ما چه میگوئیم؟ - قسمت چهل و نه
لازم به ذکر است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 46 سال گذشته (از سال 1355 تا به امروز چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران) پیوسته و علی الدوام بر این باور بوده است که «بازسازی تطبیقی نظری و عملی جنبش روشنگری شریعتی و اقبال برای ما به مثابه مقدمه بازسازی تطبیقی عملی و نظری خود جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میباشد» بنابراین، از اینجا است که باید بگوئیم که کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در هر مرحلهای که به نقد عملی و نظری و بازسازی حرکت خود میپردازند، باید پیش از آن در این رابطه به بازسازی و وارسی و نقد و انتقاد تطبیقی (نه دگماتیستی و نه انطباقی) عمل و نظر شریعتی و اقبال بپردازند، زیر بدون تردید بحرانهای تئوریک و استراتژی و حتی تشکیلاتی ما، ریشه در همان منابع آبشخوری عملی و نظری اقبال و شریعتی پیدا میکنند.
باری، در یک نگاه کلی میتوانیم تمامی نقد و انتقادهائی که در طول بیش از نیم قرن گذشته (از زاویه راست راست تا چپ چپ) که بر عمل و نظر معلمان کبیرمان اقبال و به خصوص شریعتی صورت گرفته است، میتوانیم به سه دسته تقسیم بکنیم:
1 - نقد و انتقادهای دگماتیستی.
2 - نقد و انتقادهای انطباقی.
3 - نقد و انتقادهای تطبیقی.
منظور از «نقد و انتقادهای دگماتیستی اشاره به آن دسته از نقد و انتقادهای سلبی است (نه ایجابی) که در طول بیش از نیم قرن اخیر در چارچوب اسلام دگماتیستی فقاهتی و روایتی و ولایتی، اسلام دگماتیست کلامی اشعریگری، اسلام دگماتیست صوفیانه فردگرا و دنیاگریز و جامعهگریز و اختیارستیز اشعریگری، اسلام دگماتیست فلسفی یونانیزده ارسطوئی و افلاطونی به اندیشههای شریعتی و اقبال شده است» و اما در خصوص نقد انتقادهای انطباقی منظور «آن دسته از نقد و انتقادهائی است که ناقدین با رویکرد انطباقی، چه به صورت سلبی و چه به صورت ایجابی، در کادر مقایسه بین اندیشههای معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی، با اندیشههای وارداتی حاصل انقلاب اکتبر 1917 روسیه و انقلاب کبیر 1789 فرانسه، در طول بیش از نیم قرن گذشته تلاش کردهاند تا به خصوص اندیشههای شریعتی را با رویکرد لیبرالیستی و سوسیالیسم حزب – دولتی و چریکگرائی رژی دبرهای و غیره نقد نمایند». لازم به ذکر است که سیل عظیم رویکرد نقد انطباقی به اندیشههای به خصوص شریعتی در عرصه عمل و نظر همچنان توسط خارجنشینهای به اصطلاح ایرانی از راست راست تا چپ چپ ادامه دارد. در خصوص نقد و انتقادهای تطبیقی به عمل و نظر شریعتی و اقبال منظور «آن دسته از نقد و انتقادهای ایجابی (نه سلبی) میباشد که ناقدین آن نه تنها عمل و نظر اقبال و شریعتی را غیر قابل نقد و غیر قابل وارسی نمیدانند و نه تنها ناقدین تطبیقی، عمل و نظر اقبال و شریعتی مجرد از روند عینی تحولات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نقد نمیکنند و نه تنها این ناقدین تطبیقی خودشان در پیوند دائمی با واقعیتهای اجتماعی و سیاسی زمان قرار دارند و در بستر تلاش دائمی با واقعیتهای اجتماعی و سیاسی زمان و مکان خود است که آنها به عنوان یک نیاز و ضرورت به نقد و بازسازی تطبیقی اندیشههای اقبال و شریعتی میپردازند (نه از موضع هویتطلبی و کسب هویت و حافظه تاریخی برای حرکت خود و نه از موضع شکم سیری و بینیازی و خالی نبودن عریضه) بلکه تنها و تنها برای اینکه این ناقدین تطبیقی و ایجابی، هرگز و هرگز انتقاد را برای انتقاد تعریف نمیکنند و فقط انتقاد را برای بازسازی تطبیقی نظر و عمل خود و برای رفتن و برای کمال بخشیدن به اندیشههای خودشان و اقبال و شریعتی و از همه مهمتر اینکه نقدهای این ناقدین تطبیقی، در راستای حل بحران مزمن فرهنگی و مذهبی و سیاسی جامعه بزرگ ایران به خصوص در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بوده است، همان بحرانهائی که جامعه بزرگ ایران را امروز به مرز فروپاشی فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کشانیده است».
