ما چه میگوئیم؟ - قسمت سی و هفت
باری از اینجا است که «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باور است که در چارچوب جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، علاوه بر اینکه خود دموکراسی به سه مؤلفه دموکراسی سیاسی، دموکراسی اجتماعی و دموکراسی اقتصادی قابل تقسیم میباشد، خود سوسیالیسم هم به سه مؤلفه سوسیالیسم سیاسی، سوسیالیسم اجتماعی و سوسیالیسم اقتصادی قابل تقسیم میباشد» و باز در این رابطه است که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «سوسیالیسم سه مؤلفهای برای تعمیق و رادیکالیزه کردن دموکراسی سه مؤلفهای میباشد، آنچنانکه دموکراسی سه مؤلفهای برای تعمیق سوسیالیسم سه مؤلفهای است» به عبارت دیگر در چارچوب جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای «دموکراسی سه مؤلفهای تنها در پیوند با سوسیالیسم سه مؤلفهای دارای معنی میباشد و سوسیالیسم سه مؤلفهای هم در پیوند با دموکراسی دارای معنی میباشد» و البته هر کدام از این مؤلفهها در جهت تعمیق مؤلفه دیگر فونکسیون دارد، هر چند که در تحلیل نهائی «پروسس تکوین آنها بر پایه تقدم و تکیه بر دموکراسی سه مؤلفهای میباشد، نه تکیه صرف بر سوسیالیسم» اضافه کنیم که منظور ما از «سوسیالیسم در دیسکورس جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، سوسیالیسم اجتماعی است (آنچنانکه معلمان کبیرمان شریعتی و اقبال تعریف میکنند) نه سوسیالیسم طبقهای» (آنچنانکه کارل مارکس و غیره تعریف مینمایند).
در پروسه تکوین دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای «تکیه آغازین کردن بر سوسیالیسم (آن هم سوسیالیسم طبقهای، همراه با کسب قدرت سیاسی توسط حزب نخبگان یا توسط دیکتاتوری پرولتاریا به عنوان شکل حکومت) نه تنها امکان دستیابی به سوسیالیسم اجتماعی پیدا نمیشود، بلکه قطعاً سوسیالیسم سیاسی از طریق حزب سیاسی نخبگان (و حتی دیکتاتوری پرولتاریا و دیکتاتوری طبقه به عنوان شکل حکومت آنچنانکه در قرن بیستم شاهد بودیم) راهی جز مسیر حزب دولت و استبداد نخواهد داشت» بنابراین بدین ترتیب است که میتوان نتیجهگیری کرد که در عرصه جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) «رویکرد معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی، تنها به عنوان یک متد مطرح میباشد نه به عنوان استراتژی و ایدئولوژی برای همه دورهها» و باز از اینجا است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که از نظر اقبال و شریعتی «سوسیالیسمی مورد تائید است که دموکراسی جز لایتجزای آن باشد.»
ما میگوئیم در شرایط تندپیچ امروز جامعه بزرگ ایران، «مسیر آلترناتیوسازی» برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم:
اول باید از داخل کشور انجام بگیرد نه از طریق جامعه سیاسی خارجنشین.
دوم در رویکرد ما هر گونه حزبسازی و جنبشسازی در خارج از کشور (در مسیر آلترناتیوسازی برای حاکمیت ایران) یک سالبه انتفاء به موضوع میباشد، چراکه در تحلیل نهائی موضوع حزب و جنبش (اگر با رویکرد تطبیقی، نه با رویکرد انطباقی) به حزب و جنبش نگاه کنیم، «مردم و جامعه ایران به عنوان تنها منبع قدرت تغییر و تحول هستند». طبیعی است که «منبع قدرت جهت تغییر و تحول در کشور ایران فقط و فقط و فقط (سه بار تاکید) همانهائی هستند که در کشور ایران زندگی میکنند» و این «مردم داخل هستند که موتور بزرگ هر گونه تحول اجتماعی در جامعه ایران میباشند» و این مردم ایران هستند که «منبع اصلی قدرت برای هر گونه تغییر و تحول دینامیک و دیالکتیکی در جامعه بزرگ ایران میباشند.»
سوم در عرصه تبیین استراتژی مسیر آلترناتیوسازی برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در جامعه بزرگ امروز ایران) باید عنایت داشته باشیم که «مسیر آلترناتیوسازی به صورت جنبشی با مسیر آلترناتیوسازی به صورت حزبی تفاوت میکند» چراکه در مسیر حزبی برای آلترناتیوسازی «آلترناتیوسازی از بالا توسط نخبگان به صورت یکطرفه انجام میگیرد» در صورتی که «آلترناتیوسازی از مسیر جنبشی قطعاً باید از پائین به صورت خودجوش آن هم در چارچوب جنبش شورائی خودانگیخته و خودسازمانده و خودرهبر به انجام برسد.»
