ما چه می‌گوئیم؟ - قسمت سی  و نه

 

باری، در خصوص شاخه سیاسی جنبش دموکراتیک جامعه مدنی جنبشی خود بنیاد و خودجوش تکوین یافته از پائین امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران باید به «جنبش دانشجوئی به عنوان آوانگارد جامعه مدنی جنبشی خودجوش تکوین یافته از پائین اشاره کنیم» که بدون تردید «در خلاء رهبری خودجوش جامعه مدنی جنبشی امروز جامعه بزرگ ایران، جنش دانشجوئی ایران می‌تواند نقش آوانگارد و نقش نیابتی این رهبری جامعه مدنی جنبشی و خیزشی خودجوش تکوین یافته از پائین به عهده بگیرد». عنایت داشته باشیم که جنبش دانشجوئی ایران در طول نزدیک به هشت دهه عمر خود (از شهریور 20 الی الان) که جامعه مدنی جنبشی خودجوش و تکوین یافته از پائین ایران در خلاء رهبری سازمان یافته از پائین حرکت می‌کرده است، توانسته نقش آوانگارد خود را (هر چند به صورت غیر مستمر و مقطعی) انجام بدهد؛ اما بزرگترین آفتی که در طول هشت دهه گذشته عمر جنبش دانشجوئی ایران، پیوسته این جنبش را تهدید کرده است و حتی گاها و بعضاً تا مرز نابود این جنبش را (مثل فرایند پسا کودتای فرهنگی بهار 59 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) هم پیش ببرد، «آفت برون‌نگری این جنبش در عرصه مدیریت سازمان‌یابی حرکت خود بوده است». بطوریکه همین رویکرد برون‌نگری جنبش دانشجوئی ایران در طول هشت دهه گذشته عمر خود باعث گردیده که چه در فرایند پسا شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32 به علت دنباله‌روی این جنبش از حزب توده و سازمان‌های ملی‌گرای جبهه ملی اول و چه در فرایند دوم پسا کودتای 28 مرداد 32 تا اعتلای جنبش چریکی در دهه 40 که جنبش دانشجوئی ایران با دنباله‌روی از جبهه ملی دوم و سوم و نهضت آزادی و غیره حرکت می‌کرد و چه در فرایند سوم حرکت خود یعنی در دوران سلطه گفتمان چریکی بر جامعه ایران که تا سال 1355 ادامه داشت و در این فرایند جنبش دانشجوئی تنها خاستگاه تأمین کننده نیروی انسانی جنبش چریکی ایران بود و چه در فرایند چهارم حرکت خود یعنی از تابستان 1355 تا کودتای فرهنگی بهار 59 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که جنبش دانشجوئی ایران پایه ثابت جنبش ضد استبدادی مردم ایران بر علیه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی و دنباله‌رو میراث‌خواران و موج‌سواران ارتجاعی انقلاب ضد استبدادی مردم نگون‌بخت ایران بودند و چه در فرایند پسا انقلاب ضد استبدادی سال 57 که باز همین جنبش دانشجوئی ایران بودند (که به خصوص از زمان اشغال سفارت آمریکا تا کودتای فرهنگی بهار 59 و حتی در زمان تعطیلی دانشگاه‌ها) بسترساز نهادینه شدن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شدند؛ و چه در فرایند پسا کودتای فرهنگی بهار 59 تا خیزش تیرماه 78 که باز این جنبش به کما رفته بود که چه بخش وابسته به حاکمیت آن و چه بخش خاموش و معترض آن «گرفتار حصار صنفی و مطالباتی فردی و گروهی خود شده بودند» و حداکثر نقشی که در این فرایند داشتند، مشارکت در جنگ جناح‌های درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر سر تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان بود که البته اوج آن از انتخابات خرداد 76 تا دی‌ماه 96 به‌مدت دو دهه بود که در این فرایند جناح اصلاح‌طلبان حکومتی توانستند، بر دوش جنبش دانشجوئی سوار بشوند و وارد ساختمان پاستور و مجلس ششم رژیم مطلقه فقاهتی بشوند و گفتمان انحرافی اصلاح‌طلبان حکومتی خود را برای‌مدت دو دهه تا دی‌ماه سال 96 به عنوان گفتمان مسلط جامعه ایران درآورند.

