ما چه می‌گوئیم؟ - قسمت چهل و سه

 

ما می‌گوئیم اندیشه معلم کبیرمان شریعتی همچنان از آنچنان پتانسیلی برخوردار است که در این زمان و در قرن بیست و یکم و در این شرایط تندپیچ تاریخ جامعه بزرگ ایران می‌تواند «پرچم طغیان مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران (هم در جبهه آزادی‌خواهانه اقشار میانی و هم در جبهه برابری‌طلبانه پائینی‌های اعماق جامعه ایران) علیه نظام بیدادی، استثمارگرایانه، استحمارگرایانه و استبدادی حاکم باشد» و دلیل این امر هم آن است که اندیشه‌های شریعتی در این شرایط «تنها جریان فکری است که می‌تواند تناقض‌های قدرت سه مؤلفه‌ای زر و زور و تزویر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به نمایش بگذارد»؛ و می‌تواند به جامعه بزرگ ایران نشان بدهد که «رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (به قول شریعتی حاکمیت سیاسی روحانیت بر جامعه ایران) آنچنانکه در عرصه سیاسی هولناک‌ترین استبداد تاریخ بشر می‌باشد، در عرصه اقتصادی هولناک‌ترین رژیم غارتگر و استثمارگرایانه (حکومت از جامعه و طبقه از طبقه و انسان از انسان) و همچنین هولناک‌ترین نظام استحمارگرایانه (نو و کهنه) در تاریخ بشر می‌باشد.»

ما می‌گوئیم «اندیشه‌های شریعتی در این زمان می‌تواند بر پایه تفکیک اسلام بازسازی شده تطبیقی (استثمارستیز و استبدادستیز و استحمارستیز) از اسلام دگماتیست و ارتجاعی (فقاهتی و روایتی و زیارتی و ولایتی) تعبدگرا و تکلیف‌محور و تقلیدگرا و اسلام دگماتیست صوفیانه اشعری‌گری، اختیارستیز و دنیاگریز و فردگرا و جامعه‌گریز، علل ذهنی و عینی فلاکت عمومی و تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی مردم و گروه‌های مختلف جامعه بزرگ ایران را در بستر استراتژی آگاهی‌بخش (توسط آگاهی‌گری و گفتمان‌سازی و سازمان‌یابی و راهبری، نه رهبری جنبش‌های دینامیک اجتماعی صنفی و مدنی و سیاسی) به آنها بشناساند و در بستر مبارزه ایجابی و سلبی با نظام استثمار و استبداد و استحمار حاکم، نظام آلترناتیو یا نظام جایگزین بهتری به آنها نشان بدهد، نظامی که تنها با دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (توزیع دموکراتیک و عادلانه و اجتماعی قدرت و ثروت و اطلاعات) قابل تحقق می‌باشد.»

ما می‌گوئیم که «تنها عاملی که باعث گردیده است که اندیشه‌های شریعتی در طول 58 سال گذشته (از سال 1343 پس از بازگشت شریعتی از اروپا تا به امروز) و به خصوص در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، دینامیسم درونی خود را نگه دارد و بر پایه این دینامیسم درونی، پیوسته و علی الدوام با رویکرد تطبیقی، به بازسازی نظری و عملی اسلام تاریخی و جوامع مسلمین بپردازد و نظام بیداد استبدادی و استثماری و استحماری حاکم در شکل شاه و شیخ را به چالش بکشد، تناقضات عینی مناسبات استثمارگرایانه سرمایه‌داری رانتی و نفتی و وابسته حاکم و تناقضات ذهنی اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و زیارتی و ولایتی و اسلام صوفیانه اشعری‌گری فردگرا و جامعه‌گریز و دنیاستیز و اختیارستیز و اسلام دگماتیست فلسفی ذهنی‌گرا و تجرداندیش یونانی‌زده ارسطوئی و افلاطونی و اسلام دگماتیست کلامی اشعری‌گری جبرگرا و اختیارستیز می‌باشد.»

