ما چه میگوئیم؟ - قسمت سی و شش
ما میگوئیم جنبش پیشگامان مستضعفین ایران همان «جنبش دموکراسیخواهی سوسیالیستی سه مؤلفهای اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی میباشد» چراکه مبانی تکوین دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی عبارتند از:
اول – این دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای «جوهر جنبشی – اردوگاهی دارد، نه صرف طبقهای – جنبشی.»
دوم – جوهر جنبشی این دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای «شکل شورائی خودجوش و خودانگیخته و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین دارد نه شکل هیرارشیک عمودی تزریق یافته از بالا توسط احزاب و دولت.»
سوم – پروسه تکوین دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در دو شکل سلبی و ایجابی، از «دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شروع میشود.»
چهارم - در دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای به عنوان یک جنبش تکوین یافته از پائین «سوسیالیسم میتواند دموکراسی سیاسی را بدل به دموکراسی اجتماعی بکند». یادمان باشد که تا زمانیکه «دموکراسی سیاسی در جامعه بدل به دموکراسی اجتماعی نشود، هرگز دموکراسی نمیتواند در جامعه دارای جوهر جنبشی و جوهر شورائی خودجوش تکوین یافته از پائین پیدا نماید» و تا زمانیکه «دموکراسی سیاسی بدل به دموکراسی اجتماعی نشود، هرگز دموکراسی نمیتواند به صورت یک جنبش تکوین یافته از پائین در جامعه نهادینه بشود»، بنابراین در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، رابطه «بین دموکراسی و سوسیالیسم رابطه تنگاتنگ دو طرفه و دیالکتیکی است، یعنی بدون دموکراسی دستیابی به سوسیالیسم غیر ممکن میباشد، آنچنانکه بدون سوسیالیسم امکان تعمیق دموکراسی وجود ندارد.»
پنجم - جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در شکل سلبی (توسط مبارزه با سه قدرت زر و زور و تزویر) و شکل ایجابی (دموکراسی و سوسیالیسم و پلورالیسم) با جنبش سوسیال دموکراسی مغرب زمین (که از انترناسیول دوم توسط کائوتسکی و ادامه آن برنشتاین و بعداً طرفداران دولت رفاه شکل گرفت و تا به امروز هم این جنبش سوسیال دموکراسی در مغرب زمین به خصوص در کشورهای اسکاندیناوی ادامه دارد) تفاوت میکند، چراکه در تحلیل نهائی «جوهر سوسیال دموکراسی مغرب زمین همان سرمایهداری آرایش و پیرایش یافته میباشد در صورتی که برعکس جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یک جنبش ضد سرمایهداری تکوین یافته از پائین با جوهر اجتماعی است، نه جوهر صرف طبقاتی.»
ششم - جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای تکوین یافته از پائین با «جوهر جنبش شورائی خودجوش و خودرهبر بدون تردید یک جنبش سکولار دموکراسی میباشد». البته «سکولاریسم» در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای به «معنای جدائی دین و اعتقادات از حکومت است، نه به معنای غیر اجتماعی بودن دین و اعتقادات است.»
هفتم - جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یک «جنبش ضد تبعیضات جنسیتی، طبقاتی، سیاسی، نژادی، مذهبی، فرهنگی، قومیتی و غیره میباشد». چراکه پایه جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای «دموکراسی اجتماعی» میباشد. هر چند که دموکراسی اجتماعی و دموکراسی اقتصادی در ادامه دموکراسی سیاسی تکوین پیدا میکند، نه بالعکس؛ به عبارت دیگر در چارچوب رویکرد جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای تا زمانی که جنبش دموکراسیخواهی پس از دموکراسی سیاسی وارد فرایند دموکراسی اجتماعی نشود، هرگز دموکراسی پایدار و نهادینه نمیشود. لذا در این رابطه است که باید داوری کنیم که لازمه تکوین جنبش دموکراسیخواهی سوسیالیستی سه مؤلفهای «تکیه بر جنبش فرهنگی دموکراسیخواهی از پائین میباشد»؛ به بیان دیگر تا زمانی که در یک جامعه «پروسه دموکراسیخواهی از دموکراسیخواهی فرهنگی شکل نگیرد، دموکراسی جنبشی و اردوگاهی با جوهر شورائی یا دموکراسی مستقیم (نه دموکراسی غیر مستقیم پارلمانی تزریق شده از بالا) در جامعه نمیتواند نهادینه بشود.»
شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که در رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای «تکوین دموکراسی از پائین و یا دموکراسی مستقیم مولود و سنتز دموکراسیخواهی فرهنگی میباشد» بنابراین در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران اولین مرحله وظیفه دموکراسیخواهی مستقیم و شورائی خودش را در کادر «نهادینه کردن دموکراسیخواهی فرهنگی در جامعه تعریف میکند» (نه از دموکراسیخواهی سیاسی نخبگان و احزاب و دولت از بالا). به دلیل همین جایگاه مرکزی دموکراسی اجتماعی و دموکراسی فرهنگی (در رویکرد جنبشی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) است که جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای دارای «جوهر تبعیض ستیز جنسیتی، قومیتی، سیاسی، اجتماعی، طبقاتی، نژادی و فرهنگی – مذهبی و غیره میباشد.»
هشتم – مشخصه اصلی جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای بر پایه «تقدم دموکراسی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نسبت به دموکراسی اقتصادی استوار میباشد.»
نهم - در جنبش دموکراسیخواهی سوسیالیستی سه مؤلفهای «رویکرد سیاست و اقتصاد و معرفت معطوف به قدرت و دیکتاتوری یک طبقه نیست» بلکه برعکس (در جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای) «رویکرد سیاست و اقتصاد و معرفت، معطوف به جامعه و اردوگاه و شوراهای خودجوش تکوین یافته از پائین میباشد.»
دهم – به علت اینکه در رویکرد جنبش دموکراسیخواهی سوسیالیستی سه مؤلفهای (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) «دموکراسی و سوسیالیسم دارای تعریف کنکرت و مشخص در چارچوب خودویژگیهای فرهنگی و اجتماعی و تاریخی و سیاسی و اقتصادی جامعه ایران به صورت سلبی و ایجابی میباشد، همین امر باعث میگردد که در این رویکرد با تعریفی مشخص و کنکرت (نه تعریف عام و کلی) از تاریخ و جامعه و فرهنگ جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، دموکراسی و سوسیالیسم به صورت مشخص و کنکرت تعریف بشود». در نتیجه «در بستر همین تعریف مشخص و کنکرت از دموکراسی و سوسیالیسم است که میتوان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران را همان جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای تعریف کرد.»
یادمان باشد که «بدون تعریف مشخص از تاریخ و جامعه و فرهنگ ایرانی هرگز نمیتوانیم در کادر تعریف عام و کلی از جامعه و تاریخ و فرهنگ بشری، برای دموکراسی و سوسیالیسم در جامعه ایران تئوری و مبنای نظری و فکری تهیه نمائیم» و البته اگر به صورت خیالپردازانه هم در این رابطه برای جامعه ایران تئوریپردازی کنیم، هر گونه «تئوریپردازی با این مکانیزم صورتی انتزاعی و مجرد و ابتر و عقیم و سترون دارد» که هرگز نمیتواند جامعه بزرگ ایران را به دموکراسی و سوسیالیسم و آزادی برساند. رمز شکست جنبش دموکراسیخواهانه و یا سوسیالیسمخواهانه نخبگان و پیشاهنگان جامعه سیاسی ایران در 150 سال گذشته عمر حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران در این میباشد که «همه تئوریپردازان فوق بدون اینکه تعریفی مشخص و کنکرت از تاریخ و جامعه و فرهنگ ایران داشته باشند (در کادر رویکردی انطباقی که داشتند) توسط تعریف عام و کلی از تاریخ و جوامع و فرهنگ بشر، در خصوص جامعه خاص ایران شروع میکردند (با کپی - پیست کردن از تئوریهای جوامع دیگر) به نظریهپردازی در باب دموکراسی و سوسیالیسم و آزادی». به بیان دیگر میخواستند «به صورت انطباقی در جامعه ایران از بالا با ابزار احزاب و دولت دموکراسی و سوسیالیسم به جامعه بزرگ ایران تزریق کنند که البته همه آنها شکست خوردند» و تا کنون حداقل در طول 150 سال گذشته «حتی برای برههای از تاریخ ایران هم دموکراسی و سوسیالیسم نتوانسته است در جامعه ایران از پائین شکل بگیرد.»
