ما چه می‌گوئیم؟ - قسمت سی و هشت

 

بدین ترتیب (این رویکرد امپریالیست جهان سرمایه‌داری و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا باعث گردیده است) که در این شرایط تندپیچ جامعه ایران، جامعه اپوزیسیون سیاسی خارج‌نشین ایران («در چارچوب استراتژی کسب قدرت سیاسی خود» از آنجائیکه جریان‌های جامعه سیاسی خارج‌نشین ایران فاقد پایگاه اجتماعی تغییر در داخل کشور می‌باشند، همین خلاء پایگاه اجتماعی آنها در داخل کشور باعث شده است که جریان‌های جامعه سیاسی خارج از کشور) از راست راست تا چپ جهت دستیابی به قدرت سیاسی در ایران (بدون تکیه بر استراتژی جنبشی شورائی خودجوش و خودبنیاد و خودسازمانده تکوین یافته از پائین در مسیر آلترناتیوسازی) «چشم به استراتژی آلترناتیوسازی امپریالیسم آمریکا برای تغییر در جامعه سیاسی ایران بدوزند». در نتیجه هر کدام از این جریان‌های سیاسی در این شرایط تندپیچ تلاش می‌کنند تا خودشان را در برابر انتخاب آلترناتیوسازی امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا پر رنگ کنند، غافل از اینکه چهار دهه گذشته بازی‌های امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا نشان داده است که در تحلیل نهائی «خودرژیم مطلقه فقاهتی حاکم بهترین آلترناتیو برای جهان سرمایه‌داری و در رأس آنها برای امپریالیسم آمریکا می‌باشد»؛ و تجربه افغانستان، عراق، سوریه، لیبی و یمن به امپریالیسم آمریکا نشان داده است که هر گونه «تزریق آلترناتیو از خارج به کشورهای پیرامونی توسط جنگ و کودتا و غیره برای آنها محکوم به شکست خواهد بود.»

در این رابطه است که در این شرایط رفته رفته جامعه سیاسی خارج‌نشین ایرانی در حال رسیدن به این واقعیت می‌باشند که تلاش آنها جهت آلترناتیو ساختن خودشان در چشم امپریالیست‌ها از مجاهدین خلق تا سلطنت‌طلبان و غیره امری ناکارآمد می‌باشد و هرگز و هر گز «آن‌ها نمی‌توانند از این نمد افتاده جهان سرمایه‌داری برای خود کلاهی بدوزند و به قدرت سیاسی در ایران دست پیدا کنند». به بیان دیگر رفته رفته این‌ها به این واقعیت دست پیدا می‌کنند که «تنها مسیر آلترناتیوسازی برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، مسیر از داخل و از کانال جنبشی و شورائی خودجوش و خودسازمانده اعماق جامعه بزرگ ایران می‌باشد». البته پیام بزرگتری که این موضوع می‌تواند برای جامعه سیاسی خارج‌نشین ایران داشته باشد، اینکه «اعتقاد به استراتژی تکوین آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی از مسیر داخل کشور و از کانال جنبش شورائی خودجوش می‌تواند بسترساز مسیر هم‌گرایی جریان‌های هزار تکه و شهر فرنگ از همه رنگ جامعه سیاسی خارج‌نشین بشود» که در طول چهار دهه گذشته «محور قرار دادن استراتژی کسب قدرت سیاسی برای جریان خود، از کانال منابع قدرت خارجی باعث پروسه واگرائی در میان این جریان‌ها شده است». آنچنانکه امروز در جامعه سیاسی خارج‌نشین ایران در عرصه پروسه آلترناتیوسازی برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با تکیه بر منابع قدرت خارجی ده‌ها پادشاه و ده‌ها رئیس جمهور و غیره مادیت پیدا کرده است که هر جریانی در برابر جریان دیگر خودرا مصیب می‌داند و خصمش را مخطی.

باری، در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این شرایط بر این باور است که منهای اینکه «مسیر آلترناتیوسازی در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باید از داخل کشور و از کانال رویکرد جنبشی شورائی خودجوش تکوین یافته از پائین عبور کند» و منهای اینکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «هر گونه آلترناتیوسازی توسط سرمایه‌داری جهانی و کشورهای ارتجاعی منطقه و رژیم صهیونیستی و اشغال‌گر اسرائیل و بوق‌های امپریالیسم خبری از بی‌بی‌سی تا صدای آمریکا و غیره امری ناکارآمد و ارتجاعی و سترون و عقیم تعریف می‌نماید» تنها مسیر آلترناتیوسازی در برابر حاکمیت مطلقه فقاهتی «مسیر آلترناتیوسازی دموکراتیک از پائین توسط جنبش شورائی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تعریف می‌کند.»

