ما چه میگوئیم؟ - چهل و هفت
ه – تنها در چارچوب روش تطبیقی فهم اندیشههای شریعتی است که هرگز و هرگز ما نمیتوانیم «حق انحصاری در تفسیر اندیشههای شریعتی برای خود قائل بشویم» و هرگز و هرگز «اندیشههای شریعتی نمیتوانند یک قرائت رسمی پیدا کنند»؛ و هرگز و هرگز «اندیشههای شریعتی نمیتوانند بدل به یک ایدئولوژی رسمی بشوند»؛ و همچنین «نمیتوان از اندیشههای شریعتی یک اهرم ایدئولوژیک جهت پیشبرد اهداف سیاسی و تشکیلاتی و هویتی ساخت»؛ و «نمیتوان به اندیشههای شریعتی مطلقیت زمانی و مکانی داد»؛ و «نمیتوان اندیشههای شریعتی را از بوته نقد و بررسی و وارسی پراکسیس سیاسی اجتماعی دور کرد»؛ و نمیتوان اندیشههای شریعتی را «در موضع بیاعتنائی نسبت به واقعیتهای سیاسی، اجتماعی امروز جامعه ایران قرار داد»؛ و «نمیتوان جوهر دینامیک اندیشههای شریعتی را به چالش کشید»؛ و «نمیتوان اندیشههای شریعتی را گرفتار حصار و تنگبینی و زندان رویکردهای دگماتیستی و انطباقی روش اول و دوم کرد»؛ و «نمیتوان کلیت اندیشه شریعتی را در پای جزءهای اندیشه او ذبح کرد» و «نمیتوان اندیشههای شریعتی را فارغ از نقد و تصحیح دانست»؛ و «نمیتوان اندیشههای شریعتی را ابطالناپذیر دانست»؛ و «نمیتوان قدرت تطبیقپذیری اندیشههای شریعتی با واقعیتها را انکار کرد» و «نمیتوان اندیشههای شریعتی را در بین کفنهای کتاب و کاغذ محصور کرد»؛ و «نمیتوان اندیشههای شریعتی با سترون و عقیم کردن نسبت به واقعیتهای موجود و محیط و زمان و مکان بیتفاوت کرد»؛ و «نمیتوان اندیشههای شریعتی را فاقد توان آسیبشناسی دانست»؛ و «نمیتوان اندیشههای شریعتی را به صورت اکلکتیویتهای فهم کرد»؛ و «نمیتوان جوهر جنبشی اندیشههای شریعتی را انکار کرد»؛ و «نمیتوان اندیشههای شریعتی به عنوان پرچم طغیان مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران در هر شرایطی از دست مستضعفین بالنده جامعه (علیه نظام بیدادگر استبدادی و استثماری و استحماری و یا زر و زور و تزویر) گرفت»؛ و «نمیتوان اندیشههای شریعتی به عنوان پرچم طغیان مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران علیه نظام تبعیض و فقر و فلاکت سرمایهداری رانتی و نفتی و وابسته حاکم از آنها گرفت»؛ و «نمیتوان جلو نفوذ اندیشههای شریعتی تا اعماق جامعه بزرگ ایران چه در جبهه آزادیخواهانه اقشار میانی و چه در جبهه برابریطلبانه اردوگاه کار و زحمت ایران گرفت»؛ و «نمیتوان اندیشههای شریعتی را در حصار دگمگرائی و انطباقگرائی محصور کرد»؛ و «نمیتوان جوهر دیالکتیکی اندیشههای شریعتی چه در انسان، چه در جامعه، چه در تاریخ و چه در جهان انکار کرد» و «نمیتوان اندیشههای شریعتی با بیرون کردن از عرصه زمان و محیط و مکان و تاریخ و اجتماع مطلق کرد»؛ و «نمیتوان نسبت به تکامل تئوریک در اندیشههای شریعتی ناباور شد»؛ و «نمیتوان اندیشههای شریعتی حتی در حد اصول و محورهای کلی چیزی ثابت و جامد تعریف کرد»؛ و «نمیتوان اندیشههای شریعتی را بینیاز از بازسازی تطبیقی با سلاح اجتهاد در اصول و فروع دانست»؛ و «نمیتوان اندیشههای عظیم تطبیقی شریعتی را فاقد امکان خطا و ضعف دانست» و «نمیتوان اندیشههای شریعتی را به عنوان یک نسخهای تلقی کرد که آماده درمان همه دردهای بشریت است»؛ و «نمیتوان ادعای واقعی و تاریخی شریعتی نسبت به معرفی مستضعفین بالنده جامعه و تاریخ به عنوان تنها نیروی فاعل جامعهساز و تاریخساز بر علیه نظام استبداد و استثمار و استحمار حاکم نادیده گرفت» و «نمیتوان فونکسیون آگاهیگری و گفتمانسازی و سازمانیابی اندیشههای شریعتی در بستر استراتژی آگاهیبخش با رویکرد اصلاح انقلابی و انقلاب اصلاحی را نادیده گرفت» و «نمیتوان اندیشههای شریعتی در جایگاه پر نفوذترین اندیشهها حداقل در جوامع مسلمان قرن بیستم به فراموشی سپرد»؛ و «نمیتوان فراموش کرد که اندیشههای شریعتی (حداقل در فرایند تکوین جنبش عظیم ضد استبدادی جامعه ایران در سالهای 56 و 57) توانسته است، نیروی عظیم مستضعفین بالنده جامعه ایران را چه در جبهه آزادیخواهانه اقشار میانی و چه در جبهه برابریطلبانه اردوگاه کار و زحمت ایران را به خودآگاهی اجتماعی و سیاسی برساند.»
