پنجه کن با بحرم ارصحراستی / برق من درگیر اگر سیناستی

چشمهٔ حیوان براتم کرده‌اند / محرم راز حیاتم کرده‌اند

ذره از سوز نوایم زنده گشت / پر گشود و کرمک تابنده گشت

هیچکس رازی که من گویم نگفت / همچو فکر من در معنی نه سفت

سر عیش جاودان خواهی بیا / هم زمین هم آسمان خواهی بیا

پیر گردون با من این اسرار گفت / از ندیمان رازها نتوان نهفت

کلیات اشعار فارسی مولانا اقبال لاهوری – فصل اسرار خودی – ص 6 و 7 – سطر 6 به بعد

ج - در خطبه 5 نهج‌البلاغه که امام علی در زمان وفات پیامبر اسلام (و در برابر تقاضای ابوسفیان از او جهت بیعت در راستای آلترناتیوسازی از امام علی در برابر انتخابات شورای سقیفه و خلیفه شدن ابوبکر) مطرح کرده است امام علی در توصیف شخصیت خودش می‌گوید: «فَإِنْ أَقُلْ یقُولُوا حَرَصَ عَلَی الْمُلْک وَ إِنْ أَسْکتْ یقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْی أُمِّهِ بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَی مَکنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیةِ فِی الطَّوِی الْبَعِیدَةِ - اگر حرفی بزنم می‌گویند برای قدرت‌طلبی است و اگر سکوت اختیار کنم خواهند گفت که علی از مرگ می‌ترسد چه دور است این قضاوت‌ها در باره علی. سوگند به خدا علاقه فرزند ابوطالب به مرگ بیشتر از علاقه کودک شیرخوار به پستان مادرش است بلکه سکوت من بر پایه تحلیلی از شرایط است که که اگر آن را برای مردم اظهار کنم آنها مانند طناب آویخته در دل چاه عمیق لرزان می‌شوند» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 5 - ص 52 - سطر 8 تا 11).

بدون تردید امام علی در این بخش از خطبه پنجم نهج‌البلاغه (که در زمان وفات پیامبر اسلام پس از تمام شدن بیعت با ابوبکر در سقیفه و مراجعه فرصت‌طلبانه ابوسفیان به سمت امام علی جهت بیعت کردن با او در برابر حرکت سقیفه مطرح کرده است) در توصیف شخصیت خودش به دو امر مهم اشاره می‌کند «یکی مرگ دوستی و دیگری توان تحلیل مشخص از شرایط موجود و درک پیش‌بینی (نه پیش‌گوئی) از آینده می‌باشد» به بیان دیگر آنچه از این بخش از خطبه پنجم نهج‌البلاغه برای ما قابل فهم است اینکه در نگاه امام علی «لازمه شخصیت پیشگام راهبر (نه رهبر) جامعه در شرایط مختلف دو صفت فرار از مرگ هراسی و داشتن تحلیل مشخص از شرایط موجود در کادر توان پیش‌بینی (نه پیش‌گوئی و نه غیب‌گوئی) می‌باشد». علی ایحال از این جا است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که «امام علی مرگ‌اندیشی و دوری از مرگ هراسی و داشتن تحلیل مشخص از شرایط و توان پیش‌بینی (نه پیش‌گوئی و نه غیب‌گوئی) به عنوان عواملی می‌داند که مانع از محافظه کاری پیشگامان جامعه می‌شود». البته معنای دیگر این حرف آن است که «برای پیشگامی که گرفتار مرگ هراسی باشد و دچار کوری در بصیرت نسبت به فهم شرایط جامعه خود باشد و نتواند آینده را پیش‌بینی کند (نه پیش‌گوئی) محافظه کاری و زمین‌گیر شدن امری طبیعی و محتوم می‌باشد». لذا در همین رابطه است که مولوی در توصیف شخصیت حمزه سید الشهداء عموی پیامبر اسلام می‌گوید:

اندر آخر حمزه چون در صف شدی / بی‌زره سر مست در غز و آمدی

سینه باز و تن برهنه پیش پیش / در فکندی در صف شمشیر خویش

خلق پرسیدند کای عم رسول / ای هزبر صف شکن شاه فحول

نی تو لا تلقوا باید یکم الی / تهلکه خواندی زپیغام خدا

پس چرا تو خویش را در تهلکه / می دراندازی چنین در معرکه

چون جوان بودی و زفت و سخت زه / تو نمی‌رفتی سوی صف بی‌زره

چون شدی پیرو ضعیف و منحنی / پردهای لاابالی می‌زنی

لاابالی وار با تیغ و سنان / می‌نمائی دار و تیر و امتحان

تیغ حرمت می‌ندارد پیرا / کی بود تمیز تیغ و تیر را

زاین نسق غمخوارگان بیخبر/ پند می‌دادند او را از غیر

گفت حمزه چونک بودم من جوان / مرگ می‌دیدیم وداع این جهان

سوی مردن کس برغبت کی رود / پیش اژدرها برهنه کی شود

لیک از نور محمد من کنون / نیستم این شهر فانی را زبون

از برون حس لشکر گاه شاه / پر همی بینم زنور حق سپاه

خیمه در خیمه طناب اندر طناب / شکر آنک کرد بیدارم زخواب

آنک مردن پیش چشمش تهلکه است / امر لا تلقوا بگیرد او بدست

و آنک مردن پیش او شد فتح باب / سارعوا آید مر او را در خطاب

الحذر ای مرگ بینان بارعوا / العجل ای حشر بینان سارعوا

الصلا ای لطف بینان افر حوا / البلا ای قهر بینان اترحوا

هر که یوسف دید جان کردش فدی / هر که گرگش دید برگشت از هدی

مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست / پیش دشمن دشمن و بر دوست دوست

پیش ترک آیینه را خوش رنگیست / پیش زنگی آینه هم زنگیست

آنک می‌ترسی زمرگ اندر فرار / آن زخود ترسانی ای جان هوشدار

روی زشت تست نی رخسار مرگ / جان تو همچون درخت و مرگ برگ

از تو رست است ارنکو است اربدست / ناخوش و خوش هر ضمیرت از خودست

گر بخاری خسته‌ای خود کشته‌ای / ور حریر و قز دری خود رشته‌ای

مثنوی – دفتر سوم – ص 551 و 552 – از بیت 3464 تا بیت 3490)

ادامه دارد