ما می‌گوئیم که «تا زمانی که انبوه مردم ایران از نظام‌های استثمارگرایانه و استبدادگرایانه و استحمارگرایانه توسط جامعه جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و فراگیر و سراسری همه جامعه ایران در چارچوب نظام دموکراسی مشارکتی و یا دموکراسی مستقیم نتوانند سرنوشت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خود را در دست بگیرند، اندیشه‌های شریعتی زنده است و توانائی آن را دارد که برای رهائی جامعه بزرگ ایران از رنج‌های حاکمیت زر و زور و تزویر حاکم و دستیابی آنها به زندگی بهتر و انسانی‌تر، راهنمای نظری و عملی کنش‌گران مبارزه سلبی و ایجابی ضد زر و زور و تزویر یا ضد قدرت‌های استثمارگر و استبدادگر و استحمارگر نو و کهنه باشد.»

ما می‌گوئیم آنچه که باعث گردیده که در طول 58 سال گذشته (در فرایند پسا بازگشت شریعتی از اروپا الی الان) «اندیشه‌های شریعتی به عنوان پرچم فکری مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران (در سه جبهه مستضعفین استبدادزده و مستضعفین استثمارزده و مستضعفین استحمارزده) درآورد، تنها وفاداری هواداران شریعتی و شور و ایثار تعصب‌آمیز آنها در اشاعه این اندیشه‌ها نبوده است، بلکه مهمتر از آن جوهر جنبشی و مستضعف‌گرا و استبدادستیز و استحمارستیز در شکل نو و کهنه این اندیشه‌ها بوده است.»

ما می‌گوئیم آنچه که باعث گردیده که اندیشه‌های شریعتی در فرایند چهارم و پنجم حرکت او (به موازات شکل‌گیری جنبش روشنگری ارشاد شریعتی از سال 47 الی الان) برعکس تمامی حرکت روشنفکران غیر مذهبی و مذهبی و ملی و لائیک ایران در طول 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران، در حداقل زمان ممکن تا اعماق جامعه بزرگ ایران نفوذ بکند و به قول خود شریعتی با بستن حسینیه ارشاد توسط ساواک رژیم مستبد و کودتائی پهلوی، درب‌های حسینیه‌های ارشاد دیگری حتی در روستاهای دور افتاده ایران باز بشود (برعکس رویکرد شریعتی‌ستیزان لیبرال‌گرائی امثال داریوش شایگان و حسین حاجی فرج معروف به عبدالکریم سروش و سید حسین نصر) «نتیجه و معلول تبدیل اندیشه‌های شریعتی به ایدئولوژی نبوده بلکه مهمتر از آن حاصل نظریه سیاسی و برنامه و استراتژی شدن اندیشه‌های شریعتی برای مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران در سه جبهه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری و یا به قول شریعتی برای کنش‌گران سه جبهه ضد زر و زور و تزویر حاکم بوده است، همان اندیشه‌هائی که به قول خود شریعتی هر چه غیر از مبارزه با سه جبهه زر و زور و تزویر حاکم گفته است، اضافی بوده است.» جمله درست شود برای کادر

ما می‌گوئیم «جوهر عامل نفوذ اندیشه‌های شریعتی تا اعماق جامعه بزرگ ایران در طول بیش از نیم قرن گذشته، تنها می‌توانیم با تاریخ اشاعه اسلام قرآنی پیامبر اسلام در طول کمتر از نیم قرن تا اعماق جوامع بشریت قرن هفتم میلادی مقایسه کنیم که به قول جواهر لعل نهرو این نفوذ اسلام تا اعماق جوامع بشری در کمتر از 25 سال را باید به عنوان بزرگترین معجزه تاریخ بشر تعریف بکنیم». همچنین ما می‌توانیم با تاریخ اشاعه مسیحیت در جهان باستان مقایسه کنیم، چراکه «نه تنها نفوذ مسیحیت در جهان باستان از طریق قدرت حکومتی حاصل نشده بود، بلکه برعکس مسیحیت از زمانی که در امپراطوری روم تبدیل به دین حکومتی شد قدرت نفوذ خود را در مردم و جامعه و بر دل‌ها از دست داد و این کاملاً برعکس جایگاه مسیحیت در جهان باستان و حاکمیت قدرت‌های برده‌دار بر اروپا بود که مسیحیت توانست از طریق فتح قلوب بردگان و مستضعفین تاریخ و جامعه تا اعماق جامعه ستمدیدگان تاریخ نفوذ نماید.»