ما می‌گوئیم خودویژگی‌های جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین امروز جامعه ایران عبارتند از:

1 - «جوهر و محتوای مبارزه غالب این جامعه مدنی خودجوش تکوین یافته از پائین مطالباتی می‌باشد نه سیاسی» البته در عرصه «خیزش‌های خودجوش برعکس جنبش‌های خودسازمانده، جوهر و شکل غالب صورت سیاسی دارند.»

2 - «شکل مبارزه» (جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین) دو مؤلفه‌ای می‌باشد:

الف – شکل مبارزه جنبشی.

ب – شکل مبارزه خیزشی.

در شکل «مبارزه جنبشی» به علت مشارکت گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، مبارزه دارای سه شاخه مختلف:

اول – صنفی،

دوم – مدنی،

سوم - سیاسی، می‌باشد.

در خصوص «شاخه صنفی، جنبش کارگری (آن هم به صورت کارگاهی، نه به صورت فراگیر طبقه‌ای) در این شرایط رهبری جنبش صنفی را در دست دارند». البته در نوک پیکان این جنبش کارگری – کارگاهی (نه جنبش کارگری – طبقه‌ای) جنبش کارگران نیشکر هفت تپه قرار دارند که در چارچوب «جنبش مطالباتی» عمده‌ترین خواسته آنها «الغای پروژه خصوصی‌سازی و رویکرد نئولیبرالیستی غارت‌گرانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد». همین طرح خواسته لغو خصوصی یا خصولتی‌سازی توسط کارگران نیشکر هفت تپه (از آنجائیکه در این شرایط جزء مطالبات و خواسته جنبش کارگری – کارگاهی ایران از زغال سنگ کرمان تا هپکو و آذرآب و کارگران قراردادی و پیمانی صنایع نفتی و پتروشیمی و گازی کشور می‌باشد) باعث گردیده تا «مبارزه مطالباتی جنبش کارگران مجتمع نیشکر هفت تپه مضمون سیاسی هم پیدا بکند.»

در خصوص «شاخه مدنی، جامعه جنبشی مدنی (خودجوش تکوین یافته از پائین امروز) ایران باید به جنبش زنان ایران اشاره کنیم که در مبارزه با آپارتاید جنسیتی و یا مبارزه با تبعیض نهادینه شده چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به صورت فراگیر و در اشکال مختلف، مبارزه مدنی خود را با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ادامه داده‌اند» و از آنجائیکه در عرصه جنبش مدنی امروز جامعه ایران، «جنبش زنان رادیکالیزه‌ترین بخش شاخه مدنی جامعه مدنی خودجوش و خودانگیخته و خودرهبر و خودسازمانده تکوین یافته از پائین می‌باشند» همین امر باعث گردیده است تا جنبش ضد آپارتاید جنسیتی زنان ایران با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در نوک پیکان شاخه مدنی جامعه مدنی جنبشی خودجوش ایران قرار داشته باشند.

مهم‌ترین آفتی که این جنبش رادیکالیزه در این شرایط تهدید می‌کند «فقدان و خلاء سازمان‌یابی در عرصه میدانی (نه در عرصه فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی) می‌باشد که همین خلاء سازمان‌یابی میدانی آنها باعث گردیده تا جنبش مدنی زنان ایران، حتی در حد جنبش کارگری - کارگاهی جامعه ایران نتواند فونکسیون سیاسی و اجتماعی داشته باشد». بطوریکه در این رابطه داوری ما درباب وضعیت امروز جنبش مدنی زنان ایران بر این امر قرارداد که:

اولاً این جنبش هنوز در همان «فاز مطالباتی» به سر می‌برد و هنوز «فرایند سیاسی» خودش را آغاز نکرده است.