باری، در این رابطه است که ما مسئولیت داریم که:
اولاً - «در هر لحظه معین اجتماعی و تاریخی در چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص خاص زمان و مکان خاص، «چه باید کرد» و یا «از کجا آغاز کنیم؟» خود را آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی به صورت عام و کلی در مجموعه آثار جلد 20 تحت عنوان «چه باید کرد؟» تبیین کرده است به صورت مشخص بازتعریف و بازتبیین نمائیم». در این رابطه ضرورت دارد که عنایت داشته باشیم که «از نظر شریعتی، نظریه تطبیقی در عرصه تبیین کنکرت «چه باید کرد؟» و یا «از کجا آغاز کنیم»، درست از هنگامی میتواند خصلت علمی پیدا کند که به جای تنظیم طرحی که توسط آن طرح جامعه و محیط با زمان و مکان مشخص ناگزیر است خود را بر آن طرح به صورت یکطرفه منطبق کند (نه به صورت دو طرفه تطبیقی) برای دستیابی به رابطه دو طرفه تطبیقی باید قبل از همه به صورت سلبی و ایجابی به نقد تناقضهای موجود بپردازیم و البته همین نقد هم باید در تحلیل نهائی در کادر مبارزه ضد استبدادی، ضد استثماری و ضد استحماری با اولویتبندی طبق شرایط مشخص صورت بگیرد.»
یادمان باشد که برای شریعتی «ساختن آینده و حل و فصل هر چیز در بستر استراتژی آگاهیبخش با رویکرد اصلاح انقلابی یا انقلاب اصلاحی، در مرحله اول نقد بیرحمانه از وضع موجود در جامعه استبدادزده و استثمارزده و استحمارزده میباشد». بر این مطلب بیافزائیم که «هدف استراتژیک در رویکرد شریعتی در تحلیل نهائی به چالش کشیدن حاکمیت زر و زور و تزویر توسط عضله مستضعفین بالنده جامعه چه در جبهه بزرگ آزادیخواهانه و چه در جبهه عظیم برابریطلبانه میباشد». پر پیداست که در رویکرد شریعتی این مهم از مقدمات هم اکنون موجود میبایست به صورت مشخص و کنکرت به انجام برسد.