ما می‌گوئیم «اندیشه‌های شریعتی در طول بیش از نیم قرن گذشته یا در دوران بیدادی شاه و شیخ درست در زیر فشار و سرکوب و تکفیر و تحقیر قدرت‌های زر و زور و تزویر حاکم بر جامعه بزرگ و نگون‌بخت ایران بوده که توانسته است راه خود را تا اعماق جامعه بزرگ ایران در مبارزه با تبعیض‌های طبقاتی و مذهبی و جنسیتی و سیاسی و نژادی و قومیتی و اجتماعی و غیره باز کند.»

ما می‌گوئیم تنها به همین دلیل بوده است که «در طول 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران، اندیشه‌های شریعتی (در مقایسه با اندیشه‌های دیگر روشنفکران مذهبی و لائیک و مارکسیستی و ملی‌گرا) بیش از هر جریان فکری مورد حمله و انتقاد و تکفیر و سرکوب قرار گرفته است» که برای فهم این اوج فاجعه، تنها کافی است که بدانیم که «تعداد تکفیرنامه‌هائی که روحانیت حوزه‌های فقهی شیعه در رد اندیشه‌های شریعتی در طول بیش از نیم قرن گذشته صادر کرده‌اند بیش از مجموع همه تکفیرنامه‌هائی است که روحانیت دگماتیست حوزه‌های فقهی در طول هزار سال گذشته عمر خود بر علیه صاحبان اندیشه نو در جامعه ایران صادر کرده‌اند». بدین خاطر در همین رابطه بوده است که «خمینی حتی حاضر نشد در طول عمر خودش برای یکبار هم نام شریعتی بر زبان و قلم خود بیاورد»؛ و باز در همین رابطه بود که «در سال 56 در کوبیدن اندیشه‌های شریعتی مهدی بازرگان با شیخ مرتضی مطهری توسط اعلامیه مشترک هم دست و هم داستان شدند»؛ و باز در همین رابطه است که «حسین حاجی فرج (معروف به عبدالکریم سروش) در طول بیش از نیم قرن گذشته چه در فرایند پیوندش با ارتجاع مذهبی و اسلام دگماتیست حوزه‌های فقهی و چه در فرایند پیوندش با لیبرالیسم ستیزه‌گر در داخل و خارج از کشور، چه قبل از انقلاب 57 در انگلستان و چه قبل از کودتای فرهنگی 59 و چه بعد از تسویه حساب رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با او چه در زمانی که در داخل کشور بود و چه امروز که در خارج از کشور می‌باشد، تمام تلاشش این بوده است که (در چارچوب اسلام صوفیانه اشعری‌گری، دنیاگریز و جامعه‌ستیز و فردگرا و اختیارستیز) به شریعتی‌ستیزی و شریعتی‌زدائی کردن اندیشه‌های مخاطبین خودش بپردازد؛ که البته و هزار البته شکست خورده است.»

باری، در این رابطه است که ما می‌گوئیم «حجم عظیم ردیه‌ها و انتقادات افراد و جریان‌های مختلفی که در طول بیش از نیم قرن گذشته علیه اندیشه‌های شریعتی نوشته شده‌اند، به هیچ وجه با حجم مطالبی که در طول نیم قرن گذشته در دفاع از اندیشه شریعتی در داخل و خارج از کشور نوشته شده است قابل مقایسه نیست.»

ادامه دارد