چهارم در عرصه «آلترناتیوسازی از مسیر جنبشی» باید عنایت داشته باشیم که بین «آلترناتیوسازی جنبشی از مسیر جنبش پوپولیستی» با «آلترناتیوسازی جنبشی از مسیر جنبش شورائی، تفاوت جوهری و ماهوی وجود دارد». چرا که در «آلترناتیوسازی جنبشی از مسیر جنبش پوپولیستی، کنشگران این رویکرد تنها بر توده بیشکل تکیه میکنند». برای مثال عامل موفقیت خمینی در سال 57 در سرنگون کردن رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی در این بود که او توانست (در چارچوب رویکرد پوپولیستی که داشت) با شعار «همه با هم» و شعار «شاه باید برود»، هژمونی خودش را بر تودههای بیشکل جامعه ایران تثبیت کند و عکس خودش را بر سطح کره ماه قرار بدهد و با همین تثبیت هژمونیاش بر جنبش ضد استبدادی جامعه بزرگ ایران بود که «او توانست از توده بیشکل جامعه بزرگ ایران در آن شرایط، در برابر رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی آلترناتیوسازی بکند و شاه را سرنگون کند و حمایت کشورهای سرمایهداری جهانی (در نشست گوادولپ) در عرصه تسلیم ارتش و تائید آلترناتیوی خودش را به دست بیاورد» و در نهایت قدرت سیاسی را صاحب بشود.
بدین ترتیب است که میتوانیم داوری کنیم که یکی از علل «شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 همین موجسواری خمینی بر جنبش پوپولیستی یا توده بیشکل جامعه بزرگ ایران در مسیر آلترناتیوسازی بوده است» و دلیل این امر همان است که به موازات موجسواری خمینی بر جنبش پوپولیستی (در چارچوب جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57) این امر باعث گردید تا «تودههای بیشکل در عرصه جنبش ضد استبدادی سال 57 نتوانند به سمت جنبش شورایی خودجوش و خودسازمانده تکوین یافته از پائین جهت خود سازمانیابی حرکت کنند». یادمان باشد که «سازمانیابی تودههای بیشکل تنها و تنها از مسیر جنبش شورائی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین ممکن میباشد نه از طریق سازماندهی تزریقی از بالا توسط نخبگان و احزاب داخل و خارج از کشور جامعه سیاسی ایران.»
پنجم در مسیر آلترناتیوسازی به صورت تطبیقی (نه انطباقی) و در شکل جنبشی (نه حزبی) باید عنایت داشته باشیم که «استراتژی کسب قدرت سیاسی باید توسط خود جنبش شورائی تکوین یافته از پائین صورت بگیرد، نه از طریق جنبش پوپولیستی تودههای بیشکل». چراکه در تحلیل نهائی آنچنانکه هم در جنبش ضد استبدادی سال 57 و هم در دولت نهم و دهم محمود احمدی نژاد شاهد بودیم، «جنبش پوپولیستی تودههای بیشکل، اگر به صورت منبع قدرت تحول جامعه ایران درآیند، این امر باعث میگردد تا به علت خودویژگیهای توده بیشکل در جنبش پوپولیستی، رهبری جنبش پوپولیستی (به عنوان منبع قدرت موجسواران) در خدمت موجسوران (طالب کسب قدرت سیاسی) درآید»، بنابراین، برای مقابله با آفت جنبش پوپولیستی تودههای بیشکل در جامعه بزرگ ایران (که در شرایط فعلی جامعه امروز ایران به صورت یک خطر استراتژیک جنبش دموکراسیخواهی و جنبش سوسیالیسمخواهی و یا جنبش دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای تهدید میکند) جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید تنها با تکیه بر «جنبش شورائی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین به مقابله با جنبش پوپولیستی توده بیشکل در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بپردازند.»
پر واضح است که تا «زمانی که جنبش پوپولیستی تودههای بیشکل جامعه بزرگ ایران به جنبش شورائی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین استحاله پیدا نکنند، هرگز و هرگز جامعه بزرگ ایران نمیتوانند از خطر هیولای جنبش پوپولیستی تودههای بیشکل در جامعه امروز ایران خود را نجات بدهند». برای فهم این مهم تنها کافی است که بدانیم در شرایط خودویژه امروز جامعه بزرگ ایران، فونکسیون ناکارآمدی و عدم مدیریت و غارتگری و ابر بحرانهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در تحلیل نهائی باعث گردیده که «حاشیهنشینان کلانشهرهای کشور ایران از جمعیت 19 میلیونی قبلی به جمعیت 24 میلیون نفری رشد کنند» به عبارت دیگر همین ریزش طبقه متوسط شهری و طبقه کار و زحمت جامعه ایران به عرصه حاشیهنشینان در اثر ابر بحران حاد اقتصادی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث گردیده تا «بزرگترین خطری که امروز در مسیر آلترناتیوسازی جنبشی تکوین یافته از پائین، این استراتژی را مورد تهدید قرار میدهد، همین جنبش پوپولیستی تودههای بیشکل باشد که از خاستگاه 24 میلیون حاشیهنشینان کلانشهرهای برخوردار میباشند». اضافه کنیم که اعماق جامعه بزرگ ایران به علت نهادینه شدن هزار ساله اسلام فقاهتی، اسلام روایتی، اسلام زیارتی تقلیدی و تعبدی و تکلیفی به لحاظ نظری آبستن ظهور هیولای جنبش پوپولیستی توده بیشکل از خواستگاه 24 میلیونی حاشیهنشینان شهرها و موجسواری روحانیت حوزههای فقاهتی در عرصه هیولای جنبش پوپولیستی تودههای بیشکل میباشد.