ثانیاً - لازم است که عنایت داشته باشیم که «در رویکرد تطبیقی شریعتی، پروژه «چه باید کرد؟» و یا پروژه «از کجا آغاز کنیم؟» یک نسخه عام و کلی نبوده و نیست که آماده برای اجرا و انطباق در هر زمان و مکانی باشد، بلکه برعکس باید بگوئیم که در کادر رویکرد تطبیقی و دیالکتیکی شریعتی «چه باید کرد؟» و «از کجا آغاز کنیم؟» صورت مشخص و کنکرت دارد نه عام و کلی». علی ایحال، باید داوری کنیم که «شریعتی بر این باور بوده است که ما «چه باید کردها؟» و «از کجا آغاز کنیم ها؟» داریم نه یک «چه باید کرد؟» و نه یک «از کجا آغاز کنیم؟» عام و کلی که بتوانیم به صورت مکانیکی و انطباقی مانند یک لباس بر تن هر جامعهای بکنیم» بنابراین، از اینجا است که باید بگوئیم که «شریعتی هرگز نمیخواهد با «چه باید کرد؟» و «از کجا آغاز کنیم؟» خود نسخه برای درمان همه دردهای بشریت در همه اعصار بپیچد، بلکه برعکس از نظر او این وظیفه پیشگامان هر جامعهای است که در کادر تحلیل مشخص از شرایط مشخص زمانی و مکانی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و تاریخی جامعهای که در آن قرار دارد، به تعریف کدامین «چه باید کرد؟» و «کدامین از کجا آغاز کنیم؟» خود بپردازد». تنها ادعای شریعتی در این رابطه این است که «عضله یا نیروی عامل در همه جوامع باید مستضعفین بالنده همان جامعه آن هم به صورت جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از یائین (در سه مؤلفه مدنی و صنفی و سیاسی و در جبهه عظیم برابریطلبانه اردوگاه کار و زحمت و یا جبهه آزادیخواهانه اقشار میانی جامعه باشد) نه توسط نیرویهای خارجی یا تجاوز نظامی بیگانگان و نیروهای پیشاهنگ چریکی و حزبی و ارتش خلقی و نه توسط نخبگان از بالا.»
در همین رابطه است که میتوانیم بگوئیم که «از نظر شریعتی در طول تاریخ بشر مستضعفین بالنده به عنوان تنها نیروی فاعل جامعهساز و تاریخساز بودهاند که به صورت دینامیک از بطن جامعه استبدادزده و استثمارزده و استحمارزده، توسط آگاهیگری و گفتمانسازی و راهبری (نه رهبری) جنبش پیشگامان همان جامعه مادیت پیدا میکنند؛ و البته این نیروی عظیم مستضعفین بالنده جوامع بشری همگام با تکامل جوامع بشری قویتر میشوند، در این راستا وظیفه پیشگامان مستضعفین بالنده در هر مقطع زمانی و مکانی آگاهیگری و راهبری (نه رهبری) و گفتمانسازی و آزمونیابی صفوف مستضعفین بالنده جامعه خود میباشد.»
بیتردید، در طول بیش از نیم قرن گذشته آنچه که باعث گردیده که «اندیشههای شریعتی در جامعه بزرگ ایران زنده بماند و تا اعماق جامعه بزرگ ایران نفوذ بکند و پر نفوذترین اندیشههای تغییرساز سیاسی و اجتماعی نظریهپردازان در طول 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران بشود، همین جوهر آگاهیبخشی اجتماعی و سیاسی و تاریخی اندیشههای شریعتی میباشد که باعث گردیده است تا توسط خودآگاهی نیروی عظیم مستضعفین بالنده جامعه ایران را به عنوان کنشگران اصلی جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین را به خودشان بشناساند و توسط آن بستر تکوین و اعتلای دینامیک این جنبشها بشود.»
ثالثاً - باید توجه داشته باشیم که «انکار خطا و ضعف در اندیشههای انسانشناسانه و جامعهشناسانه و تاریخشناسانه شریعتی چیزی جز انکار خصلت علمی و تطبیقی اندیشههای شریعتی نخواهد بود» بنابراین اگر میگوئیم «کوپرنیک پیشاهنگ نجوم جدید است و یا داروین پیشاهنگ زیستشناسی جدید است اگر چه به سهم عظیم آنها در این حوزهها تکیه کردهایم اما این تکیه و تائید هرگز به معنای آن نیست که نجوم و زیستشناسی بشر در قرن بیست یکم همان نجوم و زیستشناسی کوپرنیک و داروین بدون تغییر و تکامل میباشد». بدین ترتیب در این رابطه است که باید داوری کنیم که «نقد و وارسی و اصلاح اندیشههای شریعتی و اقبال اگر در چارچوب رویکرد تطبیقی و بازسازی توسط اجتهاد در اصول و فروع و در ادامه طولی اندیشه آنها (نه در ادامه عرضی) صورت بگیرد، قطعاً در راستای تکامل و اعتلای آن اندیشهها میباشد نه در راستای تضعیف آن اندیشهها». به بیان دیگر «طرح ضعفها و اشتباهات نظریه نجوم کوپرنیک و یا زیستشناسی داروین هرگز به معنای دفاع از حقانیت هیئت بطلمیوسی و نظریه زیستشناسی فیکسیسمی کلیسا و غیره نیست.»
ادامه دارد