از اینجا است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که «تا زمانی که تلاش مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران (چه در جبهه آزادیخواهانه طبقه متوسط جدید و چه در جبهه برابریطلبانه اردوگاه عظیم کار و زحمت) در راستای رهائی از بیدادگری و بهرهکشی ادامه دارد و تا زمانی که این مستضعفین بالنده به توانائیهای خودشان امید و اعتماد دارند و برای ساختن دنیائی بهتر و قابل تحملتر مبارزه میکنند، پرچم اندیشههای شریعتی و اقبال باید توسط کنشگران جنبش پیشگامان مستضعفین بالنده ایران در اهتزاز بماند» بنابراین طبیعی است که «در این شرایط خودویژه تندپیچ تاریخی جامعهٔ بزرگ ایران، اندیشههای شریعتی پرچم عصیان و جسارت و اعتماد به نفس کنشگران جامعه مدنی جنبشی و خیزشی مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران در عرصههای صنفی و مدنی و سیاسی و به خصوص جنبشهای اجتماعی و دموکراتیک (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و دینامیک و تکوین یافته از پائین) اعم از جنبش معلمان، جنبش کارگران، جنبش زنان، جنبش دانشجویان، جنبش مزدبگیران تا جنبش حاشیهنشینان و اقلیتهای قومی و مذهبی بشود»؛ زیرا «اندیشههای شریعتی و اقبال هرگز به نام ضرورت تاریخی و اجتماعی انسانها را فرا نمیخوانند که برای رسیدن به هدف سر تسلیم به قدرتهای باطل زر و زور و تزویر حاکم فرود بیاورند و رهائی خود را در چارچوب لیبرالیسم سیاسی، لیبرالیسم فلسفی، لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم اخلاقی تعریف بکنند.»
ششم - اگرچه درک هواداران جنبش روشنگری ارشاد شریعتی از اندیشههای شریعتی در فرایند پسا بسته شدن حسینیه ارشاد و پسا دستگیری و زندان شریعتی (توسط ساواک رژیم استبدادی و کودتائی پهلوی) و در فرایند پسا ممات شریعتی (در خرداد 56) و به خصوص در پروسه تکوین جنبش ضد استبدادی سالهای 56 - 57 جامعه بزرگ ایران یک درک احساسی و سطحی بوده است، ولی در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، به مرور زمان با غربال شدن هواداران شریعتی در سه دسته هواداران دگماتیستی شریعتی (که جذب دستگاه ارتجاعی و قدرت حاکم شدند) و هواداران انطباقی شریعتی (که جذب جریانهای سیاسی و در رأس آنها سازمان مجاهدین خلق شدند) و هواداران تطبیقی اندیشههای شریعتی (که از خرداد 1355 الی الان، با بنیانگذاری جریان پیشگامان مستضعفین ایران به دنبال بازسازی حرکت اقبال و شریعتی در فرایند جدید جامعهسازانه جنبشی میباشند) این درک سطحی و احساسی و شوری هواداران جنبش روشنگری ارشاد شریعتی وارد ریل جدیدی از تکامل و تعمیق خود شده است. البته آفت و آسیبی که در این فرایند دامن هواداران جنبش روشنگری ارشاد شریعتی گرفته است، برخورد اکلکتیویتهای یا تک مؤلفهای کردن با رویکرد سه مؤلفهای شریعتی در عرصه اسلامیات و اجتماعیات و کویریات است که قبلاً در این رابطه سخن به قدر کافی گفتهایم و نیاز به تکرار مجدد آنها نمیباشد.