پر واضح است که در شرایط فعلی جامعه ایران در صورت «اعتلای دوباره جنبش پوپولیستی تودههای بیشکل هیولای حاشیهنشینان شهرها در مسیر آلترناتیوسازی میتوانند تمامی مسیرهای دیگر آلترناتیوسازی اعم از مسیر جنبشی شورائی خودجوش و مسیر حزبی نخبگان از بالا را سترون و عقیم بکنند» و البته از همه مهمتر اینکه همین هیولای جنبش پوپولیستی تودههای بیشکل حاشیهنشینان شهری میتوانند حتی در انتخابات خرداد 1400 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (بر پایه استراتژی یک دست کردن قدرت و حاکمیت نظامیها توسط حزب پادگانی خامنهای) تأثیرگذار بشوند. چرا که در این شرایطی که (حاکمیت ابر بحرانهای کرونائی، سیاسی، اقتصادی، زیست محیطی، اجتماعی، فرهنگی و در شرایطی که ابر بحران موجودیتی و مشروعیتی و مقبولیتی تمامی موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش کشیده است) تمامی تلاش حزب پادگانی خامنهای در جهت بازتولید موجودیت و مشروعیت و مقبولیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در عرصه استراتژی یکدست کردن قدرت در حاکمیت توسط حذف جریانها و جناحهای اصلاحطلب حکومتی و اعتدالی حسن روحانی و اصولگرایان معتدل تحت رهبری علی لاریجانی و علی مطهری) بر حمایت حاشیهنشینان شهری توسط کمکهای صدقهای دولتی استوار میباشد. «عدم پیوند بین جنبش پوپولیستی تودههای بیشکل حاشیهنشینان شهری با جنبشهای خودجوش سه مؤلفهای مدنی و صنفی و سیاسی جامعه بزرگ ایران در این شرایط بسترها جهت نفوذ حزب پادگانی خامنهای به اعماق جنبش پوپولیستی تودههای بیشکل حاشیهنشینان شهرهای ایران فراهم میسازد.»
ششم در عرصه «آلترناتیوسازی از مسیر جنبشی» توسط جامعه سیاسی خارجنشین ایران باید عنایت داشته باشیم که بزرگترین خطری که حرکت آنها را تهدید مینماید، «رویکرد آلترناتیوسازی آنها با تکیه بر منابع قدرت خارجی و در رأس آنها تکیه بر منابع قدرت امپریالیستی آمریکا و رژیمهای مرتجع منطقه میباشد» چراکه جریانهای سیاسی خارجنشین بر پایه تجربه سال 57 بر این باورند که تنها با تکیه بر منابع قدرت امپریالیستی و در رأس آنها امپریالیسم آمریکاست که میتوان در جامعه ایران تغییر سیاسی ایجاد کرد و به کسب قدرت سیاسی (توسط چلبیسازی آمریکا) دست پیدا کرد. قابل ذکر است که در سال 57 در جریان سرنگونی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا (پس از نشست گوادولپ) «ابتدا در عرصه تغییر سیاسی در کشور ایران ایجاد آلترناتیو وابسته به خود کردند و سپس در چارچوب همین آلترناتیوسازی بود که با فرستادن هایزر به ایران به ارتش وابسته به خود دستور بیطرفی ارتش و حمایت ارتش از خمینی دادند». بدون تردید همین امر باعث فروپاشی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی در روزهای واپسین عمر این رژیم در بهمن ماه سال 57 گردید. بدین خاطر از آنجائیکه شیوه امپریالیستی کشورهای متروپل سرمایهداری و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا در دخالت سیاسی در کشورهای پیرامونی بر این امر قرار دارد که «ابتدا در این کشورها آلترناتیوسازی میکنند و بعد اقدام به تغیرات سیاسی در کشورهای پیرامونی (از طریق تجاوز نظامی مثل عراق، افغانستان، لیبی و غیره و یا از طریق کودتای نظامی مثل کودتای 28 مرداد 32 و کودتای نظامی در شیلی بر علیه آلنده و کودتای نظامی در اندونزی بر علیه سوکارنو و غیره) و یا از طریق جنگ داخلی (مثل آنچه که در سوریه شاهد بودیم) میکنند.»
ادامه دارد