ما چه می‌گوئیم؟ - قسمت چهل

 

باری، در این رابطه است که «ما شکست جنبش‌های تحزب‌گرایانه لنینیستی و ارتش خلقی و چریک‌گرائی در دهه 50 در کشور ایران، مولود و سنتز رفرم شاه – کندی و یا سرکوب نظام‌مند پلیسی – نظامی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دانستند را یک خیال‌پردازی ساده‌لوحانه می‌دانیم» و بر این باوریم که بدون تردید اگر «گفتمان تقدم تحول فرهنگی بر تحول سیاسی و تحول اجتماعی معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی نمی‌توانست در دهه 50 به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران در آید، هرگز و هرگز جنبش‌های تحزب‌گرایانه لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی و چریک‌گرائی رژی دبره‌ای (که در تحلیل نهائی همه آنها بر پایه حرکت موتور بزرگ توسط حرکت موتور کوچک استوار بودند) نمی‌توانست در جامعه ایران شکست بخورد.»

باری، در این رابطه است که ما می‌گوئیم، در این شرایط تندپیچ تاریخ ایران، باز هم (مانند 44 سال گذشته عمر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، از 55 الی الان) در راستای «اعتلای جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد (و خودسازمانده تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواه‌انه و برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین) ایران، وظیفه محوری پیشگامان گفتمان‌سازی و مسلط کردن گفتمان تقدم تحول فرهنگی بر تحول سیاسی و تحول اجتماعی می‌باشد». نکاتی که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران چه در فرایند گفتمان‌سازی و چه در فرایند مسلط کردن گفتمان خود بر جامعه ایران و چه در فرایند عملیاتی کردن آن و چه در فرایند پیوند افقی و عمودی با جنبش‌ها و خیزش‌های خودجوش جامعه مدنی جنبشی (خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ برابری‌طلبانه و آزادی‌خواه‌ان اردوگاه بزرگ مستضعفین) ایران باید به آن عنایت خودویژه داشته باشند.

نخست اینکه «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر حاکم) باید در فرایند گفتمان‌سازی و مسلط کردن این گفتمان بر جامعه سیاسی و جامعه بزرگ ایران، در شکل جنبشی مطرح بشود نه به صورت یک نظریه انتزاعی مجرد و آکادمیک روشنفکرانه دانشگاهی.»

دومین نکته اینکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در «فرایند گفتمان‌سازی خود، باید به صورت ترکیبی عمل نماید». به این معنی که تاریخ گفتمان‌سازی 150 ساله گذشته جامعه سیاسی و روشنفکری ایران (از زمان یوسف خان مستشار الدوله الی الان) به ما نشان داده است که «هر گونه گفتمان‌سازی تک مؤلفه‌ای در جامعه ایران (چه گفتمان‌سازی صرف تک مؤلفه‌ای آزادی‌خواهانه باشد و چه گفتمان‌سازی صرف تک مؤلفه‌ای برابری‌طلبانه باشد) عامل سکتاریسم و سترون شدن حرکت جامعه سیاسی ایران بوده است». بدین خاطر جامعه سیاسی ایران تنها در زمانی در این عرصه موفق می‌شوند که بتواند «گفتمان‌سازی خود را به صورت ترکیبی و مرکب انجام دهند.»

