سلسله درس‌هایی از نهج‌البلاغه – قسمت پانزده

«فهم و شناخت تطبیقی نهج‌البلاغه» برای «فهم و شناخت تطبیقی قرآن»

 

باری در همین رابطه است که امام‌علی در سرآغاز خطبه 32 بزرگ‌ترین مشکل جامعه یا جوامع مسلمان (در زمان خودش در سال 36 هجری) تفرقه و عناد و کینه می‌داند. نباید فراموش کنیم که در این رابطه امام‌علی در خطبه 16 نهج‌البلاغه (که نخستین خطبه او پس از قبول خلافت بنا به درخواست کنش‌گران جنبش عدالت‌خواهانه مردم مصر و مدینه پس از به قتل رساندن عثمان می‌باشد) که به تبیین مرام نامه خودش می‌پردازد در مقدمه آن به تحلیل و آسیب‌شناسی جامعه یا جوامع مسلمان (در فرایند 25 سال پسا رحلت پیامبر اسلام) می‌پردازد و می‌گوید:

«أَلَا وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ (صلی الله علیه وآله) وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّی یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ - آگاه باشید که مانند زمانی که پیامبر اسلام بعثت کرد شما امروز هم گرفتار آشوب‌ها عینی و نظری شده‌اید. سوگند به خدایی که پیامبر را به‌حق مبعوث کرد چونان محتوای دیگ جوشان در هم آمیخته خواهید شد تا پائینی‌ها جامعه به بالا صعود کنند و بالانشینان امروز جامعه به پایین سقوط نمایند» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – خطبه 16 – ص 57 – سطر 5 به‌بعد). همچنین امام‌علی در خطبه 32 در ادامه جمله «قَدْ أَصْبَحْنَا فِی دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ کَنُودٍ» می‌فرماید:

«بعد فِیهِ الْمُحْسِنُ مُسِیئاً وَ یَزْدَادُ الظَّالِمُ فِیهِ عُتُوّاً لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نت خوف قَارِعَةً حَتَّی تَحُلَّ بِنَا» (شرح لغات: عنود: ستمگر - کنود: ناسپاس - عتو: کبر و خود بزرگ‌بینی - قارعه: حادثه بزرگ) - در این روزگار انسان پاک‌دامن و نیکوکار بدکار شمرده می‌شود و ستمکار هم پیوسته بر طغیان خود می‌افزاید در این روزگار از آنچه می‌دانیم سودی نمی‌بریم و آنچه نمی‌دانیم نمی‌پرسیم و از بدبختی کوبنده‌ای که فرا می‌رسد بیم نداریم تا آنگاه که بر سرمان فرود آید.»

در این قسمت از خطبه 32 امام‌علی پس از اینکه در تعریف و توصیف زمان خودش اعلام‌کرد که «در زمان پر عناد و پر کینه قرار داریم» در توصیف همین روزگار جفاکار و پر کینه و عناد پنج مشخصه ذکر می‌کند که عبارتند از:

1 – نیکدل و پاک‌دامن، بد شمرده می‌شوند.

2 - ستمگر بر ستم خود می‌افزاید.

3 – آنچه می‌دانیم سودمان نمی‌بخشد.

4 – از آنچه نمی‌دانیم پرسشی نداریم.

5 – از بدبختی کوبنده‌ای که فرا می‌رسد بیم نداریم.

حال سؤالی که در اینجا قابل طرح است اینکه «چرا امام‌علی در خصوص اوصاف جامعه یا جوامع مسلمین در سال 36 هجری یعنی 25 سال بعد از وفات پیامبر اسلام بر این پنج مؤلفه تکیه می‌کند؟»