ثانیاً در عرصه جنبش مطالباتی، جنبش زنان ایران در این شرایط «هنوز مطالبات اجتماعی آنها بر مطالبات سیاسی آنها غلبه دارد». هر چند استمرار چهار دهه مبارزه مطالباتی زنان ایران (در چارچوب مطالبات اجتماعی، از عرصه حجاب تحمیلی تا عرصه ورزش و هنر و غیره) باعث گردیده که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مجبور به عقب‌نشینی اجباری بشود، ولی در عرصه سیاسی هنوز جنبش زنان ایران نتوانسته‌اند حتی مطالبات سیاسی خودشان بر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مطرح کنند و دلیل اصلی این ناکامی جنبش زنان ایران در طول چهار دهه گذشته و به خصوص در این شرایط آن است که در خلاء سازمان‌یابی میدانی (نه سازمان‌یابی در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی) «توازن قوا به سود دستگاه‌های چند لایحه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و حزب پادگانی خامنه‌ای می‌باشد» بدین خاطر تا زمانی که جنبش زنان ایران نتوانند توسط سازمان‌یابی عمودی و افقی با توده‌های بی‌شکل عظیم زنان ایران و جنبش‌های مدنی و دموکراتیک و مطالباتی و سیاسی گروه‌های دیگر اجتماعی ایران پیوند و همبستگی پیدا کنند، هرگز و هرگز نخواهند توانست «توازن قوا در عرصه میدانی با حزب پادگانی خامنه‌ای را به سود خود تغییر بدهند.»

پر واضح است که اگر چه جنبش زنان ایران در عرصه مبارزه ضد آپارتاید جنسیتی چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توانسته است «جنبش نافرمانی مدنی» به صورت فراگیر و همه جانبه حزب پادگانی خامنه‌ای را به چالش بکشند، ولی محدود شدن شکل مبارزه جنبش زنان ایران به عرصه جنبش نافرمانی مدنی و محدود شدن مطالبات جنبش زنان ایران به مطالبات اجتماعی صرف همه و همه باعث گردیده است تا دستاوردهای اجتماعی - سیاسی برای جنبش زنان ایران به صورت کند و لاک پشتی صورت بگیرد. هر چند که در این رابطه ما بر این باوریم که بر مبنای جوهر زن‌ستیزانه و تبعیض‌آمیز اسلام فقاهتی، اسلام روایتی، اسلام زیارتی و اسلام ولایتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، بدون تردید «عقب‌نشینی رژیم مطلقه فقاهتی و روحانیت حوزه‌های فقاهتی از سنگر رویکرد زن‌ستیزانه اعتقادی – اجتماعی - سیاسی خودشان آخرین سنگری است که بالاخره مجبور به عقب‌نشینی از آن می‌شوند.»

فراموش نکنیم که مدرس در مجلس مشروطیت، هنگامیکه سخن از حقوق زنان و حق رأی زنان در آن مجلس مطرح شد، فریاد زد که «بزرگ‌ترین گناه در تاریخ اسلام در حال اتفاق می‌باشد». بدون تردید جنبش ضد آپارتایدی زن ایران در تحلیل نهائی «مطالبات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی، قضائی و اقتصادی خودشان را بر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تحمیل خواهند کرد و بدون شک زن ایرانی در عرصه این مبارزه دموکراتیک‌خواهانه خود به رهائی می‌رسد و با رهائی زن ایرانی از اسارت تاریخی و اجتماعی و سیاسی، فرایند نهادینه شدن دموکراسی اجتماعی، دموکراسی سیاسی و دموکراسی فرهنگی و معرفتی و دموکراسی تاریخ از پائین در جامعه بزرگ ایران شکل می‌گیرد». چراکه «آزادی و دموکراسی در هر جامعه‌ای با آزادی و رهائی زن شروع می‌شود و تا زن در جامعه به رهائی و آزادی دست پیدا نکند، امکان نهادینه شدن آزادی و دموکراسی در مؤلفه‌های مختلف آن در آن جامعه یک دروغ بزرگ است»؛ و مبنای شکست دموکراسی فرهنگی و دموکراسی اجتماعی و دموکراسی سیاسی مشروطیت در همین عدم رهائی زن ایران در عرصه انقلاب مشروطیت بود؛ و انقلاب ضد استبدادی سال 57 از زمانی شکست خود را رسماً اعلام کرد که میراث‌خواران ارتجاعی انقلاب ضد استبدادی مردم ایران از اسفند ماه 57 (کمتر از یک ماه پس از انقلاب بهمن 57) با طرح حجاب اجباری و شعار «یا روسری یا تو سری»، به جنگ حقوق اجتماعی و سیاسی زن ایرانی آمدند.

ادامه دارد