موفقیت معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی در عرصه گفتمان‌سازی سیاسی – اجتماعی خود در همین امر نهفته است، به این ترتیب که آنها پیوسته در عرصه گفتمان‌سازی سیاسی - اجتماعی خودشان «به صورت دو مؤلفه‌ای، بر آزادی و برابری تکیه کرده‌اند و هرگز در عرصه گفتمان‌سازی خودشان یکی را در پای دیگری ذبح نکرده‌اند». برای فهم این مهم کافی است که گفتمان‌سازی اقبال و شریعتی در عرصه سیاسی – اجتماعی، با دو مؤلفه آزادی و برابری، با گفتمان‌سازی ضد استبدادی جامعه سیاسی ایران در سال 57 مقایسه کنیم. چرا که گفتمان‌سازی تک مؤلفه‌ای ضد استبدادی سال 57 جامعه سیاسی ایران، تنها فونکسیونی که در تحلیل نهایی به همراه داشت، این بود که در عرصه میدانی خمینی با موج‌سواری و با شعار «همه با هم» و شعار «شاه باید برود» و رویکرد پوپولیستی که داشت، توانست با سقوط حکومت کودتائی و توتالیتری پهلوی بسترها جهت ظهور هیولای ولایت فقیه تحت هژمونی خودش و حواریون روحانی‌اش به عنوان یک سنتز جدید از دل جنبش ضد استبدادی مردم نگون‌بخت ایران در سال 57 فراهم نماید؛ و شاید اگر بخواهیم یکی از عوامل محوری شکست جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران مطرح نمائیم، باید به همین «گفتمان‌سازی تک مؤلفه‌ای ضد استبدادی جامعه سیاسی ایران در سال 57 اشاره کنیم»؛ که این امر باعث شد تا علاوه بر انحراف جنبش ضد استبدادی مردم ایران در عرصه میدانی و استحاله شدن به جنبش پوپولیستی توده‌های بی‌شکل تحت هژمونی خمینی، در فرایند پساسرنگونی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی، همین انحراف باعث گردید که حتی خود جریان‌های سیاسی از چپ چپ تا راست راست از جبهه ملی و حزب توده تا مجاهدین خلق و چریک‌های فدائی خلق و غیره و غیره به انحراف کشیده بشوند و همگی از فرایند پسا 17 شهریور 57 با ورود جامعه ایران به موقعیت انقلابی به دنباله‌روی از خمینی بپردازند و در تکوین هیولای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به صورت مستقیم و غیر مستقیم دست داشته باشند؛ و خمینی را در فرایند تکوین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در سال‌های 57 تا 60 که هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط خمینی در حال نهادینه شدن بود) به عنوان رهبر مبارزه ضد امپریالیستی مردم ایران معرفی کنند؛ که البته همین فاجعه باز از انتخابات دوم خرداد 1376 باز تکرار شد؛ چراکه جامعه سیاسی ایران در این فرایند با گفتمان اصلاح‌طلبی حکومتی (از طریق صندوق‌های رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنه‌ای) برای مدت دو دهه جامعه ایران را به انحراف کشانیدند؛ و البته خودشان هم با دنباله‌روی از همین رویکرد انحرافی در گفتمان‌سازی گرفتار انحراف و انحطاط شدند.

بدین ترتیب است که باید عنایت داشته باشیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه گفتمان‌سازی (در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زو و تزویر حاکم) برای تعیین وظایف کوتاه‌مدت و میان‌مدت و درازمدت خود و ارتباط افقی و عمودی با جنبش‌ها و خیزش‌های خودجوش جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین، «حتماً باید این گفتمان‌سازی به صورت ترکیبی و مرکب (بر دو پایه آزادی و برابری) صورت بدهد، نه به صورت تک مؤلفه‌ای.»

اضافه کنیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، در عرصه گفتمان‌سازی مرکب و ترکیبی خود این «گفتمان‌سازی مرکب (استوار بر دو پایه برابری و آزادی) را باید به صورت دو وجهی سلبی و ایجابی تعریف بکند» زیرا تنها توسط این گفتمان‌سازی مرکب ایجابی و سلبی و گفتمان‌سازی دو مؤلفه‌ای برابری‌طلبانه و آزادی‌خواه‌انه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، علاوه بر اینکه می‌تواند «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای مورد اعتقاد خود را به صورت یک جنبش در جامعه ایران مطرح نماید، امکان آن را هم پیدا می‌کند تا شرایط برای ارتباط جنبش پیشگامان مستضعفین ایران به صورت افقی و عمودی با جنبش‌ها و خیزش‌های خودجوش و خود بنیاد جامعه مدنی جنبشی و خیزشی تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران فراهم می‌کند» و همچنین شرایط «برای همبستگی و پیوستگی بین دو جبهه بزرگ طبقه کار و زحمت پائینی‌های جامعه و طبقه متوسط شهری در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران فراهم می‌سازد». طبیعی است که تنها در چارچوب این گفتمان‌سازی دو وجهی و مرکب است که شرایط برای دیالوگ سیاسی و اجتماعی پیشگامان مستضعفین ایران با جریان‌های دموکراتیک و سوسیالیستی جامعه سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور فراهم می‌شود.

سومین نکته اینکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید عنایت داشته باشند که «همیشه تحت تأثیر آگاهی تئوریک است که جنبش‌ها و خیزش‌های خودجوش و خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبری جامعه مدنی جنبشی و خیزشی ایران در عرصه دو جبهه بزرگ برابری‌طلبانه و آزادی‌خواه‌انه می‌توانند، انرژی تحول‌گرایانه و انقلابی خود را در عرصه پراکسیس سیاسی و اجتماعی آزاد کنند؛ و هرگز بدون آگاهی و خودآگاهی طبقاتی و سیاسی و اجتماعی، کنش‌گران عرصه جنبش‌ها و خیزش‌های مطالباتی و مدنی و سیاسی نمی‌توانند انرژی خود در راستای یک تحول رو به جلو آزاد کنند». به بیان دیگر «آزاد کردن انرژی تحول‌خواهانه در عرصه پراکسیس سیاسی و اجتماعی کنش‌گران برابری‌طلب و آزادی‌خواه در گرو خودآگاهی سیاسی و خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی طبقاتی این کنش‌گران می‌باشد». طبیعی است که این به معنای آن است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید در چارچوب گفتمان‌سازی و انتقال این گفتمان به وجدان کنش‌گران عرصه پراکسیس سیاسی و اجتماعی جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودبنیاد تکوین یافته از پائین «بتوانند گفتمان خود را به صورت گفتمان مسلط در جامعه بزرگ ایران درآورد.»