در داوری نهایی ما «تمامی حرکت زیگزاگی جنبش دانشجویی ایران در طول 8 دهه گذشته عمر این جنبش مولود و سنتز همان رویکرد برون‌گرائی و برون‌نگری و انطباقی جنبش دانشجوئی ایران می‌باشد که باعث گردیده تا پیوسته کنشگران این جنبش (چه به صورت فردی و چه به صورت گروهی) به عنوان عمله آماتور جریان‌های جامعه سیاسی ایران (در داخل و خارج از کشور) و یا جناح‌های درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم درآیند». مع ذلک، بر این باوریم که «تا زمانی که جنبش دانشجوئی ایران نتوانند با تغییر رویکرد خود از برون‌نگری و برون‌گرائی و انطباقی به رویکرد تطبیقی و دینامیکی، پتانسیل وجودی عظیم این جنبش کشف کنند، هرگز و هرگز نخواهند توانست نقش آوانگارد دینامیک و واقعی و تاریخی – اجتماعی خود را به صورت مستقل در عرصه جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خود بنیاد تکوین یافته از پائین ایران به انجام برسانند.»

ما می‌گوئیم بزرگ‌ترین وظیفه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در شرایط تندپیچ امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران عبارت است از «ارتباط افقی و عمودی با جنبش‌های مدنی و صنفی و سیاسی جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌باشد». باری، در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران هرگز نمی‌تواند «بدون گفتمان‌سازی و بدون مسلط کردن گفتمان خود (توسط انتقال این گفتمان به وجدان نظری و عملی کنش‌گران جامعه مدنی جنبشی و خیزشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) به بزرگ‌ترین رسالت اجتماعی و تاریخی و سیاسی خود یعنی ارتباط افقی و عمودی با جنبش‌ها و خیزش‌های جامعه مدنی خودجوش ایران دست پیدا نماید» و صد البته در عرصه همین «گفتمان‌سازی و مسلط کردن گفتمان خود» (توسط جنبش پیشگامان مستضعفین ایران است که) این جنبش باید عنایت داشته باشد که «تنها در چارچوب گفتمان مسلط است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران می‌توانند وظایف کوتاه‌مدت و میان‌مدت و درازمدت خود را با جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خود بنیاد و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواه‌انه و برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تعریف کنند» و بدون گفتمان‌سازی و مسلط کردن گفتمان خود، جنبش پیشگامان هرگز و هرگز «امکان ارتباط و همبستگی و پیوستگی با جامعه مدنی جنبشی و خیزشی خودبنیاد و خودجوش تکوین یافته از پائین پیدا نمی‌کنند.»

برای مثال در شرایطی که «گفتمان ضد استبدادی بر جامعه ایران مسلط باشد» با زمانی که «گفتمان ضد امپریالیستی بر جامعه ایران مسلط باشد» و یا در زمانی که «کفتمان آزادی‌خواهٔ» و یا «گفتمان برابری‌طلبانه» و یا «گفتمان دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران مسلط باشد»، آرایش وظایف کوتاه‌مدت و میان‌مدت و بلندمدت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران متفاوت می‌باشد. شاید برای فهم بیشتر این موضوع بهتر باشد که آن را به این صورت فرموله و تئوریزه نمائیم که «پیشگامان در تعریف تطبیقی از وظایف خودشان موظفند پیوسته وظایف کوتاه‌مدت و میان‌مدت و درازمدت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران را در چارچوب گفتمان‌سازی و مسلط کردن گفتمان خود تعریف نمایند» بنابراین در صورتی که پیشگامان وظایف کوتاه‌مدت و میان‌مدت و درازمدت خودشان را در چارچوب گفتمان حاکم (تحمیلی بر آنها) به انجام برسانند، راهی جز در «تعریف انطباقی وظایف خودشان در جامعه بزرگ ایران ندارند.»

شکست هواداران حزب توده و جریان‌های مارکسیستی چه در دوران 28 ماهه دولت مصدق و چه در سال 57 - 60 در حمایت از رهبری به اصطلاح ضد امپریالیستی خمینی مولود همین رویکرد آنها در «تعریف وظایف خود در چارچوب گفتمان ضد امپریالیستی خیال‌پردازانه خود بوده است» و همچنین «شکست جنبش دانشجوئی ایران به خصوص در دو دهه 76 تا 68 در حمایت از جناح‌های درونی حکومت (و در رأس آنها حمایت از جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان حکومتی) همه و همه مولود همین تعریف انطباقی وظایف کوتاه‌مدت و میان‌مدت و درازمدت خود، در چارچوب گفتمان خیال‌پردازانه مسلط اصلاح‌طلبی حکومتی از طریق صندوق‌های رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای بوده است بود» بنابراین، از اینجا است که می‌توان نتیجه‌گیری کرد که «هرگز جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نمی‌توانند به صورت مجرد و انتزاعی، وظایف کوتاه‌مدت و میان‌مدت و درازمدت خودشان را خارج از گفتمان‌سازی و مسلط کردن آن گفتمان بر جامعه ایران به صورت تطبیقی تعریف نماید.»