خلاصه اینکه «خطری که در شرایط فعلی این برخورد تک مؤلفهای (به اندیشههای شریعتی توسط هواداران اندیشههای شریعتی) کنشگران جنبش روشنگری ارشاد شریعتی را تهدید مینماید، بازتولید رویکرد انطباقی و دگماتیستی گذشته در برداشت و فهم اندیشههای شریعتی توسط آنها میباشد». لازم به ذکر است که «اندیشههای اقبال و شریعتی تنها در زمانی میتوانند جوهر دینامیک و تطبیقی و دیالکتیکی خود را حفظ نمایند که به صورت یک واحد در نظر گرفته شوند و بخشهای مختلف آن به خصوص سه بخش اسلامیات و اجتماعیات و کویریات آنها در پیوند ارگانیک با یکدیگر قرار بگیرند» و از اینجاست که باید بگوئیم برای اینکه بتوانیم «اسلام دینامیک و تطبیقی مبتنی بر دیالکتیک فلسفی و اجتماعی و تاریخی اقبال و شریعتی را با اسلامهای انطباقی و دگماتیستی حداقل سه قرن نوزدهم و بیستم و بیست و یکم مرزبندی بکنیم و به خصوص در این شرایط حساس تاریخی بتوانیم با اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و زیارتی و ولایتی و اسلام دگماتیست صوفیانه فردگرا و جامعهگریز و دنیاگریز اشعریگری و اسلام دگماتیست فلسفی یونانیزده ارسطوئی و افلاطونی مرزبندی نمائیم، باید اندیشهها و اسلام شریعتی و اقبال را به صورت یک کل و یک واحد ارگانیک در نظر بگیریم، نه صورتی تکه تکه شده و اکلکتیویته». تنها در این صورت است که میتوانیم داوری کنیم که «اندیشههای معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی در قرن بیست و یکم کهنه نمیشوند و در عرصه واقعیتهای جهان امروز میتوانند دارای حیات سیاسی، اجتماعی و تاریخی بشوند.»
هفتم – سوسیالیسم دموکراسی سه مؤلفهای (توزیع عادلانه و دموکراتیک و اجتماعی قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعات با نفی سلبی و ایجابی صاحبان قدرت زر و زور و تزویر و استثمار و استبداد و استحمار) مورد اعتقاد شریعتی «به دلیل اینکه یک سوسیالیسم و یک دموکراسی جامعهمحور و جنبشی میباشد، ضرورتاً یک سوسیالیسم دموکراتیک است؛ زیرا اگر این دموکراسی و این سوسیالیسم تنها با دستیابی جامعه مدنی جنبشی به قدرت سیاسی میتواند واقعیت پیدا کند، تکامل و پیروزی جامعه مدنی جنبشی و شورائی (خودجوش و جامعهمحور و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و دینامیک و تکوین یافته از پائین) بدون دموکراسی قابل تصور نیست» بنابراین، در همین رابطه است که باید بگوئیم که در جامعه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، با رویکرد اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی، صرفاً بر براندازی مناسبات سرمایهداری تکیه نمیشود، بلکه اساساً به موازات آن بر ضرورت جایگزین شدن تصمیمات آگاهانه مردم به جای آن مناسبات سرمایهداری هم تکیه میگردد.
هشتم - برعکس آنچه که مخالفین لیبرالگرای شریعتی مطرح میکنند، «شریعتی نه تنها با آزادیهای فردی مخالف نیست، بلکه برعکس برای معنای واقعی بخشیدن به آزادیهای فردی است که او خواهان تحکیم و تعمیق و گسترش دموکراسی سه مؤلفهای (در بستر مبارزه سلبی و ایجابی، با سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر حاکم، یا نفی مناسبات استثماری و استبدادی و استحماری) و تبدیل آن به دموکراسی جامع میباشد». به بیان دیگر، «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای شریعتی (توزیع عادلانه و اجتماعی و دموکراتیک قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعات در بستر مبارزه با سه مؤلفه قدرت حاکم یعنی زر و زور و تزویر در مناسبات سرمایهداری رانتی و نفتی و وابسته و فقاهتی حاکم و نفی سلبی و ایجابی مناسبات استثماری و استبدادی و استحماری) به حوزه سیاسی صرف محصور نمیماند، بلکه بیش از حوزه سیاسی، حوزه اقتصادی و حوزه اجتماعی نیز به صورت فراگیر در بر میگیرد»؛ و این کاملاً برعکس رویکرد لیبرالگرای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی است (که شریعتی و اقبال در تمامی دوران حیات سیاسی خود آنها را به چالش کشیدهاند) زیرا هر چند که لیبرالیسم بر آزادیهای فردی تاکید میکند، اما به دلیل اینکه از دموکراتیزاسیون کامل در جامعه وحشت دارد و با تعمیق عمودی دموکراسی سیاسی به دموکراسی جامع یا دموکراسی انتگرال و یا دموکراسی اجتماعی و دموکراسی اقتصادی و یا توزیع عادلانه و دموکراتیک و اجتماعی قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت اطلاعات مخالفند، ناچار لیبرالیسم حتی با عمومیت یافتن آزادیهای فردی در زندگی واقعی یعنی با برقراری فرصتهای برابر برای همه شهروندان جامعه به صورت علی السویه جهت برخورداری واقعی از آن آزادیهای فردی هم در حوزه قانونی و نظری و واقعی مخالفت میورزد.
ادامه دارد