اضافه کنیم که حتی در دوران 28 ماهه دولت مصدق هم به خاطر اینکه او هم میخواست «دموکراسی از بالا به صورت انطباقی با رویکرد دموکراسی پارلمانتاریستی به جامعه ایران تزریق بکند که البته شکست خورد و نتوانست دموکراسی سیاسی مورد اعتقاد خودش را در جامعه ایران نهادینه نماید و به دموکراسی اجتماعی استحاله کند» به عبارت دیگر «مصدق نتوانست با استحاله دموکراسی سیاسی به دموکراسی اجتماعی، دموکراسی را در جامعه ایران نهادینه بکند». علت موفقیت کودتای 28 مرداد 32 (توسط امپریالیسم آمریکا و انگلیس و دربار پهلوی و ارتجاع مذهبی یا روحانیت حوزههای فقاهتی) بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران این بود که «اگرچه مصدق در نهادینه کردن دموکراسی سیاسی از بالا با رویکرد پارلمانتاریستی توسط احزاب، توانست موفق بشود، اما او نتوانست دموکراسی سیاسی نهادینه شده در بالا را در جامعه بزرگ ایران بدل به دموکراسی اجتماعی و در ادامه آن بدل به دموکراسی اقتصادی یا سوسیالیسم بکند». بدون تردید، اگر مصدق در طول عمر 28 ماهه دولت خود میتوانست «دموکراسی سیاسی در جامعه ایران (توسط شوراهای خودجوش تکوین یافته) از پائین به دموکراسی اجتماعی و دموکراسی اقتصادی رادیکالیزه بکند، کودتای شوم 28 مرداد (روحانیت حوزههای فقاهتی و دربار پهلوی و امپریالیسم آمریکا و انگلیس) هرگز و هرگز نمیتوانست تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران را سرنگون کند.»
شاید در این رابطه بهتر باشد که مطلب را اینچنین فرموله و تئوریزه بکنیم که «لازمه دستیابی به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، داشتن رویکرد تطبیقی است نه رویکرد انطباقی» زیرا با رویکرد انطباقی هرگز و هرگز ما نمیتوانیم به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران دست پیدا کنیم؛ یعنی «تنها با رویکرد تطبیقی است که امکان دستیابی به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای به صورت کنکرت و مشخص در جامعه ایران وجود دارد». فراموش نکنیم که به قول گورویچ «آنچنانکه ما جامعه نداریم، بلکه جوامع و جامعهها داریم»، همانطور هم «ما دموکراسی و سوسیالیسم واحد عام و کلی نداریم، بلکه دموکراسی و سوسیالیسمهای کنکرت و مشخص جوامع مختلف داریم» و همین موضوع باعث میگردد که «لازمه دستیابی به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای در کشور ایران داشتن تعریف مشخص و کنکرت از جامعه و تاریخ و فرهنگ ایران است»، «نه حتی تعریف عام و کلی و مجرد و انتزاعی از جامعه و فرهنگ و تاریخ ایران.»
باید بگوئیم که «خط جدائی و تمیز بین دو رویکرد انطباقی و تطبیقی در عرصه جنبش دموکراسیخواهی و جنبش سوسیالیسمخواهی همین داشتن و نداشتن تعریف مشخص و کنکرت از جامعه و تاریخ و فرهنگ کشور ایران میباشد» یعنی بدون تعریف مشخص و کنکرت از تاریخ و جامعه و فرهنگ ایران هر گونه حرکتی توسط پیشگامان و پیشاهنگان و پیشتازان جنبشی و حزبی صورتی و جوهری انطباقی خواهد داشت نه تطبیقی.
ادامه دارد