در پاسخ به این سؤال لازم است که عنایت داشته باشیم که من‌های اینکه این پنج مؤلفه مطرح شده توسط امام‌علی پنج مؤلفه عمده صفات آن جامعه یا جوامع مسلمین در سال 36 هجری بوده است و من‌های اینکه این پنج مؤلفه از خودویژگی‌های جامعه یا جوامع مسلمین در آن شرایط ریشه در همان محور اولیه‌ای دارد که امام‌علی (در سرآغاز خطبه 32) با بیان «قَدْ أَصْبَحْنَا فِی دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ کَنُودٍ - بازگشت جامعه به دوران عناد و کینه جاهلیت قبل از بعثت پیامبر اسلام» مطرح کرده است از همه مهمتر اینکه «امام‌علی مطالب بعدی جامعه‌شناسانه و انسان‌شناسانه خودش در این خطبه بر پایه همین پنج مؤلفه خودویژگی‌های جامعه در آن شرایط استوار می‌کند». علی ایحال باید عنایت داشته باشم که مهم‌تر از طرح پنج مؤلفه از اوصاف و خودویژگی‌های فوق توسط امام‌علی (در سرآغاز خطبه 32) کشف پیوند بین پنج اوصاف فوق می‌باشد. لذا در خصوص رابطه نظری و عملی بین پنج مؤلفه او صاف فوق (که عبارتند از: در این جامعه و جوامع انسان نیکوکار، بدکار شمرده می‌شود - در این جامعه یا جوامع ستمگر پیوسته و علی الدوام بر ستم خود می‌افزاید - در این جامعه و یا جوامع آنچه می‌دانیم سودی به ما نمی‌بخشد - در این جامعه یا جوامع دیگر به‌دنبال پرسش جهت بر طرف کردن جهل و نادانی خود نیستیم - در این جامعه و یا جوامع دیگر در برابر سیل بدبختی‌های که به‌طرف ما روانه شده‌است، بی‌تفاوت شده‌ایم) ابتدا باید به آرایش آنها که توسط امام‌علی صورت گرفته است توجه بکنیم، زیرا اگرچه ریشه و آبشخور این پنج مؤلفه از اوصاف جامعه همان بازگشت جامعه و جوامع مسلمین به دوران جاهلیت و قبل از بعثت پیامبر اسلام می‌باشد، ولی خود همین اوصاف هم در بستر تکوین‌شان مراتب تکوینی داشته‌اند به‌طوری که می‌توانیم داوری کنم که آن چنانکه «تغییر معیارهای ارزشی در آن جامعه و جوامع مسلمین ریشه در بازگشت به دوران جاهلیت داشته است ولی در نوبت دیگر همین تغییر معیارهای ارزشی باعث گردیده که داوری در باب انسان نیکوکار بدل به داوری انسان بدکار بشود» و باز همین تغییر معیارهای ارزشی در آن جامعه و جوامع باعث آن شده‌است که شرایط برای افزونی روزمره ستم ستم‌کاران بر جامعه بیشتر بشود و با افزایش سلطه بیشتر ستمکاران همراه با تغییر معیارهای ارزشی در جامعه باعث شده که دیگر جایگاه آگاهی و دانایی (در راستای بازتولید سعادت و رفاه و تعالی مردم و جامعه) سترون بشود. پر واضح است که «وقتی که آگاهی و دانایی در جامعه فونکسیون مثبتی نداشته‌باشد دیگر مردم به‌دنبال آگاهی و دانایی نمی‌روند و دغدغه‌ای نسبت به آگاهی و دانایی و یا به‌عبارت دیگر پرسشی برای فهمیدن نخواهند داشت». بدیهی است که «در خلأ آگاهی و دانایی مردم و جامعه دیگر در برابر سیل بدبختی و فشارها کوبنده‌ای که بر سر آنها از زمین و آسمان نازل می‌شود رفته رفته بی‌تفاوت می‌شوند و برای توجیه آنها دست به دامن خرافات می‌شوند و اراده خودشان را در پای جبر خرافات ذبح می‌کنند». لذا از اینجا است که امام‌علی در ادامه در این خطبه (خطبه 32 نهج‌البلاغه) می‌فرماید: «وَ النَّاسُ عَلَی أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ» مردم این چنین جامعه یا جوامعی را می‌توان به پنج گروه تقسیم کرد:

دسته اول: آن گروه از مردم می‌باشند که «به‌خاطر پستی و ناتوانی شخصیت و قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی تسلیم قدرت حاکم می‌شوند و تن به هیچ‌گونه مبارزه جهت تغییر شرایط خود و دستیابی به زندگی بهتر نمی‌دهند.»

دسته دوم – آن گروهی هستند که «حاکم بر قدرت شده‌اند سلاح‌های خود را در راستای سرکوب مردم از نیام برآورده و شرارت خود را بر مردم آشکار کرده و سواره و پیاده‌شان را جهت سرکوب مردم بسیج کرده‌اند و جهت غارت ثروت و قدرت مردم و جامعه دین را بدل به‌وسیله قدرت‌یابی کرده‌اند و ارزش‌های انسانی و اجتماعی در پای دستیابی به قدرت و دنیای خود ذبح کرده‌اند و با آن بدترین سودا در جامعه انجام می‌دهند.»

دسته سوم – آن گروهی هستند که «با دین ارتزاق می‌کنند و با دین مردم را استحمار می‌نمایند و آخرت و ارزش‌های متعالی دینی را در پای دنیای‌شان ذبح می‌کنند و دین برای آنها هم نان می‌آورد و هم نام با کار دین و دین‌فروشی در طلب دنیای خود هستند و با تکیه‌بر ریا و فریب دادن مردم به علامت تشخص قدم‌ها را نزدیک به‌هم برمی‌دارند دامن ردای جامه خود را بلند می‌کنند و خود را به دروغ امین مردم معرفی می‌نمایند و پوشش دین و خدا را پناهگاه پلید کاری و معصیت خدا و مردم می‌کنند؛ و برعکس آنچه که بر منبر و موعظه ادعا می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند و دین خدا وسیله معصیت‌های خود قرار می‌دهند و با آن نردبانی جهت دستیابی به قدرت می‌سازند» و ه قول حافظ:

واعظان کین جلوه در محراب و منبر می‌کنند / چون بخلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

مشکلی دارم زدانشمند مجلس باز پرس / توبه فرم ایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند

گوئیا باور نمی‌دارند روز داوری / کین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

دیوان حافظ – دکتر یحیی قریب – ص 94 سطر 1 تا 3

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند / پنهان خورید باده که تکفیر می‌کنند

ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند / منع جوان و سرزنش پیر می‌کنند

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز / باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند

گویند رمز عشق مگویید و مشنوید / مشکل حکایتی ست که تقریر می‌کنند

ما از برون در شده مغرور صد فریب / تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب / چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

دیوان حافظ – ص 101 – سطر 2 به‌بعد

ادامه دارد