چهارمین نکته اینکه «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه گفتمان‌سازی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر حاکم توسط دموکراسی و سوسیالیسم و پلورالیسم، آن هم به عنوان یک جنبش، نه یک نظریه مجرد تئوریک باید چه در عرصه نظر و چه در عرصه عمل از پروژه رهائی جامعه ایران شروع بکنند» زیرا تنها در مسیر جنبش رهائی‌بخش جامعه بزرگ ایران است که آنها می‌توانند به پروژه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای به عنوان یک جنبش (نه یک نظریه مجرد انتزاعی و آکادمیک دانشگاهی) دست پیدا کنند و تنها در این چارچوب است که پیشگامان می‌توانند، «به عنوان روشنفکر ارگانیک جنبش‌ها و خیزش‌های جامعه مدنی جنبشی و خیزشی خودبنیاد و تکوین یافته از پائین هم در جبهه بزرگ آزادی‌خواه‌انه طبقه متوسط شهری و هم در جبهه برابری‌طلبانه طبقه کار و زحمت پائینی‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بدل بشوند.»

پنجمین نکته اینکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «باید پیوسته بر این باور باشند که راه حل جامع برای رهائی (از اسارت‌های تاریخی و اجتماعی و سیاسی و طبقاتی) جامعه مدنی جنبشی و خیزشی خود بنیاد تکوین یافته از پائین اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران همیشه از درون جامعه مدنی جنبشی و خیزشی تکوین یافته از پائین (استوار بر جنبش شورائی خودبنیاد و خودجوش) می‌جوشد، نه از بیرون آن.» (چه در داخل و چه در خارج از کشور).

ششمین نکته اینکه، کنش‌گران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه گفتمان‌سازی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای به عنوان یک جنبش، «باید چشم‌شان به آرمان‌های خودشان باشد و پاهایشان باید در واقعیت باشد». در این عرصه بدون تردید «آرمان برای کنش‌گران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، همان دموکراسی سوسیالیستی به عنوان یک جنبش است». ولی «واقعیتی که در عرصه گفتمان‌سازی، کنش‌گران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید پای در آن داشته باشند، همان جامعه مشخص و کنکرت خودشان می‌باشد» که نخستین وظیفه پیشگامان در این رابطه «شناخت همه جانبه جامعه خود به صورت مشخص و کنکرت است» و لذا تا زمانی که کنش‌گران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نتوانند جامعه خودشان را به صورت مشخص و دیالکتیکی و کنکرت فهم نمایند، هرگز نخواهند توانست به گفتمان‌سازی در جامعه خود به صورت تطبیقی دست پیدا کنند. به بیان دیگر برای اینکه کنش‌گران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بتوانند به صورت تطبیقی به گفتمان‌سازی جنبشی، دموکراسی سوسیالیستی در جامعه بزرگ ایران دست پیدا کنند، باید بتوانند، «از کانال شناخت همه جانبه جامعه خود، دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای به صورت یک جنبش رهائی‌بخش مشخص و کنکرت در جامعه خاص و مشخص تعریف بکنند.»

شاید بهتر باشد که موضوع را برای فهم بیشتر اینچنین تعریف بکنیم که برای کنش‌گران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه قدرت حاکم زر و زور و تزویر توسط دموکراسی و سوسیالیسم و پلورالیسم، «یک تئوری عام کلی و مجرد و آکادمیک روشنفکرانه نیست که از قبل دارای تعریف مشخصی باشد، بلکه برعکس (دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای) یک واقعیتی است که در شرایط مختلف تاریخی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی معنای مختلفی دارد که وظیفه محوری کنش‌گران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، این است که علاوه بر تعیین مصداق مستضعفین در شرایط مختلف تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی، دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای هم در جوامع مختلف بر پایه شرایط کنکرت تاریخی و اجتماعی و فرهنگی تعریف بکنند.»

ادامه دارد