پر پیداست که حاصل و خروجی نهائی این داوری ما آن خواهد بود که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در شرایطی که برای مثال در طول دو دهه خرداد 76 تا دی‌ماه 96 که گفتمان اصلاح‌طلبی حکومتی بر جامعه ایران به عنوان گفتمان مسلط در آمده بود) نمی‌توانند وظایف کوتاه‌مدت و میان‌مدت و درازمدت خودشان را «خارج از مبارزه همه جانبه با این گفتمان انحرافی مسلط بر جامعه ایران به صورت سلبی و ایجابی به انجام برسانند». بر این مطلب اضافه کنیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه عملیاتی کرد ن وظیفه محوری خود در خصوص ارتباط افقی و عمودی با جنبش‌ها و خیزش‌های خودجوش جامعه مدنی جنبشی و خیزشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین ایران «باید توانائی آن را داشته باشند که قبل از هر چیز این وظیفه محوری خودشان را به صورت گفتمان‌سازی و مسلط کردن این گفتمان بر جامعه بزرگ ایران مادیت نظری و تئوریک ببخشند». رمز موفقیت معلم کبیرمان شریعتی در حر کت 5 ساله (47 – 51) جنبش روشنگری ارشادش در این بود که «او توانست رویکرد خودش (که عبارت بود از تقدم تحول فرهنگی بر تحول اجتماعی و سیاسی در جامعه دینی ایران) را به صورت گفتمان مسلط بر جامعه ایران درآورد» و آنچنان از نظر ما این استراتژی پنج ساله (47 تا 51) معلم کبیرمان شریعتی از عظمت و ارزش تاریخی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در جامعه آن روز ایران برخوردار بوده است که شکست گفتمان تحزب‌گرایانه طراز نوین لنینیستی (که از شهریور 20 تا 28 مرداد 32 توسط حزب توده به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه سیاسی ایران درآمده بود) و شکست گفتمان چریک‌گرائی مدرن (که از نیمه دهه 40 تا نیمه دهه 50 به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران درآمده بود و کتاب «ماهی سیاه کوچولوی» صمد بهرنگی که نمایش گفتمان چریک‌گرائی مدرن در این دهه بود، به عنوان کتاب مانیفست فرهنگی – سیاسی جامعه ایران شده بود) چه تحزب‌گرایانه لنینیستی و چه ارتش خلقی مائوئیستی و چه چریک‌گرائی رژی دبره‌ای در کشور ایران در اشکال مارکسیستی فدائیان خلق و دیگر جریان‌های زیرمجموعه آن و مذهبی تحت هژمونی مجاهدین خلق و دیگر جریان‌های زیرمجموعه آن، «همه و همه، فقط و فقط، معلول شکست گفتمان آنها در برابر گفتمان تقدم تحول فرهنگی بر تحول سیاسی و اجتماعی معلم کبیرمان شریعتی در آن تندپیچ تاریخ ایران بود.»

فراموش نکنیم که «طرفداران جنبش چریکی و جنبش ارتش خلقی و جنبش تحزب‌گرایانه لنینیستی ایران از همان سال 51 دریافته بودند که دیگر در جامعه ایران استراتژی حرکت موتور بزرگ توسط موتور کوچک برای همیشه در اشکال مختلف حزبی و چریکی و ارتش خلقی شکست خورده است» و این مهم هرگز صورت نگرفت، «مگر توسط گفتمان مسلط تقدم تحول فرهنگی بر تحول اجتماعی و سیاسی معلم کبیرمان شریعتی.»

پر واضح است که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 44 سال گذشته (از سال 55 الی الان) چه در فرایند عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فرایند افقی یا جنبشی نشر مستضعفین «محوری‌ترین اصل و اصولی که جنبش روشنگری معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی با آن قابل تعریف می‌باشد، تنها و تنها اصل استراتژیک تقدم تحول فرهنگی بر تحول سیاسی و تحول اجتماعی در جامعه دینی ایران است» بنابراین در این رابطه است که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 44 سال گذشته عمر این جنبش از 55 الی الان) «جنبش روشنگری معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی، فقط و فقط، باید در چارچوب این اصل رکین تقدم تحول فرهنگی بر تحول اجتماعی و سیاسی (در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) تعریف بشود و لاغیر.»

ادامه دارد